در جمهوری اسلامی ایران نمیتوان اصطلاح کارگران جنسی را به کار برد. چون از سوی حکومت کار و عمل ایشان جرم به حساب میآید. در ضمن حکومت همواره بر این باور است که با اعمال خشونت و شلاق میتواند از حجم و گسترش آسیبهای اجتماعی بکاهد. بر بستر چنین دیدگاه نادرست و ناصوابی حتا زمینههای اجتماعی پیدایی و رشد جرم را نیز نادیده میانگارند. چنانکه این گروه از زنان را پس از دستگیری و زندان از صافیهای خشونت و شکنجه میگذرانند تا به توبه و پشیمانی رضایت دهند. آنگاه بسیاری از ایشان ضمن تظاهر به دین دولتی در راستای اهداف حکومت به کار گرفته میشوند و گروهی دیگر پس از تحمل شلاق، شکنجه و زندان در خیابانهای شهر رها میگردند. همین گروه رهاشده در خیابان نیز دوباره کاروبار گذشتهی خود را از سر میگیرند. چون از مهارتهای لازم و سالم جهت کسب درآمد و امرار معاش جا ماندهاند.
در زبان و ادبیات گفتاری و نوشتاری جمهوری اسلامی، فاحشه و روسپی جایگاهی ندارد. گویا با حذف نام آنها در رسانههای همگانی و نوشتههای رسمی میتوانند بر آنچه که در جامعه حضوری ناشایست و آسیبزا دارد، سرپوش بگذارند. به همین دلیل عدهای از کارگزاران دولت ابتدا اصطلاح تحقیرآمیز "زنان خیابانی" را معادلی مناسب برای روسپی یافتند و در محاورههای رسمی خویش از آن استفاده به عمل آوردند. ولی در نهایت کاربری و استفاده از چنین اصطلاحی خشم بسیاری از زنان را برانگیخت. معترضان در رسانهها همگانی مدعی شدند که چرا "مردان خیابانی" از دیدرس رسانههای رسمی و مأموران حکومتی پنهان و مخفی میمانند. مردانی که جهت دستیابی به همین گروه از زنان ضمن ارتکاب جرم و جنایت در خیابانهای شهر حضوری پررنگ دارند.
چنین اعتراضی موجب شد تا اصطلاح زنان ویژه را به جای زنان خیابانی بنشانند. اصطلاحی که همچنان مردان خلافکار و ولگرد را در بر نمیگیرد. با تمامی این احوال کارهای غیراخلاقی مردان در خیابانهای شهر نادیده باقی ماند.
به تازگی بنا را بر آن نهادهاند که در ابتدا زنان روسپی تحت آموزشهای اخلاقی قرار گیرند تا به توبه از رفتارهای گذشتهی خویش گردن گذارند. سپس همین زنان را به سراغ "همتا"های خود در سطح شهر بازمیگردانند تا به عنوان راهنما و الگو آنان را از عمل خلافشان بازدارند. این طرح را که از سوی سازمان بهزیستی کشور به اجرا در میآید، طرح همتاها نام نهادهاند.
در طرح همتاها سایههای گنگ و مبهمی از نظریههای روانشناختی نیز به چشم میآید. چون مجریان طرحِ همتاها میخواهند با استفادهی سطحی و ناپخته از آموزههای روانشناسی، عدهای از مردم را به اصلاح و تغییر رفتارشان متقاعد نمایند. تاکنون با سودجویی از همین الگوسازیهای نادرست و نظریه پردازیهای خام بسیاری از زنان توانستهاند از بیغولههایی که مأموران امنیتی و کارشناسان ادارهی بهزیستی برایشان فراهم دیده بودند، رهایی یابند. در عین حال آنان را پس از رهایی به محلهی دروازه غار و هرندی کشاندهاند تا همتاهای خودشان را در محلاتی از این دست ارشاد نمایند. ولی بازگشت آنان به فضای آسیبزای محلههای یاد شده موجب گردید که برای همیشه در جامعه گم شوند و همچنان اهداف گذشتهی خود را تعقیب و دنبال نمایند.
از چنین نظریههایی پیش از این در مدارس کشور هم سود بردهاند. تا ضمن آن دانشآموزان درسخوان به آموزش و یادگیری دوستان همکلاسی خود یاری برسانند. اما با اتخاذ چنین راهکاری بسیاری از معلمان مدارس وظیفهی خود را در آموزش مسؤلانهی دانشآموزان به فراموشی سپردند. در زندانهای کشور هم از آن سود بردند تا به برنامهی توابسازی خودشان سرعت بیشتری ببخشند. با همین حقه و ترفند توابان به جان زندانیان سیاسی و یا عادی میافتند تا ایشان بنا به خواست و ارادهی مدیران زندان به هنجارهای دین دولتی گردن بگذارند. سوای از این، همین دیدگاه را حتا بین معتادان کشور هم به کار گرفتهاند تا کسانی که اعتیاد خود را ترک نمودهاند، دوستانشان را به ترک اعتیاد تشویق و ترغیب نمایند. اما الگوبرداری خام و ناصواب از چنین نظریههای نابهجایی عدهای را برانگیخت تا جهت خرید و فروش بهتر و آسانتر مواد، در همین گروهها متشکل شوند.
اینک دادستانی، سازمان زندانها، نیروی انتظامی، کمیتهی امداد و خلاصه سازمان بهزیستی هر یک به فراخور حال تعدادی از زنان تنفروش را که از گذشته توبه نمودهاند، در راستای اهداف سازمانی خویش به کار گماشتهاند. برای نمونه دادستانی و سازمان زندانها از ایشان به عنوان گردش کارهای خدماتی و همچنین اعترافگیری و تعزیر زندانیان بهره میگیرند و حتا کارهایی را که دیگران با اکراه میپذیرند به ایشان میسپارند.
همچنین عدهای از زنان ویژه که به ظاهر از گذشتهی خویش بریدهاند، تحت پوشش گشتهای ارشادِ نیروی انتظامی برای گروههایی از خانمها در خیابانها مزاحمت ایجاد میکنند. چنانکه حجاب یا دوستیهای آزادانهی زنان با مردان بهانه قرار میگیرد که به بازداشت ایشان اقدام ورزند. کمیتهی امداد هم آنها را در پوشش گروههای جمعآوری اعانه و دریافت کمکهای مالی سراغ مردم میفرستد. ولی زنان ویژه از ارتباطهای کاری خود با مردم، به نفع تنفروشی و بازاریابی سکس بهره میگیرند. گذشته از این سازمان بهزیستی هم آنان را گناهکارانی میبیند که هرگز نمیتوانند همانند مردم به جامعهای سالم بازگردند. در نتیجه زنان توبهکرده مأموریت مییابند به محلههایی که زنان ویژه در آنها حضور فعال دارند بشتابند و همتاهای خود را به پرهیز از تنفروشی و خلافکاری ترغیب و تشویق نمایند. کاری که به شوخی و مضحکه بیشتر شباهت دارد تا به زدودن و برچیدن ناهنجاریهای رفتاری ایشان از بستر جامعه.
جدای از این کمیتههای امداد و ادارات بهزیستی ماهانه پولی به عنوان یارانه به همین گروه از زنان میپردازند. ولی این پول هرگز نمیتواند زندگی عادی ایشان را تأمین کند. با این همه دریافت پول و مقرریِ ماهانه موجب شده است تا زنان تنفروش برای همیشه از زندگی مشترک با مردان بپرهیزند. چون با ازدواج رسمی و قانونی، مقرری ماهانهی ایشان هم از سوی کمیتهی امداد و یا بهزیستی قطع خواهد شد. با چنین راهکار نادرستی تنفروشی و ازدواجهای غیررسمی نیز بین گروههای پرشماری از زنان نیازمند رونق میگیرد. اما نهادهای یادشده حاضر نیستند که به اصلاح و ترمیم قانونها و آییننامههای غیرکارآمد اقدام نمایند.
با این همه از کارگزاران دولتی کسی به معیشت و گذران زنان ویژه و یا خیابانی نمیاندیشد. ضمن آنکه گروههای بسیاری از زنان روسپی از مهارت و توانمندی لازم جهت کسب درآمد و تأمین زندگی بهرهای نبردهاند. انگار تنفروشی راهکار ساده و پردرآمدی است که به گمان ایشان میتواند نیاز مادی و معیشتیشان را برآورده نماید.
ضمن آنکه زنان روسپی به مرور از جمع خانوادههایشان نیز رانده میشوند و به دنبال تأمین مسکن و منزل با باندهای خلافکار آشنا میگردند. به همین دلیل پای زنان روسپی و تنفروش را در نهایت به اعتیاد، موادفروشی و سرقت و دزدی میکشانند. شکی نیست که ضمن همکاری و همیاری با شبکههایی از این دست پایان ناگواری برای زندگی این گروه از زنان رقم خواهد خورد.
همچنین بسیاری از زنان تنفروش با بیماریهای جسمی و اختلالات روانی پیچیدهای دست به گریبان هستند. اما با بستر ناصوابی که دولت و جامعه برایشان فراهم میبیند این بیماریها و اختلالات روانی هر روز شدت و حدت بیشتری میگیرد.
حتا کم نیستند زنان متأهلی که به دلیل فقر و تنگدستی و یا اختلالات روانی و شخصیتی به تنفروشی روی آوردهاند. اما در جامعهی ایران این قبیل از دردهای فردی یا اجتماعی به درستی ریشهیابی و درمان نمیگردند. حتا دولت به دلیل سودجویی از باورهای غیرعلمی و وهمآمیز به پیدایی و رشد آنها یاری میرساند. همچنان که تعدادی از کارشناسان سازمان بهزیستی به این نتیجه رسیدهاند که آموزش جنسی زنان بازداشت شده میتواند از هنجارهای نابهجای تنفروشی بکاهد. در نتیجه زنان تنفروش در کلاسهایی حضور مییابند که یاد بگیرند چهگونه از آمیزش جنسی با مردان لذت ببرند. در راستای تحلیلهایی سطحی از این دست به واقع مشکلات معیشتی این زنان را به فراموشی میسپارند. زیرا زنی که در جامعه و خانواده با هزار و یک مشکل و معضل فردی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند باید آموزش جنسی ببیند تا با فراغ خاطر به ارضای جنسی خویش دل خوش کند.
تردیدی نیست که کارشناسان دولتی هرچند آموزههای کلاسی و درسی را در جامعه به کار میبندند اما به نتیجهی لازم دست نمییابند. با این اوصاف شکی باقی نمیماند که آنان یا درسهای کلاسی خود را خوب از بر نکردهاند و یا آنکه از جامعهی سیاستزدهی ایران شناخت درست و دقیقی ندارند. شاید هم جمع هر دو عامل برای دستیابی به علت ماجرا مناسبتر باشد./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد