logo





سه درس از فاجعه سوريه

چهار شنبه ۱ دی ۱۳۹۵ - ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶

مجيد سيادت

majid-siadat.jpg
شايد بارزترين اشتباه مخالفين اسد در اصرار بر سر برکناری شخص اسد بود. کاملا قابل فهم است که مخالفين اسد نسبت به او متنفر باشند . ولی توازن قوای عرصه نبرد آنطور نبود که بتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند. بازهم اين رژيم اسد بود که از خود انعطاف نشان می داد و اين مخالفين بودند که با سر سختی، خواسته هايشان را تکرار می کردند.
نمی شود همه چيز را يکجا درخواست کرد. آنها می توانستند در همه اين سالها،( و بيش از ده طرح مختلف مذاکره ) خواهان انتخابات آزاد و با حضور ناظرين بين المللی باشند. رژيم اسد مسلما در مخمصه می افتاد و نمی توانست چنين خواسته ای را ناديده بگيرد. سرنگونی اسد کمی ديرتر اتفاق می افتاد ولی با نفرتی که در ميان اکثريت سنی وجود داشت به هيچ وجه غير منتظره نبود .شايد زياده خواهی، گرايشی غريزی باشد ولی رهبران سياسی بايد بتوانند برای توده های خود مضرات اين گرايش را توضيح دهند. در سوريه، رهبران مخالفين همپای تمايل غريزی مردم رفتار کردند و نخواستند يا نتوانستند مردم را به عاقبت زياده خواهی آگاه کنند.
به نظر می رسد که جنگ حلب د ر ۱۵ دسامبر ۲۰۱۶ به پايان رسيده است. هنوز هم باريکه کوچکی - در حدود سه کيلومتر مربع- در تصرف نيروهای ضد دولتی باقی است ولی در ۱۵ دسامبر قريب نه هزار و پانصد نفر (نيمی از آنها حنگجويان و خانواده هايشان) شهر حلب را از کانالهای امن دولتی ترک کردند. جدا از آخرين مانوورهای دو طرف، بايد انتظار داشت که اين شهر به کنترل کامل رژيم اسد بر گردد. جنگ سوريه به فاز آخر نزديک می شود. در فاز آخر دريک طرف نيروهای دولتی ، ميليشيای تحت فرمان ايران (از عراق، افغانستان و لبنان)، ميليشيای کرد و نيروی هوائی روسيه هستند و بايد انتظار داشت که نيروهای معتدل ( که هنوز در استان ادلب وجود دارند) و نيروی هوائی امريکا هم بالنهايه( با اندکی خوش بينی) به آنها کمک کنند. در طرف ديگر نيروی داعش به مرکزيت رقه قر ار می گيرند. صورت مسئله بسيار ساده تر از گذشته شده است و گرچه پيچ و خمهای غير منتظره وجود خواهند داشت ولی عاقبت آن روشن است.

انقلاب سوريه شکست می خورد و حکومت ديکتاتوری بشار اسد از مهلکه نجات پيدا می کند. صحنه های دلخراش تسليم شورشيان و شايد بدتر، صحنه های شادی غير نظاميانی که به تازگی از دست جهاديست ها رها شده اند دلخراش هستند. شايد بعضی ها واقعا دلشاد باشند ولی فکر می کنم اکثريت آن ها می خواهند از زجر بيشتر احتراز کنند. اين آزادگی انسان های غير مسلح است که در مقابل زور، سر تسليم فرود می آورد. يک ديکتاتور پيروز می شود و آرزوهای انسانی آزادی خواهی بار ديگر در خرابه ای به اسم سوريه دفن می شوند.

نتايج ژئوپولتيکی اين پيروزی، بسيار مهم و ماندنی خواهند بود. نظم نوينی در خاورميانه شکل می گيرد. نفوذ امريکا به پائين ترين سطح خود در شصت سال گذشته نزول می کند. روسيه هم برنامه های تازه برای نفوذ در خاورميانه دارد. با تمام اين ها ما از ابعاد نظم جديد اطلاع چندانی نداريم و بايد بطور جداگانه بررسی کنيم.

مسلما در ماه ها و سال های آينده بررسی های فراوانی از اين فاحعه انجام خواهند گرفت و واقعيات بيشتر و درس های فراوان تری از اين واقعه بيرون خواهند آمد ولی می خواهم به سه جنبه اين واقعه اشاره کنم که برای من آموزنده بوده اند.

۱- يکم. شش سال پيش و پس از آغاز بهار عربی، مردم سوريه که از ديکتاتوری خاندان اسد به جان آمده بودند، شروع به تظاهرات مسالمت آميزی کردند که هر روزه اوج می گرفت. هزاران هزار مردم، سنی و شيعه و مسيحی و کرد به خيابان می آمدند و خواست خود را که آزادی سوريه بود ابراز مي داشتند. تک تيراندازان حکومتی از پشت بام ها به صفوف آزادی خواهان تير می انداختند و اميدوار بودند که مردم را بترسانند. شايد پانصد نفر از مردم غير مسلح به اين ترتيب شهيد شدند.

۲- بازنده اين مبارزه رژيم اسد می بود. قدرت نفوذی فريادهای آزادی خواهی مردم، ارکان رژيم اسد را به لرزه در آوردند. هيچ دليلی نبود که حکومت اسد در مقابل اين فريادهای اعتراض سقوط نکند. البته اگر حرکت مسالمت آميز ادامه پيدا می کرد شايد چند صد نفر ديگر هم بدست تيراندازان" مخابرات" رژيم اسد کشته می شدند ولی هر کشته ای ضربه قدرتمندی به بدنه ديکتاتوری اسد فرود می آورد و آنرا شکننده تر می کرد.

۳- ولی شيوخ عرب و حکومت های غربی با سرعت رشد مبارزه مردم راضی نشدند و سياست هل دادن مبارزه برای سقوط اسد را پيش گرفتند. دلارهای به بادآورده نفتی به همراه سيل اسلحه ای که از منابع غربی تامين شده بودند از طريق ترکيه به شورشيان عاصی داده می شد و همراه قول کمک های بيشتر آن ها را به تغيير شيوه مبارزه تشويق و تشجيع می کرد. مبارزه مسالمت آميز در زير جنايت های رژيم اسد و تشويق شيخ های عرب جا باز می کرد و فاجعه سوريه شکل می گرفت. اکنون مبارزه کوری در گرفته بود که فقط زبان زور را می فهميد.

اين تحول به نفع رژيم اسد تمام می شد. ديگر بحث بر سر آزادي های سياسی موضوع اصلی نبود بلکه رژيم اسد فرصت پيدا کرد که همه معترضين را تروريست های وابسته به نيروهای خارجی بنامد. علاوه برآن در گوش اقليت های شيعه، مسيحی و کرد سوريه هم زمزمه می کرد که جهاديست ها برای نابودی شما و خانواده هايتان می آيند.

رژيم اسد در اين دور از مبارزه از امتيازاتی برخوردار بود. اولا با زبانی که آشنا بود حرف می زد و بخشی از جامعه (شيعه، مسيحی، دروز و کرد) هم حرف او را شنوا بودند. زبان آزادی خواهی بسته می شد و زبان زور هر روز بازتر می شد. ثانيا نيروی نظامی سازمان داده و رزم آزموده و مسلح داشت که به مراتب قويتر از نيروی پراکنده و درهم برهم مخالفين مسلح بود.

اما برای شکستن قدرت نظامی رژم حاکم می بايد ديسيپلينی آهنين و دلی بی رحم داشت. در ميدان جنگ، شيوه های دموکراتيک به درد نمی خورند. اين چنين بود که ميدان برای افراطی گری از جنس داعش و القاعده اماده شده بود. به نظر می رسد هر جا که جنگ و خونريزی سازمان يافته به راه می افتد زمينه عمومی رشد افراطی گری را به وجود می آورد. در اين شرايط بود که داعش سر بلند می کرد.

۴- در طی پنج سال گذشته بيش از نيم مليون سوری کشته شده اند و بيش از نصف مردم سوريه (۱۲ تا ۱۳ مليون نفر) از خانه و کاشانه شان آواره گشته اند. مليون ها از اين آوارگان به ترکيه و لبنان واردن و بالاخره به اروپا پناه آورده اند و هنوز هم به پايان جنگ نرسيده اند. سوريه برای پنجاه سال يا بيشتر به عقب رانده شده است. اين سئوال- شايد درس آموز – پيش می آيد. آيا می ارزيد؟ آيا بهتر نبود که به همان اعتراض های صلح آميز ادامه می دادند؟

۵- دوم. در طی پنج سال جنگ، رهبران بسياری، منجمله اوباما ( که برخودی سالم تر داشت) می گفتند که راه حل نظامی برای سوريه وجود ندارد و پيشنهاد می کردند که بايد از راه مذاکره و مصالحه به نتيجه ای برسيم. نيروهای مخالف رژيم با اين گرايش مخالف بودند.و فقط با اکراه و تامل فراوان به پای ميز مذاکره می آمدند . رژيم اسد از اين اکراه مخالفين سود فراوانی برد. آن ها بصورت نيروی صلح طلب به ميدان می آمدند . به اين ترتيب فرصت چندانی برای رسانه های غربی باقی نمی ماند که رژيم اسد را در عرصه بين المللی منزوی کنند.

۶- شايد بارزترين اشتباه مخالفين اسد در اصرار بر سر برکناری شخص اسد بود. کاملا قابل فهم است که مخالفين اسد نسبت به او متنفر باشند . ولی توازن قوای عرصه نبرد آن طور نبود که بتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند. بازهم اين رژيم اسد بود که از خود انعطاف نشان می داد و اين مخالفين بودند که با سر سختی، خواسته هايشان را تکرار می کردند.

۷- نمی شود همه چيز را يکج ا درخواست کرد. آن ها می توانستند در همه اين سال ها،( و بيش از ده طرح مختلف مذاکره ) خواهان انتخابات آزاد و با حضور ناظرين بين المللی باشند. رژيم اسد مسلما در مخمصه می افتاد و نمی توانست چنين خواسته ای را ناديده بگيرد. سرنگونی اسد کمی ديرتر اتفاق می افتاد ولی با نفرتی که در ميان اکثريت سنی وجود داشت به هيچ وجه غير منتظره نبود. شايد زياده خواهی، گرايشی غريزی باشد ولی رهبران سياسی بايد بتوانند برای توده های خود مضرات اين گرايش را توضيح دهند. در سوريه، رهبران مخالفين همپای تمايل غريزی مردم رفتار کردند و نخواستند يا نتوانستند مردم را به عاقبت زياده خواهی آگاه کنند.

۸- سوم – مسلما اشکالاتی که در دو قسمت قبلی تشريح شدند اشکالاتی نادانسته نبودند.لااقل برخی از رهبران شورشيان از مضرات تاکتيک ها و مشی خود با خبر بودند. پس چه شد که بازهم به آن راه ادامه دادند واز تصحيح سياست ها يشان سرباز زدند؟ تنها يک موضوع می تواند به اين سئوال جواب دهد. اين رهبران به پشتيبانی خارجی اميد بسته بودتد. آن ها فکر می کردند که قول هائی که قطر و عربستان به آن ها می دهند واقعيت دارند . اين اميد مخصوصا با توجه به پول سرشاری که خرج می شد و اميدهائی که دولت های غربی به وجود آورده بودند بی پايه نبود. واقعيت اين بود که قطر و عربستان سعودی دلشان برای مردم سوريه نسوخته بود بلکه به دنبال اهداف و برنامه های ديگری بودند.

۹- کشورهای غربی هم در اين گمراه کردن مردم سهيم بودند . جلسه ای با سر و صدای فراوان به عنوان "دوستان سوريه" براه انداختند و تا می توانستنند مردم را به جنگ تشويق کرده و به آن ها دلگرمی دادند. از هيچ شعبده بازی ای دريغ نکردند. به مبارزين سوری گفتند که دولت موقت تشکيل دهند که از طرف کشورهای غربی به رسميت شناخته می شود. دولت موقت تشکيل شد ولی به سرنگونی اسد منجر نشد. دولت های غربی می خواستند در بازِی ژئوپولتيک خاورميانه دست داشته باشند ولی کم ترين مخارج انسانی و مالی تحمل نکنند. اين مردم سوريه بودند که بهای سنگين آوانتوريسم آن ها را می دادند.برای من اين درس مهم بود که نه شيوخ عرب و نه کشورهای غربی بخاطر مردم سوريه در اين جنگ شرکت نمی کردند و روزی که مخارج اين جنگ از منافعی که متصور بودند جلو زد آن ها پا پس کشيدند. همين جا بايد اضافه کنم که روسيه و ايران هم با همين معيار در جنگ سوريه درگير شدند. برايم کاملا قابل فهم است که در دوره کنونی همه کشورهای منطقه بخواهند از زاويه منافع ملی شان در امور کشورهای ديگر دخالت کنند ولی مهمترين درس بايد اين باشد که در شرايط کنونی ، راه حل نظامی برای سوريه وجود ندارد. آرزو می کنم که مردم سوريه بتوانند هر چه زودتر به صلح دست بيابند. مجيد سيادت

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد