آقای هاوکینگ اینک پس از "خرابی بصره" به یاد وضع خطیر فرهنگی و سیاسی معاصر و مردم فقیر جهان افتاده است (1). در حالیکه نه تنها خود وی محصول این سیستم فرهنگی نابسامان است. بلکه او بعنوان نماد! سیستم فرهنگی امپراطوری انگلیس در ایجاد این نابسامانی های فرهنگی و سیاسی نقش غیر قابل گذشت مهمی بعهده داشته است.
در کیفیت تحقیقات آقای هاوکینگ همین بس که پس از اینهمه "تحقیق" که از مالیات فقرای انگلیس با هزینه بسیار گرانی تامین شده، بالاخره در سال 2015 میلادی به وجود خدا و "خلق هوشمند" معتقد شده است (2). درحالیکه مشخصأ این نتیجۀ "تحقیقات" وی نشان می دهد که بینش او غیر علمی و "تحقیقات" او از اساس نادرست بوده اند. مناسبتر این می بود که آقای هاوکینگ از همان ابتدا در خدمت "کلیسای کانتربری" ردای کشیشان می پوشید و به این طریق اعتقاد به خدا را باهزینه ارزانتری "تحقیق" می کرد.
اگر بخواهم مستقیما اشاره کنم، می بایستی نقش کارل پوپر کارشناس سیاسی امپراطوری انگلیس را که در بیخ گوش آقای هاوکینگ در مدرسۀ اقتصاد لندن به رواج و توجیه "نئولیبرالیسم" و سیاست اقتصادی خانم تاچر در انگلستان کوشید، پیش بکشم؛ که موجد اصلی اوضاعی محسوب می شود که آقای هاوکینگ اینک نسبت به آنها اظهار نارضایی می کند. در حالیکه آقای هاوکینگ نه به پوپر ایراد گرفت و نه به خانم تاچر که جلوی چشمان او بعنوان اولین مجری اقتصاد و سیاست نئولیبرالیستی در اروپا به حقوق کارگران تجاوز کرد. بلکه سرش را انداخت زیر و به تولید مدل های به اصطلاح علمی در مورد "حفره های سیاه" در نظریه چهاربعدی نسبیت عمومی کوشید که چون بارها نادرستی آنها روشن شد، مجبور شد سه بار نظرش را عوض کند و آخر به غلط بودن نظرش و عدم امکان حفره های سیاه اذعان کرد. بگذریم که با این "تحقیقات" نهایتأ ضد علمی، وقت گران بهای چند هزار نفر از نخبگان دنیا را نیز در عرض چهل سال اخیر تلف کرده است. نخبگانی که می توانستند در غیر این صورت وقتشان را صرف کارهای مفید تری برای مردم فقیر جهان بکنند که اینک آقای هاوکینگ پس از بیدار شدن از خواب، سنگشان را به سینه می زند.
اما اگر مقصود تحلیل تاریخی زمینۀ این بیراهه روی فرهنگی و نتایج خطیر اقتصادی و سیاسی آنها باشد که جهان بشری مواجه شده است؛ می بایستی آقای هاوکینگ و مجامع علمی نظیر کمبریج را که او نمادشان محسوب می شود، بیشتر مسئول این بیراهه روی خطرناک دانست. همچنانکه علم معاصر و تاکید آن بر کاربرد محاسبات کمپیوتری بیش از همه مسئول تسلط «بی "هوش مصنوعی"» در جهان از طریق رواج "بینش رقمی" و انزوای بینش تحلیلی بوده است. اما آقای هاوکینگ در طول همین چهل سال هرگز نسبت به افراط در استعمال روشهای کمپیوتری در علم که موجب اساسی عوام گرایی علمی و مولد "پوپولیسم" فرهنگی در دنیاست، اشاره و اعلام خطری نکرد! کمااینکه پوپولیسم معاصر ناشی از پوپولیسم علمی است که سالهاست با سنبل کردن مسائل علم و "وُلگاریسم" علمی، علم و بواسطۀ آن فرهنگ جهان معاصر را از منطق و استدلال منطقی به دور برده است. آقای هاوکینگ متاسفانه به سبب تایید و تاکید مدلهای علمی نادرست حوزه کارش (نظریه نسبیت عمومی) خود بطور موثری در این وُلگاریسم علمی سهیم بوده است. وُلگاریسمی که راه را برای وُلگاریسم نخبگان در حوزه های فرهنگی دیگر باز کرده است.
یاد آوری می کنم که اساسی ترین جنبه وُلگاریسم علمی، اعتقاد "مذهبی" آقای هاوکینگ و همکارانش به چهاربعدی بودن دنیاست که اساس علم متناقض معاصر بر آن متکی است! در حالیکه هیچ دلیل تجربی و منطقی و هیچ اثباتی برای این مدل عوامانه متکی بر بینش ایستای زمین مرکزی ارسطوئی موجود نیست. تاجائیکه همکارانش شانزده سال پیش در «کنفرانس استرینگ 2000 » پس از قرنها استفاده بی جا از این مدل چهاربعدی متحجر، مجبور شدند که اثبات آنرا بعنوان مسئله هزاره فیزیک تعیین کنند. اگر آقای هاوکینگ همّ خود را دستکم در این شانزده سال اخیر بجای "شرط بندی منجر به باخت او در مورد «تناقض اطلاعات»" و تحقیقات آنچنانی منجر به کشف خدا! صرف پرداختن به این مسئله اساسی علم می کرد، و نظیر راقم متوجه نادرستی مدل چهاربعدی می شد. می توانست با اعلام این نتیجه تاثیر مثبتی در رهایی علم از وُلگاریسم چهاربعدی و عقل عامیانه ارسطوئی که هنوز مزاحم پیشرفت بشری است، داشته باشد. ولگاریسم و عقلی که متکی بر بینش ایستا و غیر دینامیک جهان بینی زمین مرکرز ارسطو است. در اینصورت علم می توانست خود را از یوغ بینش عامیانه ارسطوئی و ولگاریسم ضد منطقی ناشی از آن رها کرده و به این طریق به رهایی بینش نخبگان حوزه های فرهنگی دیگر از این فرهنگ عامیانه کمک کند. تا بواسطۀ تاثیر بینش دینامیک علم، فرهنگ بشری متکی بر بینش ایستا نیز مجحز به بینشی پویا می گشت. این کار تحقیق واقعی می بود و ذهن آقای هاوکینگ را از تخیلات منجر به "خلق هوشمند" بری میداشت.
در رابطه با وُلگاریسم علم معاصر یاد آوری این نکته نیز ضروری است که همچنانکه پیشتر نیز توضیح داده ام، علم معاصر صنعت زده و بیشتر صنعت است تا علم به مفهوم تجربی و منطقی آن؛ کمااینکه تجربه مترتب یا آزمایش غیر از ساختن وسیله و یا استعمال صنعتی آن است. لذا آنچه که معمولأ تحت عنوان صفت "علمی" و "جهان بینی علمی" جا و بیجا مطرح و مورد سوء استفاده در نوشته های سیاسی نیز قرار می گیرد، دقیقأ "جهان بینی صنعتی" است و نه علمی. از اینرو همچنانکه علم معاصر آکنده از تناقضات منطقی و نتایج غیر قابل توافق با تجربه است، بیشتر اهل علم را تکنوکراتها تشکیل می دهند تا دانشمند به مفهوم معتقد به دقت منطقی و مخالف تناقض.
هرچند از کسی که آخر عمر به خرافات رایج میان یکی از متحجر ترین گروه های مسیحی (طرح هوشمند) گرویده است، انتظاری نمی توان داشت. اما از آنجایی که آقای هاوکینگ صاحب کرسی نیوتن بوده است، یاد آوری این نکته برای حظور ذهنش ضروری بنظر می رسد که مراکز علمی "آنگلوساکسن" نظیر اُکسفورد و کمبریج و خود آقای نیوتن، همچنانکه جدلش با لایب نیچ بر سر مسائل مکانیک و آنالیز از یکسو و اشاره هموطنش وایتهد در مورد نادانی فلسفی نیوتن (3) از سوی دیگر نشان داده، در عامیانه سازی و وُلگاریسم علمی نقش بزرگی به عهده داشته اند. نقشی که با گسترش سرطانی کمپیوتر تحت تسلط آمریکای شمالی متحد بریتانیای "صغیر" در تخریب علم و فرهنگ جهانی روز به روز بزرگتر شده است. چون استفاده مجامع پوپولیست از عوام گرایی فرهنگی، ناشی از تضیف نقش منطق در علم وسیله اهل علم بوده است. کمااینکه "جهان مجازی" و فرهنگ عصر «مابعد واقعیت» (4) نیز محصول کمپیوترند که ابتدا برای تسریع محاسبات صنعتی ـ نظامی تولید بمب اتمی طرح شد، و سپس وسیله اهل علم برای پوشاندن مشکلات روشهای تحلیلی علم و تسریع اکتساب نتایج غیر قابل تحصیل وسیله روشهای تحلیلی، بکار گرفته شد. به سخن دیگر همچنانکه بمب اتمی برادر کمپیوتر و دونالد ترامپ فرزند خلف تاچری محسوب می شود، که مورد اعتراض آقای هاوکینگ قرار نگرفت، وضع عالَم چنین که می بینیم "از بیخ خراب است"! که اگر نبود، فیزیکدانی که در جوانی ادعای تصحیح سخن اینشتین در باره "تاس نیانداختن خدا" را داشت، چنین سر از بیراهه درنمی آورد که پس از عمری "علم" به "طرح هوشمند" معتقد شود!
لذا بر خلاف آقای هاوکینگ که فقرا را به جهت "دیدن ثروت باد آورده ثروتمندان در تلفن دستی و روی آوردن به ممالک ثروتمند" ملامت می کند، می بایستی فرهنگ پوپولیستی جوامع سرمایه داری نئولیبرال را که امکان اندوختن چنان ثروتهای بی حسابی را میسر می سازند، "ملامت" کرد. و با آن علمی را سرزنش کرد که قرنها با تضعیف نقش منطق در علم آن را مبدل به زائدۀ صنعت و سرمایه کرده و موجب پوپولیسم فرهنگی و تسلط «کمپلکس صنعتی ـ نظامی» برجهان شده است، که نقش اصلی آن تحکیم سرمایه داری منجر به نئولیبرالیسم کنونی بوده است. بدون تغییر پارادیم های متحجر علم عامیانه معاصر، نه قادر به رهایی از پوپولیسم فرهنگی نخبگان خواهیم بود و نه قادر به "درهم شکستن موانع میان ملل". چون مللی که نخبگانشان به تاسی از علم عامیانه، عوامانه بیاندیشند، تنها و یا باهم نیز پوپولیست خواهند ماند.
حواشی و توضیحات: