![]() |
|
آن زمان ها که طبیعت از سرِ شوری غریب
از شکم هر روزه میزاد بچه غول هائی مَهیب، زیستن با دخترِ غولی جوان بودم طلب، گربه ای چون، شهوت آلود، با زنی سُلطان نَسَب، تا ببینم چون دهند گل روح و جسم اش همزمان، قد کشد در جِست و خیز های عجیب اش اُستخوان، پی بَرَم: از سوزش قلبی ست آیا شعله وَر که ش دو چشمان در مِهی نمناک گشتند غوطه ور؟ پازنم، آسوده دل، در پیچ و خم های تن اش، شیبِ زانوهای چاق اش را نوَردَم سینه کش و به تابستان گهی چون سوزد از خورشید داغ و دهد لَم خسته تن در سبزه زارِ دشت و باغ، بی خیال خوابم به زیرِ سایبانِ سینه هاش، مثل کوهی، خفته آرام قریه ای در زیرِ پاش. شارل بودلر (Charles Baudelaire) برگردان از مانی نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|