logo





رد پای شلاق و شکنجه از داخائو تا اوین

سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ - ۲۰ دسامبر ۲۰۱۶

س. حمیدی

این روزها در رسانه‌های خارج از کشور ضمن همسویی با رسانه‌های داخلی دیدگاهی را دنبال و تعقیب می‌کنند که گویا حسین‌علی منتظری با کشتار عمومی زندانیان در سال 67 موافقت نداشت. انگار اعدام‌های جمهوری اسلامی تنها به کشتار سال 67 محدود باقی می‌ماند. بر این اساس لابد باید اعدام‌های پیش از سال شصت را تنها به پای خلخالی و هادی غفاری نوشت. با همین نگاهِ ناصواب لاجوردی هم به تنهایی باید مسؤولیت اعدام‌های سال‌ شصت تا شصت و هفت را بپذیرد.

اما در توجیه اعدام‌های سال 67 مصاحبه‌هایی از سوی رسانه‌های داخلی و یا خارجیِ همسو با جمهوری اسلامی نشر می‌یابد که در مجموع آن‌ها تلاش می‌ورزند تا به نحوی از انحا "امام عزیز" را نیز همانند حسین‌علی منتظری از کشتارهایی که در زمان رهبری او در ایران اتفاق افتاد، برهانند. در این عرصه سعید حجاریان، موسوی تبریزی، هادی خامنه‌ای، محمود دعایی، حسن و علی خمینی بیش از دیگران نقش می‌آفرینند. نقش توجیه‌گرانه‌ای که قرار است در مجموع آن‌ها روح‌الله خمینی در حاشیه قرار بگیرد تا اسدالله لاجوردی و امثال او مسبب اصلی کشتارهای عمومی در زندان‌های جمهوری اسلامی معرفی گردند.

در تازه‌ترین مصاحبه‌هایی از این دست، هادی خامنه‌ای را برای چندمین بار به میدان کشانده‌اند تا شاید به یُمن گفته‌های او آبرویی برای "امام عزیز" و علی خامنه‌ای دست و پا شود. این مصاحبه در روزنامه‌ی شرق به تاریخ 21/9/95 با عنوان "زندگی و زمانه‌ی هادی خامنه‌ای" نشر یافته است. در مصاحبه‌ی یادشده مصاحبه شونده تلاش می‌ورزد تا با نگاهی به گذشته مجموع خانواده‌‌اش را در خامنه، همسو و همراهِ مشروطه‌خواهان تبریز بشناساند تا اعتباری فرهنگی و سیاسی برای برادرش علی خامنه‌‌ای فراهم نماید. به گونه‌ای که شاید علی خامنه‌ای نیز همانند "امام عزیز" از آنچه که در کشتار 67 اتفاق افتاد، تبرئه گردد.

هادی خامنه‌ای به منظور تاریخ‌سازی حکایتی را نقل می‌کند که زمان آن به سال 61 بازمی‌گردد. بر اساس این حکایت گویا در حضور روح‌الله خمینی نشستی برگزار می‌شود که در آن علی خامنه‌ای، میرحسین موسوی، رفسنجانی، موسوی اردبیلی، محمدی گیلانی، هادی خامنه‌ای، اسدالله لاجوردی و فهمیم کرمانی شرکت داشتند. اما کسی را یارای سخن گفتن با خمینی نبود. تا آنکه فهیم کرمانی در نکوهش از آنچه که در زندان‌های کشور می‌گذشت، گزارشی ارایه کرد. هادی خامنه‌‌ای در توضیح گزارش فهیم کرمانی یادآور می‌گردد: "وقتی اسم کلمه‌ی تعزیر برده شد، امام همانجا حرف ایشان را قطع کردند. گفتند: نگویید تعزیر بگویید جنایت".

شکی نیست هادی خامنه‌‌ای از آنچه که در نوار حسین‌علی منتظری خطاب به "هیأت مرگ" انعکاس یافته است، به سراغ واژه‌ی "جنایت" می‌رود تا به مخاطبان خود چنان بباوراند که روح‌الله خمینی نیز همانند منتظری هنجارهایی از این دست را جنایت می‌دانست. با این همه در همین نشست موضوع تعزیر در زندان‌ها بین همه به بحث گذاشته می‌شود. هادی خامنه‌ای در خصوص نتیجه‌ی این نشست خودمانی می‌گوید: "خلاصه صحبت‌هایی شد و در آنجا تصمیم گرفته شد که تعزیر دیگر به آن صورت نباشد و گفتند آخر هیچیِ هیچی نمی‌شود؛ بنا شد با طناب بپیچند مثلاً با طناب بزنند به جای آن کابل و اینها. مثلاً این طوری شد؛ چون توصیف کردند این کابل‌ها این طوری است، امام گفتند که نه هرگز این طوری نباشد و ادامه پیدا نکند و حتی همان تعزیرها هم بنا شد که با نظر بازجو نباشد با نظر دادستان باشد! یعنی قاضی و دادگاه، اگر او صلاح دانست یک تعداد معین بزنند!".

ناگفته نماند این علامت‌های تعجب را روزنامه‌ی شرق به عینه در متن گزارش خویش به کار گرفته است. به عبارتی روشن‌تر خبرنگار روزنامه نیز از آنچه که هادی خامنه‌‌ای می‌گوید، تعجب می‌کند.

اما برخلاف توجیه‌هایی که هادی خامنه‌‌ای به منظور تاریخ‌سازی از وقایع و حوادث پس از انقلاب در خصوص نگاه و دیدگاه خمینی پیرامون تعزیر و شکنجه به کار می‌گیرد، یادآور می‌شود که "امام عزیز" همان‌گونه که از گفته‌های هادی خامنه‌ای نیز برمی‌آید چندان مخالفتی با تعزیر نداشته است. چنانکه در پایان نشست قرار می‌گذارند تا از این پس به جای کابل از طناب استفاده به عمل آورند. یعنی استفاده از طناب بیش‌تر با باور دینی روح‌الله خمینی همخوانی و همسویی داشت. لابد او در متن احادیث و روایات هیچ نشانی از "کابل" نیافته بود. ضمن آنکه در دستور و فرمان روح‌الله خمینی تعریف روشن و دقیقی هم از تعزیر انعکاس می‌یابد. چون قرار می‌گذارند تا تعداد تعزیر همواره از سوی دادگاه و قاضی مشخص گردد.

گفتنی است که عین دستور خمینی را در ماده‌ی 16 قانون مجازات اسلامی آورده‌اند. ولی با تمامی این احوال در پستوی زندان‌ها و بازداشتگاه‌های جمهوری اسلامی تا کنون کسی برای تعزیر به سراغ طناب نرفته است. چون کابل در جنس، نوع و اندازه‌ی گوناگون خود، کار هر شکنجه‌گر مشتاقی را آسان می‌نماید.

اینک نیز بر بستری از تکرار تاریخ، انگار به جای امیرمبارزالدین امثال اسدالله لاجوردی را در اوین به کار گماشته‌اند تا افرادی همانند حافظ را به تعزیر بکشانند. اما تعزیر امروزی، همان تعزیر زمانه و روزگار حافظ نمی‌تواند باشد. چون انسان امروزی در شکنجه‌گاه‌هایی از نوع اوین با کابل‌های مسی در پوششی از لاستیک‌ِ سفت یا نرم سروکار دارد. حتا کابل‌ها به هر جایی از بدن که بخواهند فرود می‌آیند و به کف پا و یا پشت متهم محدود باقی نمی‌ماند. سنتی که از شکنجه‌گاه‌های پهلوی اول و دوم برای گماشتگان خمینی به یادگار ماند تا شکنجه‌گران امروزی دستورهای خمینی را در پناه آن اجراشده بپندارند.

یاد داخائو می‌افتم. در اتاق تمشیَت آن، انسانی را سرپا روی میز به صورت خوابانده بودند. از عوامل اتاق کسی از جلو دستان زندانی را در دستانش می‌فشرد تا همکارش به راحتی شلاق را بر پهلویش بنشاند. نمونه‌هایی از همین شلاق را کنار میز در آبِ ظرفی بلند فروکرده بودند. گویا شلاق را ضمن فرآوری لازم از استخوان پای گاو تهیه می‌کردند. اما تفاوت اوین با داخائو در آن است که در اوین شلاق بر هر جایی از بدن می‌تواند فرود بیاید و این کار به پهلوی متهم محدود باقی نمی‌ماند. در عین حال پیشوا و رهبر زمانه‌ی ما هر چه باشد از پیشوا و رهبر آلمان نازی یک سر و گردن بالاتر‌است. چنانکه استفاده از کابل به سهم خود در تاریخ شکنجه ابتکاری ویژه به حساب می‌آید که لازم است آن را توأمان به نام خمینی، خامنه‌ای و پهلوی دوم به ثبت رسانید.

ناگفته نماند گزارشگر روزنامه‌ی شرق مصاحبه‌ی خود را با هادی خامنه‌ای با عنوان "زندگی و زمانه‌ی هادی خامنه‌‌ای" به چاپ رسانده است. انگار هادی خامنه‌ای خودش به تنهایی عصر و دوره‌ای از تاریخ شمرده می‌شود. مثل آن است که بگویند عصر حافظ و یا دوره‌ی ناصرالدین شاه.

الگوهایی از این نوع به تازگی در رسانه‌های عمومی و ادبیات عوامانه‌ی سیاسی ایران باب شده است. چنانکه عده‌ای از نانخورهای دم و دستگاه جمهوری اسلامی راه افتاده‌اند و همچنان دارند کتاب‌هایی از این دست بیرون می‌دهند. چون مزد و مواجب خوبی هم برایشان می‌پردازند. ذکر نام تعدادی از همین نوشته‌ها چندان بی‌لطف و خنده نخواهد بود: "روایتی از زندگی و زمانه‌ی حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای"، "روایتی از زندگی و زمانه‌ی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی"، انگار هر دو را نشانده باشند تا از دست همدیگر آنچه را می‌خواهند رونویسی کنند. عبدالله شهبازی هم که گویا در تاریخ نویسی از کسی کم نمی‌آورد "زندگی و زمانه‌ی علی دشتی" را به چاپ سپرده‌ است. اما همچنان مشخص نیست که این عنوان‌های باب روز را چه کسی از دست دیگری کِش می‌رود.

گروهی هم به سراغ فیدل کاسترو رفته‌اند تا "زندگی و زمانه‌ی فیدل کاسترو" را به دست مشتاقان ایرانی او برسانند. اما "زندگی و زمانه"نویسی ایرانیان به همینجا پایان نمی‌پذیرد. چون تا کنون ده‌ها عنوان کتاب و مقاله پیرامون عباس کیارستمی، احمد کسروی، محمد غزالی، اسکار وایلد، محمدعلی فروغی، شاه، عیسا مسیح، تولستوی و دیوید ریکاردو در همین راستا نشر داده‌اند. نویسندگان و مترجمانِ آثاری از این دست به ظاهر چندان اصراری ندارند که در نامگذاری و عنوان کتاب خود تغییری به عمل آورند.

با این همه در این "زندگی و زمانه"نویسی‌ها، هرگز نباید آدولف هیتلر و روح‌الله خمینی را به فراموشی سپرد تا تاریخی روشن و گویا برای شلاق و شکنجه از هر نوع که باشد، فراهم ببینند. چون آن یکی با داخائو نامش در تاریخ باقی ماند و این یکی نیز با اوین نامش در تاریخ جاودانه خواهد شد، تا هر کسی به قدر و اندازه‌اش از تاریخ سهم ببرد./

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد