logo





سريال "شهرزاد" و فيلم "جدايى نادر از سيمين"

جمعه ۲۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲ اوت ۲۰۱۶

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami2.jpg
سبك نمايشى ملودرام آميزه اى از ريتم و هارمونى و "سى كو انسهاى"(sequence s) متنوع و تركيبى از عناصر متضاد و متفاوت است. در چنين سبكى از فيلم و نمايش بطور معمول فضيلت و زذيلت مى توانند بهمراه ماجراهاى عشقى يا جنايى يا علمى/تخيلى و يا رمانتيك در ابعاد مختلف، روبرو و روياروى هم شوند و بازيگران با حركت بدنى در نقش هاى منحصربفرد خود تماشگر را به وجد در آورند يا دگرگون سازند. سريال شهرزاد را بايست با همين سبك و سياق نگريست؛ و از نظر من سازندگانش توانستند با ارائه چنين سبكى كه هم تراژديست و هم درام و هم ملودرام بر سبك اصغر فرهادى خصوصاً فيلم جدايى "نادر از سيمين" پيشى بگيرند كه چنين سبكى تنها تراژدى و وضع موجود را بدون برانگيختن تماشاگر و تأثر همراه با كنجكاوى آنها، به نمايش در مى آورد.


هر نمايش و فيلمى معمولاً نوع پايان يافتنش براى تماشاگران اهميت دارد و كليت مضمونى آن الزاماً نبايست با چنين پايانى هماهنگى داشته باشد و اين همان نكته ايست كه مى تواند تماشاگر را غافلگير كند؛ واقعيت اينست كه هم سازنده هم نمايشگر در نمايشات ملودرام با تنوع "سى كو انسها" تلاش مى كنند تا در ايجاد نقش بگونه اى بازى را پيش ببرند تا تماشاگر را غافلگير و سورپرايز كنند در حاليكه در فيلم "جدايى نادر از سيمين از آغاز تا پايان تراژيك است و فيلم به همين ترتيب خاص خود به پايان مى رسد. در قسمت هاى پايانى فيلم، تماشگر با سه پديده روبرو مى شود كه هر سه در تطابق با يكديگرند؛ اول اينكه پاى كتاب قرآن به ميان مى آيد و تعيين كننده قطعى براى شخص در دروغ نبافتن است دوم نادر و سيمين در يك نوع تلخكامى و نگاهى مأيوسانه از آينده زندگى خويش از هم جدا مى شوند و سوم دختربچه اى كه در سرشت معصومانه خويش مى خواهد تصميم بگيرد كه آيا در نزد مادر زندگى كند يا پدر و او را در مقابل يك انتخاب قرار مى دهد انتخابى كه با تراژيكِ جدايى پدر و مادر پيوند مى خورد و آينده اى نامعلوم به دور از اراده و تصميم و دخالت و تأثير در زندگى را برايش رقم مى زند. هر سه مورد انطباق مطلق با وضع جامعه ايست كه در بن بست خود هيچ راه حلى برايش متصور نيست؛ و يا اگر هست رويكرد به كتاب مقدس است كه ايرانى با توسل بدان از دروغ گفتن مى پرهيزد و قرآن در اينجا همان نقش وضع موجود را دارد و بعنوان كلام الله اين وضع موجود را تثبيت مى كند بدون اينكه تماشاگر بتواند انگيزه اى را در راستاى اتكاء انسان به خويش بيابد و مستقيماً خويش را با امور روبرو و رويارو كند تا تلاشگرانه و آزادانه بتواند به ساز و كارهايى جهت وضع جديد انسانى خويش مجهز شود. "جدايى نادر از سيمين" چنين كششى را در آدمى بر نمى انگيزد و چه بسا مورد بهره بردارى "جمهورى" دينى ايران قرار گيرد. در واقع اين فيلم با تراژدى مى آغازد و با تراژدى خاتمه مى يابد.

امااصل ماجرا و كليت ساختار درونى سريال "شهرزاد" را درام عشقى مى سازد. تنوع در "سى كو انسها" يا بر حسب تلفظ متعارف ايرانيان سكانسها(sequence) و ماجراهاى گوناگون و نمودارها و شخصيت پردازىِ رذيلت گونه در قالب نقش و رفتار بزرگ آقا و تعميم چنين رفتارى به نزديكان او منجمله قباد و نيز نيروى تأثيرگذارش كه شهرزاد را بالجبار از وصلت به عشقش فرهاد منصرف مى كند تا او را از اعدام احتمالى نجات دهد و شخصيت فرهاد كه مصدقى و بيگانه ست با عربده كشى ورفتار سنتى بزرگ آقا كه نقش مهمى در به ثمر رسيدن كودتا دارد و نيز جلوه گرى شخصيتى با فضيلت همچون فرهاد و مقاومت شهرزاد و قرار گرفتن او در مقابل مناسبات سنت ها و همه اينها با "سى كون انسهاى"متنوع ديگر نظير رابطه فرهاد و آذر اين زن چپگرا كه به دليل مأموريتش براى برقرارى رابطه با فرهاد كه روزنامه نگارى مصدقى و تحصيل كرده رشته ادبى ست و در اين مأموريت دلباخته شدن آذر به فرهاد و بروز يك عشق واقعى نسبت به فرهاد كه مأموريت سياسى او را در مى نوردد يا حداقل عشق و عنصر سياسى را در مجاورت هم قرار مى دهد، و همچنين حكايت عشق بابك و مريم دوست نزديك فرهاد و بسيارى "سى كو انسهاى" ديگر اين سريال، همگى و در مجموع در قالب ملودرام مطرح هستند و با وجود برخى نمادها معطوف به ارزشهاى دينى و سنتى و وضع موجود اما توانست از تراژدى مطلق وضع موجود گذر كند.

در أخرين قسمت سريال "شهرزاد" ملودرام وجه غالب مى شود و زيبايى صحنه هاى متنوع به همين سبك و هارمونى، تماشاگر را خيره مى كند آنگاه كه شهرزاد به همراه نامزدش براى ديدن فرزندش تقلاء مى كند و غم و شادى در تناسبى موزون بر حس او چيره مى شوند و همين حس دوگونه هارمونى درون، اميد را در شهرزاد اين زن مطلقه مى كارد و او را بر مى انگيزاند تا بهمراه عشقش و همسرش نور زندگى نوين را در دل سياهى هاى قدرت بتاباند و نيز مناسبات سنت ها كه زن مطلقه را در معذوريت نگاه مى دارد، دور زده و بر قلب ويرانه ها و خرابى ها نشانه رود حتى به قيمت جدايى از فرزندش كه در گروگان بزرگان قدرت است.

درام محصول قرن شانزدهم و از شكسپير آغاز مى شود و در ادبيات و فرهنگ اروپايى جاى مى گيرد و تراژدى را بِه عقب مى راند. ما در فرهنگ و ادبياتمان هيچگاه و هيچگاه درام نداشتيم و نمى توانستيم داشته باشيم آنگاه كه همه ى ابعاد زندگى ما تراژديست و از خود تراژدى مى زايد. بنظرم سريال ايرانى شهرزاد را بايست از منظر درام و درام عشقى آن نگريست كه عنصر ملودرام نيز در سراسر اين سريال قابل شناسايى ست و بر تراژيك فائق مى آيد؛ در اين سبك نمايشى، ميان رذيلت و فضيلت، اندوه و شادى و بطوركلى درام و تراژدى رابطه اى موزون وار برقرار مى شود كه داراى ريتم و هارمونى هستند. تراژدى در اين نمايش از موقعيت هاى تمثيلى كه موضوعى واحد در هر يك از آنها انعكاسى تراژيك، دردناك و غمگينانه هستند اما اينها كليت ساختارى آن را كه درام عشقى ست نمى توانند خدشه واردكنند. مى توان آن را بر بنيادهاى متكثر اعتقادى، فكرى، فمن و روشهايى ديگر مورد ارزيابى و نقد قرار داد اما، درونمايگى اين سريال همان درام عشقى آن است كه مى بايست هر نوع نقد و بررسى آن متناسب با همين صورت پذيرد. سريال شهرزاد از اين منظر و ساختار نسبتاً قوى درام آن كه در سبك ملودرام به پوشش در مى آيد و محفوظ مى ماند و آن را هارمون مى كند سريال موفقى بوده است.

نيكروز اعظمى
Niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد