نمیدانم درکه را میشناسید یا نه؟ درکه چند صدمتری بالاتر از دانشگاه شهید بهشتی قرار گرفته که روزی و روزگاری به عنوان روستایی سرسبز و ییلاقی شناخته میشد. بسیاری از کوهنوردان تهرانی بنا به سنتی قدیمی اینک نیز کوهنوردیهای هفتگی خودشان را از آنجا شروع میکنند. اما مدیران شهرداری اکنون از این روستای چند دهه پیش دیگر نشانی بر جای نگذاشتهاند. چون درختهای صنوبر و چنار قدیمیِ کوچهباغهای درکه را بدون استثنا به نابودی کشاندهاند تا بر جای آنها ساختمانهای بلندمرتبهی ده- دوازده طبقه بسازند. با این همه برای شهرداری عرض و پهنای گذر و معبر محلهی درکه مهم نیست. چون مدیران خودسر آن جهت کسب درآمدِ بیشتر، تنها تراکم میفروشند. شاید باورتان نشود که در درکه مدیران سپاهی شهرداری همان کوچههای تنگ و روستایی سابق را همچنان به حال خود رها کردهاند و برجهای دوازده طبقه کنار همین کوچههای روستایی قد میکشند.
انگار درکه را به عنوان تیولی خودمانی به شهرداری منطقهی یک سپردهاند. چون این برجها بدون نیازسنجی و نظرخواهی از مردم و شهروندان محله در فضایی روستایی احداث میگردند. در عین حال از مدیران ارشد شهرداری کسی به خیابان و گذری متناسب با برج و مجتمعهای مسکونیِ صدها نفری نمیاندیشد. حتا شهرداری به احداث مراکز رفاهی تفریحی و ورزشی جهت ساکنان این مجتمعهای تجاری و مسکونی اعتنایی ندارد. ساکنان این برجها هم برای دستیابی به درمانگاه و بیمارستان باید به مناطق دیگر پناه ببرند. همچنان که کسی به این موضوع نمیاندیشد، خانوادههایی را که از جاهای دیگر به درکه میکوچانند، به مدرسه و آموزشگاه هم نیاز دارند. چون شهرداری وظیفهی خود را با فروش تراکم و احداث برجهای اجق وجق تمام شده میداند. آنوقت ادارات دیگر باید پاسخگوی نیازهای رفاهی شهروندان محلهی درکه باشند. سپس مدیران خوشاقبال شهرداری پولهای گرفتهشده را اگر حیف و میل نکنند در جاهایی غیر از محلهی درکه به مصرف میرسانند.
شهرداری منطقهی یک تهران اکنون مصمم است تا به منظور ساخت و ساز بیشتر، از کوهپایههای درکه به سمت توچال خیز بردارد. انگار محدودهی شهرداری منطقهی یک، طبق نقشهای مصوب بیکم و کاست تا بلندای پلنگچال و توچال ادامه مییابد. در همین راستا حتا شهرداری به طرح تفضیلی مصوب شورای عالی شهرسازی و معماری هم رضایت نمیدهد. هرج و مرجی که متأسفانه بیش از پیش حضورش را در فضای کشور میگستراند.
گفتنی است که شهرداری تهران در هنجارهای غیر مردمیاش بدون واسطه نقش قوهی مقننه، قوهی مجریه و قوهی قضاییه را به تنهایی به نمایش میگذارد. یعنی شهرداری در پستوهای اداری خود ابتدا قانون میگذراند، سپس از جایگاه قوهی مجریه قانون خودساختهاش را برای شهروندان به اجرا میگذارد و در نهایت اگر لازم ببیند خاطیان از این قانون خودمانی را به محاکمه میکشاند.
اما استانداری و فرمانداری تهران جهت جلوگیری از ناهنجاریهای مدیران شهرداری از قدرت و توانایی لازم بهرهای ندارند. چنانکه چشمانشان را بر آنچه که خارج از محدودهی شهری تهران میگذرد، فرومیبندند.
یادآور میشود که شهرداری تهران برخلاف مصوبات شورای عالی شهرسازی و معماری پیش از این هم خودسرانه گسترش محدودهی خود را در مناطق چهار، بیست، نه و بیستودو به کار بسته است. اینک تجربههایی را که ظرف یازده سال مدیریت قالیباف جهت تضییع حقوق شهروندی مردم کسب نموده، بیکم و کاست در تخریب فضای زیست شهروندان محلهی درکه به کار میبندند.
اکنون شهرداری منطقهی یک در اقدامی بیسابقه زبالههای مسیرهای کوهنوردی را تا فاصلهی چند کیلومتری جمعآوری میکند تا زمینههای کافی و وافی برای دستاندازی شهرداری به فضای کوه و کوهستان فراهم گردد. به همین منظور مخزنها و گونیهایی نیز جهت جمعآوری زباله در مسیرهای کوهپیمایی به چشم میآیند که نام و آرم شهرداری را با خود به همراه دارند.
در نتیجه همه روزه پیش از آنکه شب فرابرسد و تاریکی کوهستان را در بر گیرد، قاطربانان به همراه قاطرهایشان به راه میافتند تا زبالههای روزانه را به دامنهی کوه (درکه) بکشانند. کاری که با اجرای آن به تمامی اهدافی تبلیغی تعقیب و دنبال میشود تا بتوانند هرچه بیشتر از دامنههای درکه تا قلهی توچال، نفوذ و اقتدار خودشان را بگسترانند. با همین ترفند شهرداری تهران کوهستانهای شمال تهران را هم بخشی از مجموعهی شهرداری به حساب میآورد تا لابد برجسازی و تراکمفروشی خود را تا بالای پلنگچال و توچال به نمایش بگذارد.
با این رویکرد شهرداری منطقهی یک بدون آنکه به ضوابط اداری و خرفهای خویش پایبند بماند به تخریب و برچیدن دکههای بین راهی روی آورده است. حتا در مسیر کوه تابلوهایی با نام و نشان شهرداری منطقه یک نصب نمودهاند، با این مضمون که ساخت و ساز در این محدوده ممنوع میباشد. طی ماههای اخیر دهها رستوران و دکهی بین راهی بدون هیچ ضابطه و مبنای درست و دقیقی تخریب شدهاند. به بسیاری از مالکان این دکهها هم اخطار نمودهاند که از بازکردن دکههایشان برای همیشه صرفنظر نمایند.
گفتنی است که اکثر دکهداران با استفادهی از سنگ و چوب دکهای برای کار و کسب خویش فراهم دیدهاند اما این دکهها که نیاز سرراهی مردم را برمیآورد، اینک یک به یک تخریب میشوند. شکی نیست که صاحبان دکهها در همین مکانها دهها سال به کاسبی اشتغال داشتهاند و مردم هم ضمن رضایت کامل از ایشان به قرار و مدار خویش در فضای آنها انس گرفتهاند. اما مدیران شهرداری که به درآمدهای لحظهای خودشان میاندیشند به رضایت و خواست شهروندان تهرانی چندان اعتنایی ندارند.
جدای از این مأموران شهرداری از کار دستفروشان بین راهی نیز جلوگیری به عمل میآورد. آنان نمیتوانند بپذیرند که کار و فعالیت دستفروشان و دکهداران هم بخشی همیشگی از زیباییهای کوه به شمار میآید. در حقیقت حضور دستفروشان جهت تسهیلگری در کوهنوردی شهروندان تهرانی انجام میپذیرد. به هر حال مأموران خودسر شهرداری بنا به سنتی همیشگی از خواست و ارادهی مردم سر باز میزنند.
در جمهوری اسلامی سنتی اداری پا گرفته است که بر پایهی آن استانداریها و فرمانداریها از مسایل رفاهی شهروندان در خارج از محدودهی شهر و شهرداری امتناع میورزند. در واقع حفظ محیط زیست به عنوان کاری تبلیغی آن هم فقط در محدودهی فعالیت شهرداریها دنبال میگردد. بیرون از محدودهی شهرها هیچ نهاد و ادارهای کار جمعآوری و نظافت عمومی را به عهده نمیگیرد. انگار هنوز هم شاهان قاجار رأس کاراند و ناصرالدین شاه همچنان دارد بر ایران حکم میراند. در حقیقت استاندار و فرماندار با نادیده انگاشتن این موضوع، کار خودشان را تمام یافته میبینند. اینجاست که سر و کلهی مأموران شهرداری پیدا میشود تا به امید درآمدزایی آشکار و پنهان اقتدار خودشان را چند کیلومتری هم آنسوی شهرها گسترش دهند.
در شورای شهر هم اصولگرایان در همسویی با شهردار سپاهی تهران، سفرهشان را از دیگر نمایندگان سوا نمودهاند. در ضمن نمایندگان دیگر شورا که بخشی از لشکر ناتوان و بیرمق اصلاحطلبان شمرده میشوند، نمیتوانند نیاز شهروندی مردم را برآورده نمایند. چنانکه احمد مسجدجامعی لیدر جرگهی اصلاحطلبان، بر بستری از تبلیغ فرهنگ واپسگرایانهی حکومت روزهای پنجشنبه در کتابفروشیهای شهر حاضر میشود تا شهروندان تهرانی بپذیرند که او چهرهای فرهنگی است. اما مسجدجامعی و دیگر از اعضای اصلاحطلب شورای شهر تهران برخلاف وظیفه و تعهد خویش چشمانشان را بر آنچه که در درکه میگذرد، میبندند. انگار تخریب محیط زیست شهری هم بخشی از وظیفهی متعارف و معمولی شهرداری و شورا به حساب میآید.
بدون تردید همین جرگهی منفعلِ شورا در همسویی با استانداری و وزارت کشور صدها درخت هفتادسالهای را که بسازبفروشهای درکه به نابودی میکشانند، به هیچ میشمارند. با این اوصاف نادیده انگاشتن حقوق شهروندی شهروندان تهرانی نیز در شورا به عنوان سنت و عرفی همگانی در آمده است. چون اعضای شورای شهر همگی دریافتهاند با انتخابات مهندسی شدهای که در ایران پا میگیرد آنان را نمیتوان نمایندگان واقعی شهروندان تهرانی به حساب آورد.
کوچهباغهای درکه اینک در غربت خودشان برای همیشه یک به یک میکوچند و رنگ میبازند تا جایشان را به مهمانهای ناخواندهای بسپارند که در برجهایشان پناه گرفتهاند. ضمن آنکه شهرداری در درکه، از سر ندانمکاری و ولنگاری، نو و کهنه را به هم میآمیزد. چون در کنار همین برجهای امروزی قاطرهایی دیده میشوند که با صاحبانشان راه میافتند تا از فضای کوهستان زبالهها را به پایین انتقال دهند. به واقع استفاده از قاطر، الاغ و خر را نیز باید بخشی از ابتکارهای شهرداری در خصوص مدیریت شهر تهران دانست. گفتنی است که مدیران سپاهی از پیش در جبهههای جنگ ایران و عراق به جایگاه قاطر و الاغ دست یافته بودند. چون قاطر، الاغ و خر با ساختار فکری مدیران شهرداری بیشتر و بهتر همخوانی و همسویی دارد تا استفاده از ابزارهای جدید و نگاههای نو در مدیریت شهری./