|
در گرگ و میش بامدادی، پیش میآمد آرام آرام، حال و هوای گپی صمیمی با خدا!
مشایی و رونده نبودم؛ یعنی راه نمیرفتم... زیر رواق هم نبودم. در خودروی سیر و سلوک روزانه، با غم سوگ دوستم ربوبی، تنها نشسته بودم. در همان چهار چرخ شتابان بر خیابان که مسافران را به میدان و کار و خانه میبرد. ناشتا بودم و تصویر آن عبارت در سرم جرقه میزد که، "اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی". (میبینید با توصیف بالا همهی پیششرطهایی مهیا بود که بزعم پل والری، آن شاعر و اندیشگر فرانسوی قرن بیست، برای یادداشت کردن لازم است! - یعنی شروع نگارش هنگام بامداد توسط آدم ناشتا و فکر تازه بیدار "مستر تست"! ) پس بر لوح شفاف ذهنم تحریر شده حرفهای زیر: خدایا، اگر خالقی داری؟ بگو! بگو که اخترماری را بسی قمر در عقرب است و روند هستی تلخ و ناگوار... انگاری زندگی توی حلق ها گیر کرده و اضطراب همگانی است. اصلا چه کمبودی! چه فقدانی! دیگر میان ما کسی مثل نصرت نیست تا رشادت کند به گفتن "کفر" و تو را پُرسا شود که هیچگاه بوسیدهای لب سرخ فامی را؟ اصلا خودمانیم، آیا برای یک لحظه هم که شده آن موجود نرمخوی با لطافت بوده ای سرشار از حس رفاقت و همدردی؟ یا این که همیشه خشمناک، آن قاسم الجبارین بوده ای؟ در هیئت میرغضبی سبیل در رفته! سوالهایم داشت ته میکشید. سکوت حکمفرما بود و جوابی به گوش نمیرسید. پس دوباره پرسیدم: خدایا از کی بایست شاکی بود؟ از تو یا از آن خالقت و یا از این نمایندگان مُرسلت؟ گرچه هرگز امر محسوس نبوده ای، اما برخی اولیای ما مدعی رصد کردنت بوده اند در اُفق شهودشان... اصلا عده ای بر این منوال خواسته اند در تو خود را فنا کنند برای رسیدن به آغوشت که میپنداشتند ایمنگاه مطلق است... امان از نیاز به امنیت که چه کارها نمیکند. خدایا، آیا شنیده ای که این روزها بعضی سخت از دستت کلافه اند؟ جانشان به لب رسیده... بر سر دو راهی اند... راستش نمیدانند تو را ثنا گویند یا لعن و نفرینشان مثل آن تکیه کلام هلندیها است که میگویند "گوت فر دامه" یا مثل عادت عشایر ما که نیمی از دشنامشان را با اسم تو میسازند وقتی طرف دعوا خود را "خدا لعنتی " خطاب میکنند. خدایا من هم اکنون کلافه ام، اما نه از دست تو با این که در دسترس نبودی وقتی در جوانی قصد تماس با تو را داشتم پیامگیرت هم جواب نداد از بس تلفون زده بودند و تو گوشی را برنداشتی نوار دستگاهت پُر گشته بود و فقط صدای بوق ممتد میآمد حتا صدای کارمند اداره تلفون نیز پیدایش نبود تا بگوید مشترک گرامی شماره مورد نظر فعال نیست خدایا، اینجا خدمتگزار خلق با تو سخن گفت الان وقت کارش فرا رسیده اگر توانستی فردا تماس بگیر... منتها قبلش فکری به حال نمایندگانت بکن که میخواهند به نام تو در همه جا دخول کنند به بهانه ی خلافت خدای خودشان... نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|