logo





سعدی در بتکده‌‌ی سومنات!

چهار شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶ مارس ۲۰۱۶

س. سیفی

مصلح‌الدین سعدی شیرازی (ف۶۹۱ق.) شاعر پرآوازه‌ی ایران در آخرین حکایت خود از باب هشتم بوستان داستان بلندی را از سومنات هند گزارش می‌کند که خود او در آن از جایگاه اول شخص مفرد و راوی داستان، نقش اصلی حکایت را به عهده می‌گیرد.

او در این حکایت روایت می‌کند، زمانی بتی را در سومنات دیده است که در زیبایی همانند منات عصر جاهلیت به نظر می‌آمد. تا جایی که مردم از سرزمین‌های دوردست به زیارت بت می‌شتافتند. اما نیازجویی مردم از بت شگفتی سعدی را بر‌می‌انگیخت. همچنان که او شگفتی خود را با برهمنی (مغ) که بنا به تأکید سعدی هم‌حجره و یار او بود، در میان گذاشت. اما برهمن از پرسش او برآشفت چون شک و تردید سعدی را در خصوص قداست و کارکردهای ایزدانه‌ی بت بی‌مورد می‌دانست. در نتیجه به منظور پاسخ به او، همکیشان خود را فرا‌خواند. ولی سعدی به دلیل دوری جستن از ستیز و مجادله، به گونه‌ای ساختگی به تحسین رییس روحانیان روی ‌آورد. چنانکه جهت سازگاری تصنعی با گروه ایشان زیبایی بت را هم ستود.

سعدی همچنین پرسشی را از برهمن به پیش ‌کشید تا به ظاهر بتواند همانند دیگران از کارکردهای هوش‌مندانه و باطنی بت آگاه گردد. برهمن هم از خواستِ سعدی خوش‌حال شد و در پاسخ گفت که هر چند او بتان بسیاری دیده است ولی تمامی آن‌ها از نقش و جایگاه خودشان بی‌خبر بوده‌اند. اما این بت با تمامی آن‌ها تفاوت دارد چون بت ایشان صبح‌گاه دستانش را جهت نیایش پروردگار به آسمان بلند می‌کند.

برهمن سپس از سعدی خواست که شب را در بتکده بیارامد تا به هنگام صبح حرکت دستان بت را جهت نیایش پروردگار به چشم خود ببیند. سعدی نیز شب را به همراه برهمنان در بتکده سر کرد و بنا به گزارش او نماز خواندن‌های بی‌وضوی برهمنان و بت‌پرستان را به نظاره نشست. سحرگاه عده‌ای دهل نواختند و مردم نیز راه بتکده در پیش گرفتند تا شاهد نیایش بتِ خود باشند. در نهایت با کمال ناباوری بت دستانش بالا برد و مردمی را که در هم می‌لولیدند به خروش و هیجان واداشت. پس از پایان ماجرا برهمن به چهره‌ی سعدی چشم دوخت تا مطمئن گردد که سعدی پاسخ خود را به رأی‌العین دریافته است. پیداست که سعدی نیز از سر ناچاری رضایت‌اش از آنچه گذشت، اعلام نمود.

آنگاه سعدی چند روزی را در بتکده به سر آورد تا دریافت که در خفا برهمنی را جهت اجرای چنین نقشی برگماشته‌اند. همچنان که او بدون آنکه مردم بفهمند ریسمانی را که به دست بت وصل است می‌کشد تا آن را به حرکت درآورد.

ولی برهمن افشای راز خویش را تاب نیاورد و با سعدی در‌آویخت. سعدی هم در جدال با برهمن او را به چاهی انداخت و داستان را برای همیشه به نفع خویش پایان بخشید.
*****************

عده‌ای برای شرح زندگی سعدی، پیرامون مسافرت او به هند همین داستان را بهانه نهاده‌اند. چنانکه مدعی‌اند جهان‌گردی و گشت و گذار سعدی، به سرزمین‌های غربی فلات ایران محدود نمی‌شود بل‌که او به بسیاری از مناطق شرقی فلات ایران نیز مسافرت نموده است. تا آنجا که در ادعای خود حکایت‌هایی از این‌گونه را در متن گلستان و بوستان نمونه می‌‌آورند.

ولی با این همه، متنِ متناقضِ حکایت بالا به سهم خود دلیل روشنی قرار می‌گیرد تا بتوان به این نتیجه دست یافت که سعدی هیچگاه در سومنات هند حضور نداشته است. زیرا او در گزارش خود از سومنات، بین مغ و برهمن فاصله و تفاوتی نمی‌بیند. همچنان که می‌گوید:

مغی را که با من سر و کار بود / نکوگوی و هم‌حجره و یار بود
به نرمی بپرسیدم ای برهمن / عجب دارم از کار این بقعه من
به طبع سعدی که در این حکایت ادعای دوستی و هم‌حجرگی مغ را در سر می‌پروراند، از آیین مغان نمی‌تواند بی‌اطلاع باقی بماند. ولی گزارش‌های داستان او در این باره با دانش و بینش مخاطب پرسش‌گر امروزی چندان همسویی و همخوانی ندارند. او حتا بتکده‌ی سومنات را ضمن الگوگزینی از آنچه که در پهنه‌ی فلات ایران می‌گذشت، بقعه نام می‌نهد. این بی‌اطلاعی تا به حدی است که در بیت بعد، از مغ به عنوان برهمن نام می‌برد.

البته همسان‌بینی مغ و برهمن در این حکایت تنها به ابیات یاد شده محدود نمی‌ماند. چون در ابیاتِ پس از آن هم "پیران دیر" و "گبران پازندخوان" را با مغ و برهمن یکی می‌بیند تا در نقشمایه‌هایی یکسان اجرای آداب و رسوم خود را آن هم در صحن سومنات هند به انجام رسانند:

مغان را خبر کرد و پیران دیر / ندیدم در آن انجمن روی خیر
فتادند گبرانِ پازندخوان / چو سگ در من از بهر آن استخوان
حتا سعدی از سر ناآگاهی بر آنچه که در روزگار و زمانه‌‌اش در سومنات می‌گذشت، از ته دل باور داشت که برهمنان هند هم همانند زردشتیان ایران زند و اوستا می‌خوانند:

مهین برهمن را ستودم بلند / که ای پیر تفسیر اَستا و زند
ضمن آنکه سعدی در شرح داستان خود سراغ کشیشان مسیحی را نیز می‌گیرد و سومنات را مأمن و معبدی برای ایشان برمی‌شمارد. البته با این شناسه‌ی غیر موجه که کشیشان نیز درهمسویی با مغ، برهمن و گبر، بت می‌پرستیدند:

شبی همچو روز قیامت دراز / مغان گرد من بی‌وضو در نماز
کشیشان هرگز نیازرده آب / بغلها چو مردار در آفتاب
باز او در جایی دیگر از همین حکایت می‌گوید:
به تقلید، کافر شدم روز چند / برهمن شدم در مقالات زند
چو دیدم که در دیر گشتم امین / نگنجیدم از خرمی در زمین
******************

نگاه ویژه‌ی سعدی به پیروان آیین‌های غیر اسلامی، در آثار بسیاری از نویسندگان و شاعران پیشین ایران نیز دیده می‌شود. چنانکه ابوسعید، سنایی، عطار، نظامی، بلخی، حافظ و بسیاری از شاعرانِ پس از حافظ نیز معجون مشترکی از پیروان ادیان غیر خودی فراهم می‌بینند تا همه را کافر بنامند. اما در نگاه آن‌ها کافر به بت‌پرستان و ستایشگران گونه‌های طبیعی جان‌دار و بی‌جان محدود نمی‌ماند بل‌که بر بسیاری از پیروان آیین‌های توحیدی و سامی نیز اطلاق می‌گردد.

به واقع چنین دیدگاهی به متن قرآن باز می‌گردد که در آن خط فاصلی بین مسلمانان و تمامی گروه‌های غیر مسلمان شکل می‌گیرد. همچنان که شاعران ایران هم نادانسته همین باور را در آثار خویش پی گرفته‌اند تا غیر خودی و نامسلمان را کافر بنامند. در حقیقت اقتدار بلامنازع خلفای عباسی و پیدایی فرمان‌روایانی چون سلطان محمود غزنوی (۳۶۰- ۴۲۱ق) به رواج و رونق دیدگاه‌هایی از این دست بیش‌تر قوت بخشید. چون سلطان غزنوی به پیروی از خلفای عباسی و اصل قرار دادن قرآن همه‌ی مخالفان خود را کافر و قرمطی می‌دانست تا با همین حقه و حیله به راحتی بتواند به نابودی ایشان اقدام نماید. چنانکه او به دفعات به سومنات حمله برد تا چنین اندیشه‌ای را به تظاهر برای مسلمانان روزگار خویش به نمایش بگذارد. بی‌دلیل نیست که تمامی شاعران عارف ایران در رویکردی عرفانی بلااستثنا او را می‌ستایند.

سعدی نیز از همین دیدگاهِ تاریخی ناصواب در فرآوری حکایت خویش سود می‌جوید. بی‌تردید انتخاب سومنات به عنوان مکان داستان از باوری حکایت دارد که سال‌ها پیش از سعدی بر ذهن تاریخی شاعران و عارفان ایرانی سایه افکنده بود. همچنان که سعدی هم سومنات را مکانی مناسب برای داستان خویش برمی‌گزیند؛ بدون آنکه آن را بشناسد. شگفت آنکه او در سومنات بنا به ضرورت‌های داستانی تمامی گروه‌های غیرخودی را گرد می‌آورد. حتا او چندان فرقی نمی‌بیند که ایشان مسیحی و زردشتی باشند و یا مغ و برهمن. چون سعدی در همسویی با فرهنگ رایج زمانه همه را گروه‌هایی از کافران و بت‌پرستان برمی‌شمارد که بر دین و آیین مسلمانی گردن نمی‌گذارند. گویا ناصرخسرو و عبید زاکانی تنها شاعرانی بوده‌اند که بنا به مشرب فکری و رویکردهای ویژه‌ی خویش از این فرآیند برائت جسته‌اند.

اما سعدی علی‌رغم شهرت‌اش در جهان‌گردی بنا به رسم زمانه چندان نیازی نمی‌دید که این گروه‌های غیر همسو از کافران را به درستی بشناسد و به مخاطبان فارسی زبان خویش معرفی کند. زیرا برای او قرآن و مسلمانی کفایت می‌کرد تا بنا به الگویی عمومی دیگران را با حربه‌ای از کتاب و دین محمد پس براند. به همان‌گونه که سلطان غزنوی مشتاقانه اجرای آن را بی‌کم و کاست پی می‌گرفت. در همین راستا عارفان ایران هم بی‌کم و کاست بر بستری از اندیشه‌های رسمی و سنتی قریب هزار سال کافر و "قرمطی جستن" سلطان غزنوی را قدر دانستند و سیمایی عارفانه و مردمی به او بخشیدند.

حکایت بوستان از هرکه باشد چندان تفاوتی را در ذهن خواننده‌ی منتقد امروزی برنمی‌انگیزد. حتا زمان آن هم به قرن هفتم یعنی روزگار سعدی محدود نمی‌ماند. چون نگاه رسمی گویندگانِ پیش از سعدی را نیز در خود پنهان دارد. همچنان که همین نگاه رسمی در دوره و زمانه‌ی ما نیز در واگویه‌‌‌هایی از ادبیات حکومتی ادامه می‌یابد.

اما مردمان فلات ایران برخلاف حکومت‌گران آن همواره در زندگی اجتماعی خویش نگاه و دیدگاه دیگری را پی گرفته‌اند. تا جایی که پیروان همه‌ی ادیان، بی‌تکلف و به دور از فرهنگی حکومتی، زمانه و روزگار خود را به نیکی در کنار هم به سر آورده‌اند. گذران و معیشت عادی مردم در شهرهای ایران گویای چنین ادعایی است. چون در این شهرها مردم عادی فرق و فاصله‌ای را بین خود به کار نگرفته‌اند. همچنان که از هر دین و آیینی که بوده‌اند همیشه به آرامش و دوستی در کنار هم زندگی کرده‌اند.

اما حکومتیان چنین رویکردی را برنمی‌تابند تا از اختلاف‌های فرقه‌ای، معرکه و میدانی برای گذران اقتدارمآبه‌ی خویش فراهم بینند. چنانکه زمانه و روزگار ما هم نمونه‌هایی روشن از آن به دست می‌دهد.

زیرا هنوز هم عده‌ای در ایران امروزی هنجارهای وهم‌آمیز سعدی را در سومنات باور دارند و آن‌ها را بر منبرها و در رسانه‌های عمومی برای عوام بازمی‌گویند. هنجارهایی که تنها در حکایتی غیر مستند و خلاف واقع از بوستان سعدی شکل می‌گیرد./

_ _ _ _ _ _ _

برای بازخوانی داستان مذکور مراجعه فرمایید به:
کلیات سعدی: تصیحح محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات اقبال، چاپ هفتم، ص۲۲۲- ۲۱۷ (بوستان، حکایت پایانی باب هشتم).


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد