logo





بزنگاه تاریخی

پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۱ ژوين ۲۰۰۹

مجید گل محمدی

گفتمان اصلاح طلبی و شجاعت و قاطعیت در احقاق حقوق شهروندی
پرداختن به مسائل زنان، قومیتها، دانشجویان زندانی، دانشجویان ستاره دار، زندانیان سیاسی و... و ارائه نقشه راه روشن.
شیخ اصلاحات بارها نشان داده که بر سر عقاید خویش می ماند و گام پس نمی کشد و اگر نتواند با لابی گری و چانه زنی آن را حل کند، مردم را محرم دانسته و با طرح شفاف مساله از پشتوانه های اجتماعی اش برای رسیدن به هدف استفاده می کند.
آیندگان تاریخی را می خوانند که در گذشتگانِ آن ما هستیم؛ امروز ما تاریخ زنده آیندگانیم. لحظاتی پیش می آید که هر یک از ما به تاریخ که نگاه می کنیم، گاه اندوه بسیاری سرتاسر وجودمان را در بر می گیرد، بغض گلویمان را می فشارد و از ته دل آرزو می کنیم که ایکاش در آن مقطع تاریخی حضور داشتیم تا شاید می توانستیم نقشی داشته باشیم، شاید اگر هریک از ما به گونه ای دیگر می بودیم و در بزنگاه ها تصمیم درست تری می گرفتیم اکنون این جایگاه ما نبود.
امروز آخرین فرصت تصمیم گیری است، اگرچه بسیاری از ما بر تصمیمشان پایمردانه مصمم اند، اما شاید هنوز در انتهای ناامیدی راهی باشد که مسیر تاریخیمان را عوض کند. این کورسویی است از آنچه باعث شد تا نویسنده به طرح موضوع تکراری اما تکرار ناپذیر (در تاریخ) بپردازد.
اصلاح طلبی، اصطلاح فراموش شده ای ست که بعد از سالیان دوباره بر سر زبان ها افتاده است. امروز در هر کوی و برزن بازوبندهای رنگینی می بینیم که فریاد اصلاح طلبی برآورده اند.
اما اصلاحات دولت ۸ ساله خاتمی به ناکامی و سرخوردگی انجامید. روند روشن نه گفتن به اصلاحات، پروسه ای است که در مقاطع حساسی چون عکس العمل خاموش مردم به هیاهوی تحصن مجلس ششم، انتخابات شوراها، انتخابات مجلس هفتم و سرانجام ریاست جمهوری بسیار عیان است.
در این مجال قصد آن نیست که به آسیب شناسی شکست اصلاحات بپردازیم.اما با نیم نگاهی به آینده ذکر نکاتی چند در این زمینه ضروری به نظر می رسد:
۱-خاتمی انتظارات جامعه را برآورده نکرد و مردم به این نتیجه رسیدند که حداکثر ظرفیت اصلاح طلبی در دوران خاتمی اتفاق افتاده است.
۲- عدم تعریف مشخص از اصلاحات و تشکیل شرکت سهامی اصلاحات.جبهه دوم خرداد طیف وسیعی از نیروها از مجمع روحانیون مبارز تا ملی مذهبی ها را شامل می شد. هریک با خواست ها و تعاریف گاها متناقض از اصلاحات
۳-رفتار غیر دموکراتیک اصلاح طلبان حکومتی (بویژه حزب مشارکت) با دیگر گروه های اصلاح طلب(دفتر تحکیم وحدت،ملی مذهبی ها و....).
مشارکتی ها پس از رسیدن به قدرت شعارهای آزادیخواهانه را کنار نهاده و خود به مانند جناح راست اقدام به تخریب و حذف غیرخودی ها نمودند. سکوت در برابر به زندان افتادن منتقدینی چون اکبر گنجی و توقیف فله ای روزنامه ها،کوی دانشگاه و... این حقیقت را به خوبی نشان داد که در ساختار بروکراسی ایرانی هرکه بر کرسی نشست وعده هایش را به بایگانی سپرد. فرصت سوزی جبهه مشارکت ایران اسلامی چنان تاثیر معکوسی بر روند اصلاحات داشت که یکی از عمده ترین دلایل قهر مردم و عدم شرکت در انتخابات، نه گفتن به رفتارهای انحصارگرایانه ایشان بود.
۵)عدم قاطعیت خاتمی در برابر سران اصولگرا، عقب نشینی از مواضع و مماشات. انتظار جامعه از خاتمی ۷۶ آن بود که دانستن را حق مردم بداند و در بحران ها، ملت را محرم خویش دانسته و بر پشتوانه عظیم اجتماعی تکیه کند. مساله ای که جز در جریان قتل های زنجیره ای هرگز اتفاق نیفتاد.خاتمی در برابر بحرانها سکوت کرد و عقب نشینی های زیادی را در برابر تهدیدهای اصولگرایان انجام داد. سکوت و عدم بکارگیری از ظرفیتها و فرصتها در برابر کتک خوردن و سپس حذف دو قطب بزرگ کابینه دولت اصلاحات(عطاالله مهاجرانی و عبدالله نوری) ضربه مهلک دیگری بر پیکره اصلاح طلبی جامعه بود.
سکوت در برابر احکام سنگین قضایی برای دانشجویان و دیگر منتقدین باعث شد تا هرگام که خاتمی و یارانش در جبهه مشارکت رو به عقب نهادند، اصولگرایان چندگام به پیش آمدند تا بدانجا که با قهر مردم و فتح سنگر به سنگر تمامی پایگاه های اصلاح طلبان را تصرف کردند و در نهایت اعضای جبهه مشارکت از حکومت اخراج شدند و با وجود تمامی تلاشهایشان حتی نتوانستند امتیاز روزنامه ای را بدست بیاورند.
واژه اصلاحات همچنان گنگ و نامفهوم در ادبیات سیاسی این روزها سرگردان در میان رنگ ها مظلومانه می چرخد. با وجود تمامی غبارگرفتگی ها چند مفهوم کلی را برای واژه اصلاح طلبی می توان تبیین کرد.اصلاح طلبی یعنی دموکراسی خواهی، باز کردن فضای سیاسی، توجه به احزاب، جریان آزاد اطلاعات،رعایت حقوق شهروندی و دانستن حق مردم است.
امروز در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری هستیم، فریادهای اصلاح طلبانه همان طنین دوم خرداد را دارند، اما آیا تاریخ دوباره تکرار خواهد شد؟
این بار هم ایرانی ها فریاد نه خود را بر سر یکی دیگر می کوبند، بر سر اندیشه ای که مستقیم به چشمان بهت زده ملت با اعتماد به نفسی مثال زدنی، می نگرد و با جادوی کلمات و تکرار ساده چند واژه (بیشترین، بهترین و...) عده کثیری را هیپنوتیزم کرده و از معاند به همیار ستادی تبدیل می نماید.
خاتمی و یاران مشارکت چشم بر توقیف فله ای روزنامه ها و زندانی شدن منتقدین و... بستند و نتیجه مستقیم این امر دور شدن مردم از روشنفکران بود. در کنکاو این مساله که اکنون اکثریت قریب به اتفاق توده نمی تواند تحلیل درستی بر رفتارهای نمایشی داشته باشد و با یک آمار غلط، یک شبه جابجایی شگفت انگیزی در آرا اتفاق می افتد؛ همین سطحی نگری عمومی است.
فاصله گرفتن از عمق و حرکت در سطح طیف وسیعی از مردم را در بر می گیرد و حتی در مسائلی که رابطه مستقیم با زندگی و کارشان دارد (بحث تورم، بیکاری و...) به راحتی و با ارائه چند نمودار؛ دچار تزلزل در تصمیم می گردد.
در این زمینه نمی توان بر مردم خرده گرفت و عقل جمعی را زیر سوال برد.بلکه باید مقصر اصلی را کسانی دانست که دانستن حق مردم است را از ایشان گرفتند و در ازای آن مشتی شعار و خرافه تحویل ملت دادند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی قطعا از به راه افتادن موج سبز در کشور در پوست خود نمی گنجد، اما موج سطحی که همچون کف بر آب می خروشد؛ همانگونه که آمده همانگونه نیز رخت بر می بندد.سران اصلاح طلب خود بیش از هرکسی آگاهند که جناب آقای مهندس میر حسین موسوی بیش از آنکه یک اصلاح طلب باشد، انسانی است که به اصول خود پایبندی بسیاری دارد. اصولی که گاه در تضاد با خوی اصلاح طلبی است.
امروز رفتار توده بیش از هرزمان دیگرسلبی است و کمتر دلیل قانع کننده ای جز نه گفتن در آن دیده می شود و این زنگ خطربزرگی برای آن دسته از اصلاح طلبانی است که بر موج سوارند.
ذکر مسایل اینچنینی در این مقطع زمانی که همه دم از عدم تخریب کاندیدای اصلاح طلب می زنند، انتقادهای زیادی را برخواهد انگیخت.اما سوال اساسی اینجاست که عدم صحبت(نه تخریب) در مورد دیگر کاندیدای اصلاح طلب به سود کدام کاندیدا تمام می شود؟ و رای آوردن آن کاندیدای خاص چه تاثیری در روند دموکراتیزه شدن خواهد داشت؟
در ادامه به پاسخ هر دو سوال پرداخته می شود.
پاسخ سوال اول کاملا روشن است و نیازی به ذکر این نکته نیست که سبزها قطعا برنده این قاعده بازی خواهند بود.
سبزها در رفتارهای انتخاباتی خود در حالی فریاد اتحاد بر می آورند که منظور ایشان از اتحاد سکوت مطالبات طلبان و رای آوردن قاطع میرحسین موسوی است.
قاعده بازی که حتی اگر به عمد هم نباشد به هیچ وجه دموکراتیک هم نیست.عده ای از سران اصلاح طلب پیشتر و بارها رای آوری جناب میرحسین در نه به احمدی نژاد را ملاک حمایت از ایشان قرار دادند.ملاکی که بطور جدی جای بحث و انتقاد دارد.اما حتی با این فرض که این ملاک را منطقی بدانیم؛ باز هم خدشه ای بر این استدلال وجود دارد. برخلاف تصور رای ندادن به موسوی به معنای رای آوردن احمدی نژاد نیست. در توضیح این مطلب باید توجه داشت که آقای احمدی نژاد برای پیروزی در دور اول باید ۵۰ درصد آرا را کسب نماید.حال ا گر در انتخابات شرکت نموده و به یکی از کاندیداهای اصلاح طلب رای دهیم همین امر باعث می گردد تا احمدی نژاد به ۵۰ درصد آرای کل نرسیده و انتخابات به دور دوم کشیده شود. در واقع صرف شرکت در انتخابات و رای ندادن به احمدی نژاد این خواسته را برآورده می کند و نیاز نیست از ترس یکی به شخصی رای دهیم که احتمال رای آوری بالاتری نسبت به دیگران دارد.
با توجه به تمام نکات مطرح شده حال باز می گردیم به سوال نخستین که در ابتدای این بحث مطرح شد:موسوی یا کروبی؟
مطابق دلایلی که در ادامه خواهد آمد، ضمن احترام فراوانی که برای شخص آقای میر حسین قائل هستم، شخص آقای کروبی را برای احراز پست ریاست جمهوری بسیار مناسب تر می دانم:
الف- مهندس موسوی
۱-آقای موسوی خود را اصلاح طلب نمی داند.وی در پاسخ به کروبی خود را اصلاح طلب اصول گرا نامیده است.
در حالی که هنوز تکلیف اصلاح گری مشخص نشده است، ترکیب اصولگرایی آن نیز بیشتر به نامفهوم شدن کمک کرده و مظلومیت واژه را عیان تر می نماید.(ترکیب اصول گرای اصلاح طلب نیز از جانب حامیان به آقای احمدی نژاد داده شده است.)
۲-جدا از مشخص نبودن وضعیت حزبی و جناحی جناب آقای مهندس موسوی، گفتمان ایشان عدالت طلبی است و آزادیخواهی در در جه دوم اهمیت قرار دارد.
۳-مساله مهمتر کابینه آقای موسوی است. با وجود طیفهای بسیار گسترده در ستاد انتخاباتی که از فرماندهان سپاه تا حزب مشارکت را شامل می شود، کابینه ایشان از بین چه کسانی و با چه ترکیبی می تواند باشد؟ (امکان ائتلاف این جمع متضاد در کابینه حتی بصورت ذهنی نیز قابل تصور نیست.)
۴-مساله ای که بارها از سوی اقشار گوناگون مطرح شده، سکوت ایشان در دوران ۸ ساله اصلاحات و بحران های فراوانی که ملت و دولت با آن درگیر بوده است. که تاکنون نیز جواب قانع کننده ای داده نشده است.
۵-ضعف های دولت خاتمی در تعامل با جریان راست بصورت مضاعف در آقای موسوی است(البته با این فرض که ایشان را اصلاح طلب بدانیم.)
۶- چرا با وجود اعلام کاندیداتوری آقای خاتمی که پیروزی قطعی اصلاح طلبان را در پی داشت، ایشان وارد مبارزات انتخابتی شدند؟
۷-با فرض آن که آقای مهندس موسوی را اصلاح طلب بدانیم، چه تضمینی وجود دارد که حامیان ایشان (جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی) رفتاری متفاوت با گذشته در پیش خواهند گرفت؟
ب)شیخ مهدی کروبی
۱-کروبی نیروهای کارآمدی دارد (باقی، مهاجرانی، کرباسچی، عبدی، ابطحی، رهامی، سروش و...)
تصور ریاست جمهور کارآمد بدون تصور کابینه پرقدرت امکان پذیر نیست.
۲- گفتمان اصلاح طلبی و شجاعت و قاطعیت در احقاق حقوق شهروندی
پرداختن به مسائل زنان، قومیتها، دانشجویان زندانی، دانشجویان ستاره دار، زندانیان سیاسی و... و ارائه نقشه راه روشن.
شیخ اصلاحات بارها نشان داده که بر سر عقاید خویش می ماند و گام پس نمی کشد و اگر نتواند با لابی گری و چانه زنی آن را حل کند، مردم را محرم دانسته و با طرح شفاف مساله از پشتوانه های اجتماعی اش برای رسیدن به هدف استفاده می کند.
نمونه هایی از این اخلاق را می توان به شرح زیر بیان کرد: ترک کرسی ریاست مجلس در اعتراض به زندانی شدن لقمانیان (از اعضای مجلس)، نامه های سرگشاده در اعتراض به حضور نظامیان در عرصه سیاست به آیت ا... جنتی و فیروزآبادی، ننگین نامیدن حکم آقاجری در کرسی ریاست مجلس، حمایت از درویشان گنابادی و برخورد دموکراتیک با ملی مذهبی ها آنگاه که تحت عنوان برانداز مورد آزار واقع شده بودند و...
۳- تمرین دموکراسی در کار حزبی
تاسیس حزب مجمع روحانیون مبارز در سال ۶۶ و اعتماد ملی سابقه بیش از ۲۰ سال کار حزبی اقای کروبی است. بسیاری از نزدیکان وی (ازجمله کرباسچی) کروبی را شخصی معتقد به کار جمعی و بسیار مشورت پذیر می دانند.نمونه آن را می توان در بحث ۵۰ هزارتومان و ارجاع به کارشناسان و دیدگاهش در بحث کارشناسان اقتصادی (طی مناظره با احمدی نژاد) مشاهده کرد.
۴- اخلاق دموکراتیک شیخ اصلاحات (در مناظرات تلویزیونی، آنجا که با لحنی صادقانه موسوی را مورد خطاب قرار داده و خواهان آن می شود که وی از عرصه انتخابات عقب نشینی نکرده و نیز در صورت پیروزی تا انتها بر سر پیمانش با مردم بماند. در اکثریت شماره های روزنامه اعتماد ملی به طور شفاف از آقای موسوی حمایت شده است.)
در بحث اخلاق دموکراتیک شایان ذکر است که یکی از انتقادات اساسی که به جریان راست همواره وارد بوده؛ خودکامگی و عدم پایبندی به اصول دموکراتیک است. عین این اخلاق و با غلظتی شبیه به آن در رفتار اصلاح طلبان مشارکتی و سازمان مجاهدین بارها و بارها در دورانی که بر سر قدرت بوده اند مشاهده شده است. تاسف بیشتر آنجاست که این اخلاق گاها به حامیان ایشان نیز سرایت کرده و رفتارهایی دیده می شود که نه تنها همسو با روند دموکراسی خواهی نبوده بلکه در جهت عکس آن حرکت می باشد (اشاره به شال سبز انداختن دور گردن کروبی، برهم زدن جلسات سخنرانی، فشار برای انصراف و...).
شایان ذکر است که دلایل فوق در دور اول انتخابات که امکان انتخاب بیشتری وجو دارد، صادق است و در دور دوم و در صورت حذف یکی از کاندیداهای اصلاح طلب؛ رای به آقای موسوی یا کروبی قطعی و خدشه ناپذیر است.
در پایان امید آن است که اگر جناب آقای مهندس موسوی به یاری یزدان رای آوردند، هیچگاه از یاد نبرند که رای خود را از ملت بزرگ ایران گرفته اند، ملتی که شعارهای اصلاح طلبی ایشان را باور کرد.

مجید گل محمدی
دبیر سابق انجمن اسلامی دانشجویان
و عضو شورای عمومی ادوار تحکیم وحدت


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد