جشن ملی کردن صنعت نفت با عید نوروز ایرانیان به هم میپیودد تا اقوام ایرانی برآمدن طالع نوروز خود را در آن بجویند. ملی کردن صنعت نفت سرآغازی جدید برای خانهتکانی سیاسی ایرانیان شمرده میشود. راهی که محمد مصدق به ابتکار حسین فاطمی به آن دست یافت تا چراغ روشنی پیش پای آنانی بنشانند که در آیندهی سیاسی کشور از راه میرسند. راهی که متأسفانه در یورش کودتا و کودتاچیان مرداد ماه 32 نتوانست به بار بنشیند. حتا واپسگرایان برآمده از انقلاب بهمن 57، قطار سیاسی رهروان محمد مصدق را ناکام گذاشتند. ولی خانهتکانی سیاسی همچنان تا وقتی دیگر از دل شهروندان ایرانی رخت بر نخواهد بست. | |
لویی ماسینیون (۱۹۶۳-۱۸۸۳م.) در خصوص زندگانی منصور حلاج مینویسد که او روزی به شهر نهاوند پا گذاشت و دید مردم شیپور مینوازند. علت را جویا شد، گفتند که امروز نوروز است. چنین گزارشی حکایت از آن دارد که مردم ایران از هزارسال پیش همانند گذشته نوروز را جشن میگرفتند. اما بنا به گزارش ماسینیون سیزده سال پس از این واقعه حلاج را دار زدند و او از بالای دار فریاد برآورد: "اینک نوروز ما رسیده است". به واقع حلاج بازتولدی را برای خویش انتظار میکشید که نوروز نام میگرفت. چون چهرهای جاودانه از او در تاریخ باقی ماند تا به منظور دستیابی به آزادی بیان و اندیشه، الگویی روشن و دوست داشتنی برای همگان قرار گیرد.
در همین راستا زندهیاد مهدی اخوان ثالث هم به منظور استقبال از نوروز در مطلع غزلی اجتماعی میسراید: عید آمد و ما خانهی خود را نتکاندیم / گردی نستردیم و غباری نفشاندیم. اخوان در پس واژگان ایهامآمیزی که در این غزل نشانه میگذارد، از چهرهی پلید و پنهان حاکمان کودتاچی روزگار خویش نقاب برمیگیرد. حاکمانی که با زندان و اعدام، مجالی برای مردم نگذاشته بودند تا به شادمانی و سرخوشی، عیدی را به سر آورند.
خانهتکانی رسمی همگانی است که اقوام فلات ایران و سرزمینهای همسایهاش با آن به پیشباز نوروز میروند. مردم خانهتکانی را با رُفت و روب و یا شست و شوی تمامی اسباب و اثاثهی خانه دنبال میکنند تا گرد و خاک و پلیدی و پلشتی را از خانهی خویش به دور بریزند. انگار در همهی آنها جاپایی از اهریمن میبینند.
همواره در ایران خانهتکانیِ سیاسی بخش روشنی از همین خانهتکانی عمومی به حساب میآمد تا بر بستر آن شاید از دست حاکمان ستمگر زمانه رهایی یابند. چیزی که بیش از همه ویژگی خود را در شخصیت افسانهای ضحاک مینمایاند. ضحاکی که گروههای مردمِ به جان آمده از ستم، به رهبری و کارگشایی کاوهی آهنگر او را از تخت پایین کشیدند تا چهرهای مردمی همانند فریدون را بر جایش بنشانند. حکیم توس در همسانسازی از فضای اجتماعی روزگار خویش، دورهی ضحاک را اینگونه برمیشمارد:
نهان گشت کردار فرزانگان / پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند
همان چیزی که در بازتاب ویژگیهای اجتماعی دورهی جمهوری اسلامی نیز از چشمها پنهان نمیماند. چون با پیدایی جمهوری اسلامی آیین دیوانگان و بیخردان ارج و قرب یافت و به اتکای خرافه و جادو، دانش و هنر را خوار شمردند.
جنبش مشروطه نیز همگام با زمانهی خویش تأویلی امروزی از خانهی تکانی سیاسی به دست داد. ولی طی صد و ده سال که از عمر آن میگذرد مردم نتوانستهاند تمامی پلیدیهای برآمده از هرم قدرت حاکمان غیر مردمی را به دور بریزند. چنانکه شهروندان ایرانی و به خصوص کنشگران سیاسی آن پس از صد و ده سال همچنان آرمان و آرزوی خانهتکانی سیاسی و نوسازی ساختار حکومتی کشور را در دل میپرورانند.
با این همه در طول سال ۹۴ برگهای جدیدی از کارزار جنبش دموکراسیخواهی مردم رقم خورد. چنانکه جمهوری اسلامی مجبور شد اندکی از تکرویهای خویش در عرصههای بینالمللی بکاهد و به خواست بینالمللی برای پذیرش برجام گردن گذارد. همچنین جمهوری اسلامی مجبور گردید به تقاضای گروههایی از مخالفان درون حکومتی رضایت دهد تا ایشان هم در انتخاباتی هرچند خودمانی مشارکت ورزند. حتا مداخلات آشکار و پنهان رهبر در این انتخابات، نتیجهی مثبتی برایش به همراه نداشت. تا آنجا که در بازی "آفتاب مهتاب" حاکمیت، اینبار نوبتِ گروههای دیگری از حاکمیت فرارسید تا به دروغ خود را مدافع مطالبات تودههای مردم بخوانند.
ولی در این انتخابات مهندسی شده چیزی قریب چهل در صد از حائزان رأی دادن از حضور در پای صندوقهای رأی امتناع ورزیدند. حتا در گزارشهای دولتی شمار این گروههای پرشمار در تهران از پنجاه در صد هم فراتر رفت. گویا بیست و سه ملیون نفر از شهروندان ایرانی در رفراندومی غیر رسمی از صندوقهای رأی جمهوری اسلامی دوری جستهاند تا به حکومت اسلامی "نه" بگویند. اما حکومت بر خلاف منشورهای جهانی، خودانگارانه تمامی ایشان را از مشارکت آزادانه در زندگی سیاسی خودشان بازمیدارد.
همچنین در سال گذشته تحصن و تظاهرات کارگران، فرهنگیان و پرستاران برای دستیابی مطالباتشان گسترش یافت. تا جایی که مزدبگیران جامعه به منظور احقاق حقوق معوق خویش صدها کیلومتر راه طی میکردند تا بتوانند خود را به مقابل استانداریها، وزارتخانههای ذیربط، مجلس و دفتر ریاست جمهوری برسانند. ولی علیرغم کسب تجربههای فراوان در سازماندهی و سازمانیابی، چه بسا صداهایشان ناشنیده باقی میماند. چون دولتی که سیاست گسترش تجارت و بازرگانی را با کشورهای اروپایی و خاور دور پی میگیرد، چندان به صنعت داخلی کشور روی خوش نشان نمیدهد. بیتردید دولت روحانی که از جایگاه اتاق بازرگانی و کارفرمایان متشکلِ آن برای کارگران نقش میآفریند، به نوسازی رابطهی کهنه بین کارگران و کارفرمایان چندان اعتنایی ندارد. انگار قرار است همان قانون کار خودنوشتهی بیست و شش سال پیش، همانند گذشته در قفسههای وزارت کار خاک بخورد. بازتاب چنین سیاستی در فزونی بیکاری مزدبگیران آشکار میگردد. همچنان که آمار مهاجران، دستفروشان و خودکشی و خودسوزی شهروندان ایرانی هر روز فزونی میگیرد.
دولت همچنین به ایمنسازی محیط کار کارگران چندان بها نمیدهد. چنانکه در سال گذشته حوادث ناشی از ناایمنی محیط کارگاهها بیش از پانزده هزار نفر از کارگران کشور را گرفتار خود کرد. شمار کشتهشدگان این حوادث از هزار و هشتصد نفر هم فراتر رفت.
جدای از این جمهوری اسلامی اعتیاد و مبارزه با فساد مالی را بهانه میگذارد و در اعدام شهروندان خویش کم نمیآورد. در همین اعدامها بسیاری از مبارزان سیاسی نیز به جوخههای مرگ سپرده میشوند. چون ساختار کهنهی حکومت، کارگزاران او را از اصلاح هنجارها و رفتارهای نامردمی گذشتهاش بازمیدارد. ساختاری که به حتم نمیتواند پاسخگوی روشنی برای شهروندان امروزی باشد. همین ساختار کهنه و قدیمی شرایطی را بر میانگیزد تا زنان نتوانند از حقوقی برابر با مردان بهرهمند گردند یا هنرمندان نتوانند در فضای گرد و خاک گرفتهی آن آفرینشهای هنری خود را دنبال نمایند. در نتیجه رژیم در تنش و چالشی همیشگی و همگانی از به کارگیری زندان و طناب دار برای خبرنگاران، شاعران، سینماگران و موزیسینها جا نمیماند.
گویا در تاریخ ما نوروز را با اعدام و کشتار شهروندان آن پیوندی دیرینه باشد. سوداگران سیاست همواره چنین سرنوشتی را برای مردم رقم میزدند. زیرا همیشه عفو "مقام همایونی" و یا "رهبر معظم" را بهانه گذاشتهاند تا در روزهای پایانی سال عدهای دیگر از مخالفان حکومت را به جوخههای اعدام بسپارند. رسمی که اینک جمهوری اسلامی بیش از گذشته از آن سود میجوید. سوداگران حکومت پیشین هم با اعدام مبارزانِ جامعه، نوروز خود را جشن میگرفتند. در همین راستا هرگز نمیتوان خاطرهی روزنامهنگار آزاده کریمپور شیرازی را از یاد برد. انگار پیش از آمدن نوروز، گزمههای حکومت نیز حسابشان با مردم و مخالفان دولت تسویه میشد. رژیم شاه چنین رویکردی را تا فروپاشی حکومتش تعقیب میکرد. حتا رضا خان پس از کودتای سوم حوت 1299 خورشیدی با دستگیری و زندانی کردن مخالفانش، نوروزی ننگین برای خویش رقم زد.
اما زندانیان سیاسی کشور بیش از هر گروهی نوروز را در پس دیوارهای بیداد و ستم قدر میدانند و به برگزاری شادمانهی آن دل میسپارند. سفرهی نوروز همهی آنان را از هر حزب و سازمانی به هم پیوند میدهد تا یاد و خاطرهی همهی آنانی را قدر بدانند که از سپیدهدم مشروطه تا امروز راه جهانگیرخان و ملکالمتکلمین را پی گرفتهاند.
جشن ملی کردن صنعت نفت با عید نوروز ایرانیان به هم میپیودد تا اقوام ایرانی برآمدن طالع نوروز خود را در آن بجویند. ملی کردن صنعت نفت سرآغازی جدید برای خانهتکانی سیاسی ایرانیان شمرده میشود. راهی که محمد مصدق به ابتکار حسین فاطمی به آن دست یافت تا چراغ روشنی پیش پای آنانی بنشانند که در آیندهی سیاسی کشور از راه میرسند. راهی که متأسفانه در یورش کودتا و کودتاچیان مرداد ماه 32 نتوانست به بار بنشیند. حتا واپسگرایان برآمده از انقلاب بهمن 57، قطار سیاسی رهروان محمد مصدق را ناکام گذاشتند. ولی خانهتکانی سیاسی همچنان تا وقتی دیگر از دل شهروندان ایرانی رخت بر نخواهد بست./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد