logo





تاثیر گلوبالیزاسیون در ایران

شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۳۰ ژوييه ۲۰۱۶

بیژن باران

bijan-baran.jpg
عملکرد امپریالیسم آمریکا در نیمه قرن 20 و گلوبالیزاسیون از اواخر این قرن تا 2016 در ایران بررسی می شود. درگیری آتی آمریکا در خاورمیانه بستگی به سلطه جناح مالی با بسط تجارت یا نظامی با جنگ افروزی دارد. آمریکا اکنون دمکراسی در کشورهای 3قاره را در نبود شوروی تحمل می کند. پس از ج ج 2 با جنگهای هندوچین و کودتا های فراوان در جهان بضد دمکراسی برای محاصره اردوگاه عمل کرد.

این تفاوت رفتار روشنگر گذار از فاز "بالاترین مرحله سرمایه داری" با کنترل دریاها و اعمال خشونت نظامی به گلوبالیزاسیون با تاکید بر تجارت است. گلوبالیزاسیون کنترل سیر سرمایه بشکل دلار در تجارت جهانی با فنآوری دیجیتال، حسگرهای ماهواره و پهباد، تعامل با جناح نظامی است. ایران برای تعامل سیاسی، تجاری، دیپلماتیک در منطقه و جهان با سیطره سرمایه مالی آمریکا نیاز به موافقت آمریکا دارد. برجام، خرید 200 هواپیمای مسافری، آوردن سرمایه مستقیم خارجی نمونه های این نیاز اند.

باید گفت امپریالیسم آمریکا با عنصر قهر، کودتا، مداخله در کشورهای کوچک برای نظم سرمایه داری به گلوبالیزاسیون با عنصر تعامل، تجارت، کنترل شبکه های بانکی و ارتباطات، جاسوسی، تعقیب هوایی، بمباران پهبادی، داشتن زبدگان و مستشاران نظامی محدود در خاورمیانه استحاله یافته است. خاور میانه با بیکاری، جامعه جوان، رکود اقتصادی، عدم انطباق شریعت با مدرنیسم- منجر به تروریسم، کوچ مسلمانان به غرب، رشد مفتیان مسجد و مدرسه، جهادیهای مسلح، تکفیریهای بنیانگرای موعظه گر شده است.

چند کشور تحریم شده روسیه، ایران، سودان تحت فشار تجاری اند. سلطه سرمایه مالی بر تجارت جهانی، کشور یاغی را با تحریمها در حاشیه حبس می کند. ایران با سرمایه انباشت شده و درآمدهای حاکمیت از بقاع متبرکه، بنیادهای مالیات نده، توریسم زیارتی، بساز و بفروش، برخی رانتها- می تواند مدتی در حاشیه سرمایه جهانی بماند. ولی این برای کل کشور کافی نبوده؛ بیکاری، گرانی، رکود اقتصادی، فساد را دامن می زند.

امپریالیسم با تضادهای آشتی ناپذیر انحصارات در سده 20 بود که پس از بحران مالی 1929 و مقررات بانکی بعدی منجر به ج ج 2 با کشتار 57 میلیون انسان شد. پس از ج ج 2 الویت امپریالیسم فروپاشی اردوگاه بود؛ نه اشاعه دمکراسی. آمریکا با حمایت از مذهب و سرمایه داری خصوصی، ضدیت با شوروی و سرمایه داری دولتی را دامن زد. تز آیزنهاور سرکوب ملیگرایان با کودتا در ایران دکتر مصدق، پان-عرب ناصری در مصر، سوریه، اردن، عراق سرهنگ قاسم، کمک نظامی به لبنان 1958، اندونزی دکتر سوکارنو- حکومتهای سکولار ملی را ساقط کرد.

تغییرات درونی بر سیاست خارجی اثر گذار اند. می توان عملکرد خارجی آمریکا در ایران را با استحاله سرمایه داری آمریکا از امپریالیسم پس از ج ج 2 به گلوبالیزاسیون دهه 1970 محک زد. یعنی از سیاست خارجی، به استحاله درونی از انحصارات به مالیگرایی سرمایه داری پی برد. در 25 سال بعد از کودتای تابستانی تهران، با ورود 60 هزار مستشار آمریکایی، کاپیتولاسیون/ مصونیت قضایی اتباع غربی، گروگانگیری 444 روز سفارت در تهران، روبیدن تمام نفوذ در دولت کودتا با سرنگونی سلطنت به پایان رسید.

با انقلاب اسلامی ایرانی تخلیه ایران، مهاجرت مستشاران به کشورهای خلیج فارس دورتر از روسیه، پیدایش بنیانگرایی اسلامی، حملات انتحاری به مردم عادی، سپس جهادی مسلحانه وهابی- درگیری آمریکا در منطقه را عمیقتر کرد. چرا 2 شیوه جناح سرمایه مالی و جناح نفتی-نظامی پیروزی تاریخی داشته اند؟

الگوی کودتای خونین راست در کشورهای دیگر مانند گواتمالا 1954، اندونزی 1967، شیلی سپتامبر 1973 در اثبات امپریالیسم تکرار شد. با فروپاشی شوروی 15 جمهوری اتحاد جماهیر شوروی تجزیه شده؛ اقتصاد اکثر آنها در مدار مالی اتحادیه اروپا و سلطه نظامی ناتو- آمریکا قرار گرفتند. بر عکس تجزیه مسالمت آمیز شوروی و چکسلواکی به 2 کشور، تجزیه یوگسلاوی به 7 کشور خونین بود.

در حالیکه در جمهوریهای آذربایجان و تاجیکستان عضو اتحاد شوروی، خارج از تز کمربند سبز اسلامی آمریکا، پس از فروپاشی اردوگاه، حکومتهای سکولار ولی استبدادی پدید آمدند. در کشورهای مدار آمریکا در خاورمیانه مثل پاکستان، افغانستان، ایران، مصر، ترکیه گرایش عمده بسوی شریعت و بنیانگرایی دینی است. عربستان و شیوخ خلیج فارس هم به احداث مدرسه و مسجد وهابی در خاورمیانه پرداختند. این اشتباه آمریکا پس از ج ج 2 در آخر دهه 1970 به پیدایش بنیانگرایی شیعی ایران و لبنان و وهابی القاعده، طالبان، داعش رسید. بیکاری جوانان را تحت تاثیر تبلیغ و آموزش بنیانگرایی تکفیری و جهادی قرار داد.

آمریکا در خاور میانه تغییرات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی از ج ج 2 پدید آورد. پس از کودتای 28 مرداد کودتاهای دیگری انجام داد. با سرکوب ناسیونالیسم، فاصله سنت و مدرنیسم را در هم کوبید. با این تز و کمر بند سبز برژینسکی حمایت از مذهب در مقابل سکولاریسم چپ و راست تقویت شد.

در زمان کارتر دهه 1970 برژنیسکی تز کمربند سبز بضد اردوگاه در خاورمیانه را علم کرد. این تز در تقویت بنیانگرایی مذهبی برای محاصره شوروی علت اصلی تروریسم وهابی در سده 21 شد. این تز منجر به تسلیح بنیانگرایان مجاهد در افغانستان، تعامل با بنیانگرایان شیعی در ایران، حمایت از حماس بضد فتح در فلسطین، تعامل با اخوان المسملین در مصر، حمایت از مسجد و مدرسه وهابی عربستان در بسیاری از کشورها از جمله پاکستان شد.

پیدایش موج 2 سوسیالیزم در آمریکای لاتین با انتخابات یعنی پیروزی احزاب چپ و کار با کمی بیش از 50% آرای عمومی ممکن شد. این پیروزی در کشورهای سرمایه داری زیر با رفرمهایی بنفع کارگران و فقیران گاهی به پیش بود: برزیل، شیلی، بلیوی، نیکاراگوئه، آرژانتین، ونزوئلا. البته مخالفان این احزاب عدالتخواه رسانه های خصوصی را بکار برده؛ تا انتخابات را بنفع خود بگردانند. تجربه همزیستی با اردوگاه و مراوده تجاری با چین به رشد سریع سرمایه داری خصوصی و نفوذ آمریکا در آنها بسیار موثر بودند.

در دهه 1970 آمریکا در گذار از امپریالیسم به گلوبالیزاسیون بود که 2جناح نظامی- نفتی و سرمایه مالی را در تردید در عمل سلطه گر در ایران می توان دید. خواست جناح نظامی حمله مستقیم مانند عراق با هزینه 1 تریلیون دلار بود. در این جنگ شرکت هلیبرتون با سهام دیک چینی، معاون پرزیدنت، حوله سربازان را به قیمت 600 دلار و هزینه رختشویی یک کیسه پوشاک چرک را 99 دلار بپای دولت حساب کرد که در دادگاه بجرم گرانفروشی به دولت رسانه ای شد. لذا جنگ بنفع صنایع نظامی، بوروکرات های پنتاگون، شرکتهای پیمانی وزارت دفاع- با افزایش بدهی مردم به بانکها بود.

آیا امپریالیسم در کودتای 28مرداد بضد دولت سکولار ملی ایران باخت یا برد؟

عامل تعیین کننده توطئه نفوذ نبوده؛ پیشرفته تر بودن سرمایه داری خصوصی آمریکا نسبت به سرمایه داری دولتی در کشورهای درحال رشد است. با نگاه به افزایش حجم سرمایه مالی آمریکا می توان گفت: برد! این پاسخ ربط دارد به عقلگرایی سرمایه داری برای بسط خود در جهان بهر شیوه- کودتا، تجارت، همزیستی، جنگ، شکیبایی. در مقابل کشور اقتدارگرا بر پایه اصول فردی دگم نامتناظر با قدرت و واقعیت عمل می کند.

حجم سرمایه آمریکا در 1950 با جمعیت 151 میلیون نفر و بودجه 300 میلیون دلار با مقایسه 2000 با جمعیت 281 میلیون نفر و بودجه ا تریلیون دلار، 2010 با جمعیت 309 میلیون نفر با GDP 15 تریلیون دلار، در 2015 با جمعیت 320 میلیون نفر و GDP18 تریلیون دلار بود. اکنون رانت صنایع نفتی آمریکا در حال کاهش 1.3% GDP بوده؛ سرمایه مالی بخش غالب آن است؛ در مقابل رانت نفت و گاز ایران 30% است. مجموع رانت- درآمد از نفت، گاز، ذغال سنگ، کانها، جنگل است. http://data.worldbank.org/indicator/NY.GDP.TOTL.RT.ZS

بودجه 1353 ایران با جمعیت 18 میلیون نفر 2445 میلیارد/ بیلیون ریال با احتساب هر دلار 70 ریال یعنی 35 بیلیون دلار بود. در 2000 جمعیت به 65 میلیون رسید. در 2015 با جمعیت 78 میلیون و بودجه 415 میلیارد دلار در مقابل عربستان با جمعیت 31 میلیون و بودجه 754 میلیارد دلار بود.

با جنگ شوروی و دولت سکولار چپگرای افغانستان با مجاهدان، آمریکا و متفقان فروپاشی شوروی تسریع شد. در اردوگاه، اندیشه ورزان/ نخبگانی مانند سوسولوف با تز راه رشد غیرسرمایه داری در فضای پس از ج ج 2 بوده؛ از مناسبات نوین الکترونیک بیخبر بودند. اصولا با این تز و حمایت شوروی از دولتهای سکولار مستبد افغانستان، عراق، سوریه، مصر، لیبی- نهادهای مدنی مدرن ساخته نشدند. جامعه مدنی، بزعم گرامشی، فضای اجتماعی مستقل از دولت، واسطه خانواده با محیط، قدرت، حاکمیت سیاسی است.

موج بنیانگرایی اسلامی در منطقه دمار از روزگار مردم در آورده است. البته تز کمربند سبز ایزنهاور و برژینسکی با بیکاری جوانان و اشاعه بنیانگرایی بضد سکولارهای چپ و راست در این موج دخیل بود.

در عربستان و بحرین به نضج وهابیان، در افغانستان به پیدایش طالبان و القاعده و در پاکستان و ایران به جمهوری اسلامی، در لبنان به پیروزی حزب الله، در غزه به پیروزی حماس، در اسراییل به استقرار لیکود صیهونیست، در مصر به پیروزی مرسی اخوان المسلمین، در ترکیه به عثمانیسم سنی ختم شد. حتی ترکیه هم بسوی بنیانگرایی سنی بوسیله انتخابات می خزد. در عربستان نبود مدرنیته را در آپارتید جنسی و فرقه ای می توان بوضوح دید.

چون ایران پایگاه آمریکا در خاورمیانه بود؛ تحولات آمریکا در دهه 1970 تاثیر مستقیم روی ایران گذاشتند. از کودتای 1953 تا 1979 از نظر سیاسی سیر قهقهرایی پیموده؛ بمرحله جنبش تنباکو 1892 برهبری آخوند شیرازی رسید. پس از کودتا حتی رای دادن با لیست نمایندگان انتصابی شاه-ساواک هم نهادینه نشد؛ نهادهای مدنی هم پدید نیآمدند."سوگند به شاه" عبارت معمول در ارتش بود که بهنگام انقلاب بهمن 57 ارتش زد زیر سوگند خود؛ با ملت انقلابی همراه شد. قدرت در فاز صعود حامی راس قدرت بود؛ ولی در فاز نزول حاکمیت به مردم و کشور پیوسته؛ خود را از خدمت به آمریکا جدا کرد. آمریکا و انگلیس نیز در خدمت به منافع خود از پذیرش شاه عذر خواستند.

ایران اگر بخشی از شوروی بود با فروپاشی اردوگاه به استقلال و یک دولت سکولار می رسید. ولی در مدار آمریکا بودن منجر به حمایت از مذهب پس از کودتای 28 مرداد و پیدایش جمهوری اسلامی شد. البته عقده امپریال در برخی نخبگان ایرانی قوی بوده؛ زیر بار مدار شوروی نرفته با کودتای سیا کشور در مدار آمریکا قرار گرفت: مذهب هنجار های عتیق ایستا، منافع اقلیتی گذشته گرا، عقاید محلی را اعمال می کند.

مدرنیسم با تحولات فنی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی پویا با جهان آینده نگر همراه بوده؛ لذا در حال تغییر جهانیگرا است. سلیقه پوشاک سوای آزادی فردی در سده 21، در مدرنیسم با مد سالانه/ فصلی تکامل می یابد؛ در حالیکه در پیشامدرن مد پوشاک ایستا است.

کودتای 28 مرداد 32 بنا به الگوی عملکردی امپریالیسم برای کنترل نفت، ترس از سلطه شوروی، زدن بورژوازی سکولار ملی در ایران مصدق بود. این نوع کودتا بضد حکومت سکولار ملی در مصر، عراق، اندونزی هم اتفاق افتاد. پذیرش انقلاب بهمن 57 عمدتا بخاطر پیروزی جناح سرمایه مالی در شخص کارتر بود.

الگوی نظامی با حمله در عراق دهه 2000 یا کودتا در ایران دهه 1950 انجام شد. در تجزیه یوگسلاوی، 4جنگ داخلی سوریه، لبنان، یمن، لیبی آمریکا نتوانست دست نشانده خود را در راس امور بکارد. تجربه ایران تکرار نشد. الگوی دیگر تبدیل حکومت استبدادی مرکزگرا به کشوری فدرال با انتخابات است: عراق با 3 اقلیم شیعی، سنی، کرد؛ سوریه با 3 اقلیم بعثی، سنی، کرد؛ لیبی هم با 2 دولت محلی فدرال. تجربه نفوذ مسالمت آمیز در ویتنام، کوبا، ایران و فروپاشی دول یاغی با شیوه نظامی در افغانستان طالبان، عراق صدام، سوریه اسد، لیبی قذافی در حال تکرار است.

خواست جناح مالی با رابطه مسالمت آمیز و جناح نظامی- نفتی با طرح کودتا بوسیله مثلث برژینسکی، هایزر، بختیار را می توان در اسناد وزارت خارجه آمریکا رصد کرد. چرا در 1953 آمریکا با حکومت جمهوریخواه از جناح نفتی-نظامی توانست کودتا کند؟ ولی در 1979 دولت دمکرات جناح مالی نتوانست - گرچه خواست برژینسکی و ژنرال هایزر کودتای نظامی بود.

در 25 سال نه شکوفانی اقتصادی چون تایوان و کره جنوبی رخداد؛ نه نهادهای مدنی چون تونس و ترکیه ساخته شدند. با درآمد فراوان نفت، در دهه 1350 آزادیهای سیاسی و انتخابات آزاد هم راه چاره بضد گسترش بنیانگرایان شیعی نبوده؛ تنها شکوفانی سرمایه داری و گسترش سیاحت مانند ترکیه می توانست اقتصاد ایران را از نفت و گاز مستقل کند.

چون انتخابات آزاد هم در عقبماندگی مانند غزه/ حماس، لبنان/ حزب الله، مصر/ اخوان المسلمین، ترکیه/ اردغان اسلامگرا، عراق در چند دهه منجر به ورود اسلام گرایان به حاکمیت می شد. انتخابات آزاد هم از دهه 1340 منجر به پیروزی شیعیگرایان می شد. شاید در آغاز خط اعتدالی شریتعمداری می برد؛ ولی بخاطر عدم شکوفانی اقتصادی پس از مدتی چه با زور در خیابانها چه در انتخابات منجر به ورود بنیانگرایان شیعی می شد. زیرا خیل حاشیه نشینان و جوانان بیکار با بحران حاکمیت، سلطنت بدیل نداشته؛ به بن بست رسیده بود. خزیدن به بنیانگرایی اسلامی در منطقه را هم یواشتر در ترکیه- در آینده جمهوری آذربایجان و شاید تاجیکستان می توان دید.

سیاست خارجی آمریکا بازی 3جانبه 2جناح حاکمه و جهان است. نقش آمریکا هم در فروش اسلحه در خاور میانه با رجعت از مدرنیسم به بنیانگرایی اسلامی در عربستان، مانند موزه ای مجانی در معرض دید است. ابن کشور با درآمد کهکشانی نفت و گاز، شهرسازی، پس از 60 سال سوبسید خدمات دولتی، هنوز نهادهای مدنی مدرن ندارد.

عربستان از دهه 1970 تا کنون 70 میلیارد دلار از فروش نفت را صرف مدرسه سازی، مسجد وهابی، جذب جوانان بیکار جهادگرا در خاورمیانه و اروپای شرقی کرده است. اوباما در ۲۰۱۰ با فروش ۶۰ میلیارد دلار تسلیحات نظامی به عربستان موافقت کرد. در 6سال گذشته ارزش قراردادهای نظامی تکمیل شده ۴۸ میلیارد دلار است – یعنی 3 برابر میزان قراردادهای تکمیل شده در 8 سال دولت بوش پسر که با هزینه 1 تریلیون دلاری جنگ عراق تولید جنگی را رونق داد. این خواست جناح نظامی در حاکمیت است.

در کنگره قانونی پدید آمده که دولت عربستان را مسئول جبران مالی کل خسارات حملات ۱۱ سپتامبر 2001کرد. منافع صنایع نظامی منجر به درگیریهای مسلحانه موضعی، فروش تسلیحات، گسترش خط محاصره چین و روسیه می شود. البته جناح نظامی- نفتی در مشی خارجی هم با نفوذ جمهوریخواهان در کنگره یا بردن ریاست جمهوری به جنگهای محدود می پردازد.

با غلبه جناح نفتی-نظامی ایزنهاور حمایت از مذاهب برای محاصره شوروی و سرکوب دولتهای سکولار مستقل از آمریکا خواست خود این جناح را در حاکمیت ایران، سپس مصر و عراق نشاند.

این خواست برای جناح نفتی- نظامی با فروش و کاربرد اسلحه در جنگ نافع بود؛ به عدم ثبات و جنبش تکفیری تروریسم خاور میانه در سده 21 منجر شد. البته این جناح چه در گذشته با فروش اسلحه چه اکنون با مصرف اسلحه بخرج 2سوم مردم آمریکا سود می برد. اگر آمریکا بجای جناح جنگی جناح مصرفی صنایع و کشاورزی را در خاورمیانه با سرمایه مشترک گسترش می داد؛ جوانان جذب کار و تحصیل شده؛ از تبلیغ مفتیان و آخوندهای بنیانگرا مصون می شدند.

با گلوبالیزاسیون، جنگ، رشد مدرنیسم در خاورمیانه روندهای اجتماعی زیر تسریع شدند: دولت- ملت سازی در ایران و اقلیم کردستان، توافقات سیاسی، آشکاری تضادهای تاریخی، جابجایی مردم، تخریب بناها. در این مقطع رسانه ها، مسکن، برق، آبرسانی، مراکز دارو و درمان، خوراک، آموزش، مهاجرت در ابعادی میلیونی مطرح شدند. در ابعاد کلان موج تخریب نیم قرن گذشته را از پاکستان و افغانستان تا سوریه و یمن پدید آورد.

مدرنیسم در جهان گسترش زبان انگلیسی، خوراک و پوشاک استاندارد، سفر سیاحتی را افزایش داد. این امر بروشنی در سازماندهی اجتماعی مدرن اقلیم کردستان عراق و روژآوای کردستان/ اقلیم فدرال شمال سوریه را در شرکت زنان، حقوق اقلیتها، انتخابات، جدایی دین از دولت می توان دید.

عدم تطابق فرهنگ پیشامدرن در زنان ایزدی با جنگ مدرن در عراق در رسانه های دهه 2010 تصویر شد. در نیروهای کرد، زن مدرن مانند مرد مسلح می شود تا با دشمن جهادیگرا بجنگد. زنان پیشامدرن را داعش چون برده بین جنگجویان خود تقسیم کرد. البته در خاورمیانه حقوق جانوران خانگی بویژه سگ هم امل و پیشامدرن اند. بدون مالکیت انسان بر زمین جانوران زندگی بهتری دارند. زیبایی زندگی آنها هنر انسانهاست.

مناسبات ایران با آمریکا نمی تواند مدل جمهوری اسلامی پاکستان سازگار با چین بضد هند را الگو کند. زیرا ایران نفت و گاز دارد که به بازار و سامانه بانکی جهانی نیاز دارد. درآمد آن به دلار وابسته و در شبکه بانکی سویفت جهان مسدود پذیر است. ایران مدل عربستان با حکومت قبیلوی، مردم عقبافتاده تر از دولت با چند میلیون زوار حج سالانه را نمی تواند الگو کند. زیرا ایران 2 انقلاب مشروطه ضد سلطان مطلقه و جمهوری ولی مطلقه و جنگ 8 ساله با عراق را در تاریخ خود دارد. ایران ترکیه با دولت اسلامگرا و مردم 2قطبی پیشرو و رجعتگرای عثمانی را هم نمی تواند الگو کند. زیرا ترکیه با پایگاه نظامی آمریکا، احزاب چپگرا، نهادهای سکولار قوی، آزادیهای مدنی جذاب برای صنعت توریسم است.

چرا در برخی کشورهای جهان سوم پس از یک دوره استبداد، دمکراسی پیدا می شود؟ نمونه 2015 برمه با بردن در انتخابات آنگ سان سو کی پس از 15 سال حبس خانگی می باشد. آمریکا دشمنان اسراییل یعنی عراق، سوریه، لیبی و دشمنان ایران یعنی طالبان افغانستان و صدام عراق را خنثی کرد. آیا ایران و آمریکا اشتراک استراتژی در منطقه یعنی حاکمیت اکثریت دارند؟ حاکمیت اکثریت شیعی عراق و برجام گام اول آن است.

تاکید اسراییل بر ایران، برای پاک کردن صورت مسئله فلسطین است. فشار اسراییل بر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و ایران کم خواهد شد. عود کردن تضاد ایران و عربستان بچه علت است؟ فشار تبلیغی و تحریمی آمریکا بر روسیه و چین افزایش یافته؛ این به نفع ایران خواهد بود. ترامپ اهل مذاکره است؛ هیلری هم ادامه اوباما با چرخش به نفع اسراییل خواهد شد.

تحریم‌های‌ آمریکا بر اقتصاد ایران با مبادلات ناچیز این 2کشور تاثیر ندارد. کارآیی آنها از آنجا ناشی می‌شود که آمریکا، با گلوبالیزاسیون و کنترل مراودات بانکی، برخی شهروندان و نهادهای مالی کشورهای خاطی را جریمه‌ هنگفت در دادگاه نیویورک، مقر سازمان ملل، می کند. آنها را به دور زدن این تحریم‌ها متهم کرده؛ لذا در مراودات بانکی با ایران محتاط می شوند.

در افکار عمومی جهان، "گروه‌های ذینفع" کشوری که در تحریم جهانی می افتد، "متخلف" محسوب شده؛ حتی پس از برداشتن تحریم هم ارتباط با کشور خاطی حساسیت‌برانگیز است. در 2014 بانک فرانسوی بی ان پی پاریبا برای نقض تحریمهای آمریکا علیه ایران، کوبا، سودان 9 میلیارد دلار جریمه را پذیرفت.

همچنین، کشور تحریم‌شده برای مدتی به حاشیه اقتصاد جهانی رانده شده؛ موقعیت تجاریش به رقبا می رسد. بازگشت چنین کشوری به متن اقتصاد جهانی هرگز سریع و بدون هزینه نیست. پس یک دولت‌ متعهد به رفاه ملتش و متکی به رأی آزادانه آن، از تحریم خارجی واهمه دارد. منظور از بی‌ثباتی در اینجا، احتمال وقوع کودتا، حمله نظامی، یا انقلاب نیست. بی‌ثباتی به معنی شرایطی است که پیش‌بینی روند تحولات سیاسی و آثار اقتصادی آن را برای سرمایه گذاری دشوار می‌کند.

تصمیم‌گیری قانونمند روندهای سیاسی و اقتصادی برای سرمایه گذاران، مراودات جهانی، تعهدات قراردادی در دولت انتخابی روشن اند. ولی دولت اقتدارگرا تصمیمهای کلان را رهبری فردی دیکته می کند. تحولات دولتی را رهبر و بیت بالاتر از مسئولیت او جهت داده؛ عدم شفافیت با فساد قدرت همراه می شود. در این نوع کشورها نظارت استصوابی شورای نگهبان اقتدارگرایی مذهبی و نهادهای ایده الوژیک حکومتی را بر اقتصاد کشور مسلط می کند.

در اینجا ریسک سرمایه‌گذاری بیشتر بوده؛ لذا زد و بند در بالاترین سطوح حاکمیت امری اجتناب ناپذیر می شود. اگر رهبر ایده الوژیک هم در امور اقتصادی، تجاری، رفتار اجتماعی جوانان تداخل یابد؛ دیگر بین واقعیت های موجود منطقه و دگمهای عتیق بیشتر فاصله می افتد. لذا سرمایه گذاران خارجی بخاطر ریسک 2لا پهنا حساب می کنند.
http://www.bbc.com/persian/business/2016/05/160513_l03_nuclear_agreement_trade

نباید آرایه انسانوارگی را به پدیده مرکب و متغیر در طول زمان "آمریکا" تجرید کرد. "آمریکا" یک موجود تک فکری نیست. لایه های اقتصادی پیشین مانند انحصارات تسلیحاتی، برده داران با تفرعن نژادپرستانه، خرده سرمایه داری آغازین سده 17 هنوز در حاکمیت به طرق مسالمت آمیز، اقناعی، تعاملی با هم رقابت می کنند. در آمریکا منافع متضاد، طبقات مختلف، ایده الوژیها و نظرات گوناگون در باره تغییرات وجود دارند.

در حالیکه امپریالیسم خواهان سلطه بر ایران بود؛ گلوبالیزاسیون خواهان بسط تجارت در منطقه است. برای سیطره سرمایه مالی در جهان ثبات و انعقاد قراردادهای 2جانبه و چندجانبه الویت دارند. در حکومتهای شفاف، نظرات گوناگون آزادی بیان دارند. نباید اسناد خارجی حاوی نظرات در مورد انقلاب 1979 ایران، جنگ 8 ساله با عراق، اسقاط شاه، بدون اجرای آنها برای عمل اجتماعی مانند جنگ، کودتا، پذیرش انقلاب را بکار برد. این اسناد صرفا گفته، نظر، پیشنهاد، گزارش گوناگون اند؛ نه اجرای مشی حزب حاکم با عمل جسمانی. http://www.bbc.com/persian/indepth/kf_khomeini_iranian_revolution_us

مشی کیسینجر در مراوده با چین توده ای 1972، نبود نهادهای مدنی با فرهنگ سوسیالیستی در اردوگاه، اشغال نظامی با حضور و خروج ارتش سرخ 1979-1989 در افغانستان، تخریب 1989 دیوار برلین، فروپاشی 1991 اردوگاه- رویدادهای عمده بودند که ترس از دولت شوراها را در سیاست خارجی آمریکا زایل کرد. عدم ترس آمریکا با فروپاشی اردوگاه را با انتخابات آزاد و تحمل دمکراسی/ انتخابات در 3 قاره، اروپای شرقی، آفریقای جنوبی، ترکیه، کره جنوبی، اندونزی، پاکستان، فیلیپین، تایوان می توان دید که به بهار عربی در دهه 2010 ختم شد.

نیز ترس بیمورد امپریالیسم آمریکا در نیمه قرن 20 از پیروزی احزاب چپ جهان چند دهه مشارکت آنها را در کشورهای جنوبی معوق کرد. اگرچه چپها پس از فروپاشی اردوگاه در آمریکای لاتین پیروز شدند؛ ولی در دهه 2010 به کنار رفتن آنها و ورود دوباره احزاب راست انجامید- حوادث برزیل، ونزوئلا، آرژانتین و نیز ایجاد رابطه دیپلماتیک با کوبا.

اصولا چپها اپوزیسیون خوبی اند در شرایط استبدادی و حتی دمکراسی مانند فرانسه و ایتالیا. برخی از آنها آرمان خود را کنار گذاشته در خدمت حاکمیت راست قرار می گیرند. کادرهای سیاسی-ایده الوژیک حاکمیت از توابین چپ مانند برخی توده ایهای پس از کودتا، نیکخواه، لاشایی دهه 1340 بودند. لذا از دانشگاههای ایران و غرب - راستهایی چون شفا، فردید، نراقی برای دولت کمک فکری نبودند. چپ بحرانها را بهتر از راست حلاجی کرده؛ لذا قلع و قمع چپ درازمدت بضرر حاکمیت راست است.

چپها هیچگاه در راس حاکمیت کشوری در خاور میانه قرار نمی گیرند؛ حتی با کمک نظامی نیروی خارجی مانند عراق با سقوط صدام. در افغانستان و یمن هم با کودتا بقدرت رسیده؛ با جنگ داخلی قلع و قمع شدند. لذا ترس استبداد از چپ واقعبینانه نیست؛ نوعی ترس روانی رهبر مستبد است که بر واقعیات منطقه در قرن 20 منطبق نیست.

اکنون سرمایه مالی با فنآوری دیجیتال بر زمین سلطه دارد؛ به پیدایش دمکراسیهای برمه، پاکستان، افغانستان، عراق منجر شد. البته عدم امنیت و جنگ داخلی در 3کشور آخری دمکراسی را بیمعنی می کنند. در این کشورهای سرمایه داری عقبمانده با انتخابات آزاد، چپ غایب است. بر خلاف آنها یونان و شیلی با نهادهای مدنی، چپ نقش فعال دارد.

منابع. ‏2016‏/07‏/29
http://www.usgovernmentspending.com/
https://www.bing.com/ در ایران نرخ فقر از 45% در 1988 به 12% در 2006 رسید؛ فقر در روستا بیشتر از شهر است.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد