logo





شارل بودلر

پیر زنان

برگردان از مانی

يکشنبه ۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۸ اوت ۲۰۱۶

Charles-Baudelaire.jpg
به ویکتور هوگو

]
درگذرهای شلوغِ پایتخت های قدیم
که کند چون سحر و جادو جلوه حتی ترس و بیم
تابع خوی فنا جویم نشستم در کمینِ
جانور هائی غریبِ، دیرینه سال و نازنین!

این عجوزه ها زمانی بوده اند زنهای روز،
" اپونین1 " و یا، " لائیس2 "، اکنون علیل، آورده غوز!
دوستشان داریم! هنوز دارند جانی دربدن.
زیرِ دامن های سوراخ و یِلای پیرهن

ازتکِ شلاق بادی بی مروت می خزند،
با صدای چرخِ هر کالسکه از جا می جهند،
میفشارند در بغل، چون از قدیسی یادگار
کیفشان را، شکلکی یا گُل بر آن گشته نگار

چون عروسک های بازی پا به پا ره میروند،
چون بهیمی زخم دار خود را به سختی میکشند،
یا که میرقصند چون زنگوله ای بی اختیار
که در آن دیوی قسی لغ میخورد آونگ وار.

هم اگر بشکسته اند، نافذ بسانِ مته ای
چشمشان رخشد به شب، چون آب در گوداله ای.
چشم هائی ایزدی، چون زآنِ دُخت کوجکی
کز شگفتی خندد ازهر برقی وهر چشمکی.

- دیده اید تابوت ما مَک ها ی پیر چون کوچک است؟
بیش و کم هم قد تابوتی ازآن کودک است.
زین شبهاهت دردوجعبه، مرگ با علم و خرد
حیرت آور سمبولی با طعمِ سکر آورنهد!

در شلوغی های پاریس، زین سبب، بینم چو گاه،
سایه ای زین سو بدان سو گیج و مَنگ افتاده راه،
آیدم همواره این سان در نظر کاین خسته جان،
سوی نو گهواره ای گشته ست آهسته روان !


یا که در مبحثِ هندسه فتد فکرم به کار
تا شمارم، فی المثل، نجار باید چند بار
شکل تابوت را کند از نوعوض، تا بَل در آن
جا توان دادن یکی را زین شکسته پیکران !

چاه هایند پُر زملیون قطره اشک این دیدگان،
بی هماوَرد جذبه ای دارند. هم از رازی نشان
آن کسان را کز بَرِ نقدیرِ بَد نوشیده اند!
کوره ی سردی ست که گَردی ش از فلز پا شیده اند...
II

"وِستا ل 3 " آنکو "فراسکاتیِ4"، یادش بخیر! بُد معبدش،
موبده ی" تالی 5 " که جز در ضمیر " سوفلورَش"
خفته در خاک ، نیست نامی! وآن اثیری زن دگر،
که میان سبزه و گل " تیوولی6 " بودَش مقر!

یادشان مَستم کند، لیک کرده اند برخی بَدَل
از میان این ضعیفان درد و محنت را عسل :
خرج کردند از فداکاری و همت در سرشت،
اسبِ کرکس بال را گفتند من را بر بهشت !

از وطن آن یک چشیده تلخکامی شب و روز،
آن یکی از جور شوهر قامت اش آورده کوز،
آن دگر، " بانوی ما " را، کرد طفل اش سینه چاک،
زینهمه نهری توان جاری نمود از اشک پاک !

III

وه ! که من بس زاغِ این دیرینه سالان را زدم،
خاصه یک تن را، به هنگامِ غروب، آن وقت و دم
کاسمان چون زخمِ سر بازی شود خونین به نور:
می نشست بر نیمکتی تنها، خاموش و فکور

و بدان ارکستر سازهای مسی میداد گوش
که نظامی ها کنند زآن باغ ها را پُر خروش
تا در آن شب ها ی زرین که نفس ها نو شوند
قهرمانی را نشانند در دل هر شهروند.

پیر زن، با حفظ آداب، پشتِ راست، حسِ غرور،
گوش بدان موزیک رزمی داشت با احساس و شور.
چون عقابی پیر میکرد باز گه چشممِ تری،
در خورِ پیشانی اش چون مرمر، از گُل افسری.

IV

در نوَردید اینچنین بی شِکوِه و بی ادعا
بلبشوی و جُنب و جوشی را که هست در شهر ها.
مامِک دلخون ! قدیسه ! تو زخیلِ فاسقان،
که زمانی هر کجا ورد زبان بُد نامتان.

ای که بودی مظهرِ لطف، تو نِمادِ افتخار،
کس نیارد نامتان بر لب دگر، مستی نزار
میکند هدیه شما را عشقِ دونی در گذر،
میدوند طفلانِ ولگردی شما را پشت سر!

سایه های آب رفته، شرمناک از زیستن،
که روید ره بیخِ دیوار، پشتِ خم، با لرزِ تن،
کس سلامتان نگوید، آوخ از تقدیرِ بَد !
نسلِ آدم را فضولات، در خورِ خوابِ ابد !

این منی کز دور و پُرمهر زاغتان را میزنم،
مضطرب، بینم که چون دشوار بر دارید قدم،
کاین منم گوئی، شگفتا بس ! شما ها را پدر،
لذتی دزدانه ازآن میبرم از حد بدر:

بینم آن شور نخستین را گشوده باز پَر،
روزهائی را که دادید، تیره یا روشن، هدَر،
میبرد قلب کثیرم حظ ز ضعف نفستان !
میدرخشد از غرور روحم زعز طبعتان !

مغز های همنهاد! خویشانِ من! ویرانه ها!
میکنم هرشب وداعی پُرشکوه من با شما!
در کجا حوای هشتاد ساله هستی روزِ نو
که فشارد چنگِ وحشتناک حق حلقومِ تو؟

شارل بودلر
Charles Baudelaire
برگردان از مانی



Eponine -1
" اِ پو نین" نام زن جنگجوی سرزمین " گُل "، فرانسه قبل از فتوحات رُم، بود که با رومیان قهرمانانه جنگید و هرچند که شکست خورد ولی نام خود را بعنوان سمبُل زنی جنگجو بجای گذاشت.
Lais -2
نام زن زیبا روی و عاشق پیشه ی یونانی که در قرن پنجم قبل از میلاد میزیست و معشوقه " آلسی بیاد" سردار مشهور جنگ های پلوپونز بود. " لائیس" و "اِ پونین" دو چهره ی زن متضاد بشمار میروند.
Vestale -3
" وستال " ها موبده ی های باکره ی معبد " وستا " در رُم باستان بودند که وظیفه مراقبت از آتش معبد را بعهده داشتند و مکلف به دوری جستن از لذات تن بودند. طنز شاعر اینجا در رابطه با دلبستگی "موبده ی معبد وستا " به عشرتکده ی معروف پاریس آن زمان است.
Frascati 4-
کافه و قمار خانه مشهور پاریس که در سال 1789 تاسیس شد و محل رفت و آمد مردان و زنان سرشناس آن زمان بود. این مکان در جریان نو سازی پاریس بتوسط " هوسمان " در سال 1857 تخریب شد.
Thalie -5
به یونانی " تالیا" به معنای فرحناک است. در اساطیر یونان باستان تالیا الهه ی هنر های نمایشی و تاتر بوده است. در اینجا لفظ "وستال" و موبده ی " تالی" کنایه از هنر پیشه های زنی است که در جوانی ایفاگر این نقش ها در تاترها بودند و به پیرانه سری فراموش گشته اند.
Tivoli - 6
باغِ سرگرمی و تفریحات در پاریس قرن نوزدهم، محل گرد همآئی سرشناسان. تیوولی تحت همین نام چندین بار تغییر مکان داد و بالاخره متعاقب نو سازی های شهر پاریس از بین رفت.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد