logo





معنای زندگی

جمعه ۱۱ تير ۱۳۹۵ - ۰۱ ژوييه ۲۰۱۶

اسماعیل رضایی

انسان در تکاپوی زیستن و دانستن؛رنج بی شمار آموختن و شدن را بر خود هموار ساخت.اما آنچه نصیبش شد رنج بود و حسرت،چرا که سره را از ناسره باز نشناخت و در گمراهی و ضلالت سبقت جویی و برتری خواهی مشمئزکنندۀ حیات اجتماعی، خود را نیافت و دیگران را با ایده و آرمان اتوپیایی خویش دربرهوت جهل و نادانی وانهاد.ودر پس نافهمی و بد فهمی تاثیرات مداوم محیطی به خلق و ابداع انواع حیل و حرفه برای توجیه و تاویل عمل و اندیشه اش روی آورد.راه های کامیابی، سعادت و خوشبختی را جستجو کرد ولی درکجراهه ها و بن بست های حاصل نادانی و جهالتش نه خود را یافت ونه برونرفت از ندرت ها و نایابی های الزامی زیست بوم خود را دریافت. چرا که آنچه را که باور داشت و بر استمرار و استقرارش ابرام می ورزید؛در پس گفتمان سرشار از دروغ و بی ایمانی برای خود بودن و دیگران را ابزارمتعارف زیست خود پنداشتن؛وی را ازباورمندی اصلاح و ابداع بسوی ذهنیت و پندار گنگ و مبهم هدایت کرد.

درجستجوی معنای زندگی و اخلاق ازتخیل منفعل مدد جستن؛ و با گزینش های تهی از معرفت و دانش تلاش بی سرانجامی را برای معنا بخشی به حیات سرشار از رنج وشناعت روی آوردن؛ عدم اعتقاد و باور عمیق به نیکبختی و اخلاق فردی و جمعی و برای درک معنی زندگی به گذشته پناه بردن و بدنبال معجونی از گفتمان گذشتگان بودن؛ اندیشه و نگاه آدمی را برای شناخت و درک معنای فلسفی،علمی و حقیقی زندگی به بیراهه هدایت کرده است.چرا که اولین گام برای پیمودن و شدن در راستای اهداف عالیه زندگی کجا بودن و چگونه زیستن و همچنین تحت سلطه و سیطرۀ کدام ایده و عمل انسانی طی طریق کردن از امور پایه ای حیات اجتماعی محسوب می شود. پند و اندرزهای رسولانۀ دیگران را مطرود و مردود دانستن و نصایح ، نیکخواهی ومعنوی اندیشیدن خود را با استعانت از یافته ها و بافته های دیگران اصیل و مبرا از خلط و خطا تلقی کردن؛خود نشان از درک ناواقع معنای زندگی و عدم تعهد و رسالت برای تحقق اخلاق متعالی و معنویت انسانی دارد.

ایده های ذهنی و پنداری دین مدار مانع تحقق اخلاق اجتماعی،ارزش های انسانی و زیست بومی هستند. برخی ایده های انسانی و علمی را نیز اتوپیا و ایده آلیستی می پندارند؛و با نگاهی حاوی فقر فرهنگی و امتیازات طبقاتی به رخدادهای تاریخی نگریسته و نتیجۀ مطلوب برای خود رقم می زنند. پس با درک ناواقع و فهم نارسا از ایده و آرمان انسانی به تخطئۀ تمامی ارزش های انسانی و متعالی می پردازند. ودر پس ناتوانی تحلیل و تبیین تاریخی برای درک و شناخت علل رخدادها ی بدفرجام و بی سرانجام؛ بطور غیر مستقیم با ایده های سترون و انجمادی دین باورانه برای تحقق ناممکن ارزش های انسانی،برابری انسان ها،مخالفت با بردگی،بهره گیری از عشق و عاطفه و پیکار برعلیه پستی ها و خودکامگی های ایده و عمل انسانی همراه می شود.این شیوۀ گفتمان مبین نگاه سطحی و ذهنیت گنگ و مبهم به رخدادهای تاریخی و محیطی وهمچنین مطالعۀ و موضعگیری های یکجانبه که در بطن خود منافع و مصالح خاصی را دیکته می کند؛ نهفته است.چرا که یک نگاه رئالیستی و واقع گرایانه برای تحقق ایده و آرمان معنا بخش زندگی، بایستی راه های عملی چگونگی تحقق آنرا نیز بیان داشته وبرای آن موضع روشن،شفاف و دقیق بگیرد.نه اینکه با رد و تخطئۀ و کنار هم قرار دادن ایده های ذهنی و پنداری، علمی و عینی به ارائه نصایح و پند و اندرزهای حکیمانه بپردازد؛که به وفور در متون دینی یافت شده و تاکنون هیچ ارزش انسانی از آن برنخواسته است.

بسیاری با موضعگیری های روشنفکرانه وبظاهرعالمانه با بار احساسی و عاطفی محض که مبین سطحی نگری، شتاب زدگی و تاثیرپذیری از تائیدیه و تعریف و تمجید دیگران، به اعلام مواضع وابراز عقیده پیرامون مبرمات و معضلات جامعه و انسان می پردازند؛که بر تمامی اصول و ارزش های انسانی خط بطلان کشیده ودر رویاهای رسولانۀ خویش بدنبال معنا بخشی به مبانی انسانی و زیستبومی با نگرش خاص فلسفی هستند.این شیوۀ مطالعه و بررسی جامعه وانسان نگاه عوامانه به روندهای متعارف و نامتعارف تبادل و تبدیلات درون اجتماعی و بین انسانی می باشد.کسی یا کسانی که دین را مانع تعالی و کمال جامعه و انسان می دانند وبا نگاهی جانبدارانه و عوامانه و دین مدارانه حکم صادر کرده و مارکسیسم را بنوعی همردیف دین، سنگدلانه و بیرحمانه معرفی می کنند؛حتما قبلۀ رویایی شان لیبرالیسم،نئولیبرالیسم و یا در بهترین حالت سوسیال دموکراسی است که هم اکنون در محک آزمون حیات اجتماعی انسانی چهره های ضد انسانی و ضدارزشی خود را به نمایش گذاشته اند که تعمیق و گسترش دم افزون بیعدالتی،بردگی و ستمگری وجایگزینی کینه و نفرت انسانی بجای عشق و عاطفه و همچنین عروج و رونق پستی ها و خودکامگی ها با تکیه بر دین ابزاری بخصوص در حاکمیت لیبرالیسم و نئولیبرالیسم به وضوح مشهود است.اگر چه سوسیال دموکراسی آنهم از نوع رادیکالش تا حدودی در تعدیل و تعادل روندهای نامتعادل و ناانسانی کنونی می تواند نقش حداقلی را بازی کند.چرا که در نهایت نجات سلطۀ سرمایه با سکانداری لیبرالیسم و نئولیبرالیسم در پذیرش تعدیل و تعادل روندهای نامتعارف و بحران زای کنونی امکان پذیر خواهد بود؛که با تعویض نوع جدیدی از سلطه گری از طریق استقرار سوسیال دموکراسی بدان نائل خواهد شد.1

ایده پردازی های گنگ و مبهم، ناسازگاری هاو ابهامات درون اجتماعی را با توجیه و توصیف به سازش فرامی خواند. در حالیکه بدلیل نداشتن بنیانی واقعی و اصیل در بطن و نهاد خود افتراق و جدایی را مروج است.چرا که انسان خردورز و معقول بنیان های فکریش را بر ابهام و احساس بنا نمی نهد؛بلکه شفاف و روشن و صریح به بیان مواضع و چگونگی تحقق ایده و آرمانش می پردازد.بیان دردها واعلام آمال و آرزوهای انسانی درپس توجیه و تفسیرهای بی بنیاد دقیقا یک روش دین مدارانه برای دلمشغولی های کاذب و دروغین روندهای اجتماعی انسانی می باشد. برخی ها چنان می اندیشند و می نویسند که انگار در مدینه فاضله ودر جامعه بدور از رنج و تعب انسانی می زیند.عشق به ادبیات و فلسفه و دانش،احترام به برابری انسان ها،مخالفت با بردگی و ستمگری و دیگر ایده پردازی های یک اندیشمند یا روشنفکر تحت حاکمیت سلطۀ سرمایه غیر ممکن است.چرا که بنیان های نظام سرمایه بر بردگی وستمگری و ترویج و تشویق نابرابری های اجتماعی بنا شده است و ادبیات و فلسفه و دانش نیز ابزاری برای تحمیق، تخدیرو تخطئۀ هرگونه عدالت و برابری می باشد.

زمانی که سایه شوم مرگ بالای سرت سایه می افکند؛به تب راضی می شوی.این به معنی یک انتخاب نیست،بلکه اجبار وتحمیل محیطی سرشار از توهم و توطئه است که برای برخی شاید طبیعی و منطقی جلوه کند و برآن نام آزادی انتخاب بنهند. آنهایی که تحت حاکمیت قاعده و قانون ضد ارزشی و ضد اخلاقی،می خواهند ارزش ها و اخلاقیات انسانی و متعالی را بعنوان انتخاب اصلح و ممکن برقرار سازند. آیا تاکنون ضجه های کودکان سوری،عراقی،یمنی،افغانی و........وجدانشان را آزرده است ?ویا می دانند برسر ساکنان کرد ایزدی چه آمده است ?اینجا حق هیچگونه انتخابی مطرح نیست؛بلکه این زندگی جهنمی از سوی صاحبان قدرت و مکنت و با تکیه برمبانی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم که بسیاری سر برآستانش می سایند؛بر همگان تحمیل شده است.ارزش های انسانی و معنویت واقعی زمانی مقدور است که یک صلح واقعی و پایدار بر جهان سایه افکند و تولید و توزیع و توسعه هرگونه سلاح کشتار جمعی و فردی به گورستان تاریخ سپرده شود. وانسان ها در محیطی سرشار از تفاهم و تعامل منطقی به درک متقابل و واقعی تعمیق شونده روی آورند.واین ممکن است به شرطی که اراده و عزم انسانی برای زدودن تمامی پلشتی ها و حد و حزم های مانع رشد و کمال جامعه های انسانی بکار افتد.

در فضا و محیطی که اکتسابات نهادینه شده، جامعه و انسان را زیر مهمیز صلب و خشن خود گرفته است.انسان ها برای پول همدیگر را می درند؛برای حفظ و بقای مالکیت از هم می گسلند و برای اقتدار و قدرت حیات و ممات یکدیگر را نشانه می روند؛حق انتخاب تحت چنین شرایطی سلب شده است. مگر اینکه با فریب و نیرنگ دین مدارانه و با تمسک به خوش بینی بی پایه و اساس برای خود حق اختیار و انتخاب قائل شویم. در این فضای وهم آلود و خشونت بار رنج انسان ها برای انباشت بی مهابا و افسار گسیختۀ صاحبان قدرت و مکنت نمود می یابد و در انتخاب و ید قدرت من و شما نیست؛بلکه این دیگران هستند که برای ما تصمیم می گیرند که کجا کار کنیم؛ چگونه کار کنیم وارزش های مترتب بر آنها نیز نصیب خواص می شود.وسرانجام اینکه با تحمیل شیوه زندگی برما، تمامی فضای لذت و آسایش را از همگان دریغ می دارند. بدینسان زندگی را همانند دین بر تنت قالب گرفته و متناسب با نیاز خویش از آن بهره می گیرند.تحت چنین فضای مسمومی بازتاب های آزادانه از آدمی سلب شده است و تحت سلطۀ و تحکیم نمودهای ضد ارزشی،نمی شود به ارزش های انسانی معنی بخشید. اولین گام برای نمود ارزش های متعالی وانسانی و معنی بخشی به حیات زیستبوم خویش، رهایی از منیت ها و خودخواهی های عفن و بی مایه محصول اکتسابات محیطی می باشد.

اینکه انسان خود بایستی به زندگی اش معنی ببخشد؛بیانی گنگ،مبهم ونامتعارف است،چرا که انسان مجرد و منتزع از جامعه ای نیست که درآن میزید.پس تحت تاثیر مداوم عملکرد آن بوده واز خود واکنش نشان می دهد.این واکنش مسلما مرضی تمایلاتش بوده و بنوعی وی را اقناع یا ارضاء می نماید.بنابراین برای معنی بخشی به زندگی اش دربرابر بسیاری از معضلات و مبرمات قرار دارد که برای رفع و دفع آنها نیازمند کنش و واکنش وگزینش های الزامی زیست عمومی می باشد.نگرش ساده انگارانه و نگاه جانبدارانه به پدیده های زندگی نه تنها به سوی معنی بخشی به زندگی ودستیابی به آزادی،برابری وزیستی متعادل و متعامل حرکت نمی کند؛ بلکه جهت گیری و سویابی حرکت های اجتماعی را دچار چالش و بی محتوا می سازد.اینکه دین بدلیل کهن بنیادی در ستیز با نواندیشی و نوگرایی می باشد؛امری بدیهی و مسلمی است.اما اینکه دین اسلام بطور اخص فاقد اخلاق برابری،فاقد ارزش آزادی وبردباری بوده ومانع تحقق هرگونه ملزمات الزامی جامعه های انسانی است،یک نگاه جانبدارانه و بعضا کینه توزانه با برآمدهای نامتعادل و نامتوازن اجتماعی محسوب می شود.اتخاذ چنین مواضعی یا از روح محافظه کاری برمی خیزد؛یا از ناسیونالیسم کور و بی رمق و یااز کینه و نفرت که از سوی یک محقق یا اندیشمند پسندیده و پذیرفتنی نیست. مضاف براینکه دین خود ابزار و عامل عناصر سلطه گرو متجاوز به حقوق انسانی می باشد؛ چرا که از یک حاکمیت مستقل و خود اتکا بی بهره است.آری دین اسلام هم مانند تمامی دیگر ادیان ازیک پتانسیل بالای ضد ارزشی وضد اخلاقی برخوردار است،چرا که درراستای تحقق و استمرار اکتسابات مجازی محیطی در خدمت عاملان و عناصر متجاوز به حریم عمومی و خصوصی قرار دارد.پس انسان در معنی بخشی به زندگی خود در میان انبوه تمایلات پست و رذیلانۀ محصول اکتسابات محیطی از جمله دین بطور عام واسلام بطور خاص در مقطع کنونی از تحولات تاریخی با چالش اساسی و پایه ای روبرو می باشد.

دین تکیه گاه غنی و قوی برای اقتدارسلطۀ سرمایه برای تحقق اهدافش می باشد. چرا که هر چقدر جامعه در توهمات و خرافات و اوراد و ادعیه فرو خسبد؛روند سلطه گری وغارت و چپاول منابع مادی و معنوی سهل تر و گسترده تر نمود می یابد.پس برای درک معنی زندگی و شناخت عوامل وعناصر و مانع و رادع دستیابی به آن بایستی از تجرید و انتزاع پدیده های اجتماعی اجتناب کرده و در یک تبادل و تاثیرات مداوم و موثر آنها را مورد ارزیابی و بررسی قرار داد. نادیده انگاشتن این امر و یا داشتن مناسبات منفعت طلبانه در ارتباط با رخدادهای محیطی،آدمی را همانند روندهای دین مدارانه بسوی توجیه و تاویلات ذهنی و پنداری با تکیه برآثار و اقوال گذشتگان هدایت می کند.اینجاست که شعار در پیروی از فیلسوفان باید به زندگی معنی داد مطرح می شود.و فراموش می شود که بسیاری از آرا،نظرات و اقوال گذشتگان برخاسته از شرایط و ویژگی های مادی و معنوی عصر خود بوده ودر شرایط کنونی از پتانسیل لازم برای معنی بخشی به زندگی برخوردار نیستند. امروز هجمۀ دین برای تسخیر و تحمیق بخش بزرگی از جامعۀ بشری برخاسته از استبداد و استیلای سلطه گرایانۀ سرمایه است که در غرقاب و منجلاب بحران خود ساخته غوطه ور است.در نقد دین و حاکمیت منفعلانه اش،نادیده انگاشتن تاثیرات موثر عوامل پیرامونی درهدایت و هژمونیت نگرش های بحران زا و جنجال آفرین برای فرصت طلبان و مصلحت اندیشان جهت بهره گیری وتحقق اهداف ضد انسانی شان،روندهای جانبدارانه و تقویت روش های دین مدارانه برای تحلیل و تبیین معضلات و موانع پیش روی را توسعه می بخشد.

پس چرایی پتانسیل بالای دین در احیاء و ابقاءنمودهای ضد ارزشی وضد اخلاقی به شیوه های زیستی و معیشتی انسان ها برمی گردد. انسان ها در ندرت ها، نایابی ها و کمبودهای متکاثر اجتماعی خویش وتوجیه و تبیین علل و عوامل آنها به سوی انواع حیل و ریب و ریای نامتعارف و ضدارزشی متوسل شده و می شوند. بنابراین برای معنی بخشی به زندگی و تحقق پایدار و با ثبات ملزمات حیات اجتماعی چون آزادی،عدالت،برابری،دمکراسی،امنیت،حقوق بشروحفظ و صیانت از محیط زیست و غیره بایستی عناصر و عوامل مانع و رادع تحقق آنها را شناخت و از دایرۀ زیست عامه زدود.عدم مبارزه با بنیان های بردگی و ستمگری،بیعدالتی و نابرابری، بهره گیری نامتعارف از عشق و عاطفۀ عمومی و همچنین بهره گیری از ادبیات و دانش برای تحریف و تحمیق، راه هرگونه پیکار با خودکامگی ها و پستی ها را سد کرده؛و معنی بخشی به زندگی را به سوی کجراهه ها و بیراهه های صعب و ثقیل هدایت می کند.

نتیجه اینکه،دینامیسم اجتماعی همواره مورد تعرض و بهره گیری های نامتعارف انسان ها بوده و هست. این روند تحقق آمال و آرزوهای آدمی را در ریب و ریای باورمندی های کاذب و بی بنیاد محصول ندرت و نایابی با بن بست روبرو کرد.خوشبختی ومعنی بخشیدن به زندگی همواره از مبرمات و دلمشغولی های آدمی بوده است.اصولا آدمی تحت تاثیر حوادث و رخدادهای محیطی به الگوپردازی خاصی متناسب با درک و دریافت و فهم و شناخت خود از زندگی پرداخته و آنرا معنی می نماید. در این میان اکتسابات محیطی ازراهبردهای اساسی وی برای شکل دهی باورهای ایمانی و ایقانی در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی می باشد.در صعوبت و دشواری گذران زندگی بسیاری از روندهای نامتعارف در انسان ها از جمله پندارها و ذهنیت گنگ و مبهم در او شکل می گیرند تا وی را در التذاذ و ارضای نداشته ها یاری کنند.دین که از نمود های بارز پنداری و ذهنی برای التذاذ بی انتها و بی بنیاد می باشد همواره بعنوان ابزاری برای توجیه و تاویل و تفسیرهای تعرض و تعدی انسان ها به حریم خصوصی و عمومی یکدیگرمورد استفاده قرار گرفته است.بدینسان درک و تحقق معنی واقعی زندگی همواره بعنوان پدیدۀ غامضی ذهن و اندیشۀ انسان ها را به خود مشغول داشته است.بسیاری بدون توجه به روندهای صعب و دشوار حیات کنونی جامعه های انسانی،با نگاهی تجریدی و انتزاعی به عملکرد پدیده های محیطی وبا اسلوب و متد دین مدارانه تلاش می ورزندبه زندگی معنی ببخشند؛ و با شیوه های احساسی محض وپند و اندرز و نصایح که به وفور در متون های دینی یافت می شوند؛ایده ها و آرمان های انسانی را محقق سازند. این شیوه تحلیل و تبیین مسایل و مبرمات جامعه، مرزبندی بین نیکی و بدی،بیعدالتی و عدالت،ستمگری و دادگری و بسیاری از نمودهای ارزشی درون اجتماعی و بین فردی را مخدوش ودرک معنای واقعی زندگی را با موانع جدی روبرو می سازد.

اسماعیل رضایی
01/07/2016

پاریس
__________________________

1 برای مطالعه بیشترپیرامون سوسیال دموکراسی به مقالۀ اینجانب تحت عنوان «تفاهم و توهم»در آرشیو اندشۀ سایت عصر نومراجعه شود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد