پیش از پرداختن به موضوع مورد بحث، توضیح چند نكته را لازم می دانم؛
اگر رئالیسم را واقعگرایی ترجمه كنیم، این واژه نمی تواند در كنار اسلام كه ورا با واقعییات زمینی كاری نیست، بنشیند. مگر آنكه كاربرد واقعگرایی را در محدوده مذهب اسلام و چهارچوب فكری آن بررسی كنیم. ولی آنچه محرك من در انتخاب این موضوع، تحت این اصطلاح شد، همخوانی و شباهتهای ناگذیر آن با رئالیسم سوسیالیستی است كه از سال ١٩٣٤، سالها مبنای ادبیات اتحاد جماهیر شوروی و دیگر كشورهای اقمار او بود.
بر اساس این مكتب، ادبیات و هنر می بایست در خدمت بنای جامعهای نوین كه همانا سوسیالیسم باشد قرار گیرد. در برابر ادبیات سوسیالیستی، ادبیات كاپیتالیستی قرار می گرفت كه از آن به عنوان " دزد و جانی و سیاه" نام برده می شد. "پیروزی ادبیات شوروی (نیز) به بنای سوسیالیسم" در این كشور مربوط می شد. فردیت در این ادبیات معنایی ندارد. و رئالیسم سوسیالیستی پیش از آنكه به فردیت توجه كند، به جامعه نظر دارد. نویسندگان و هنرمندان بنای آثار خویش را بر موضوعاتی از مسائل و مشكلات جامعه استوار می دارند كه می بایست در سازندگی كشور سودمند باشند، پس هنر و ادبیات به ابزاری بدل می شوند در خدمت دولت. نویسندگان و هنرمندان نیز، به قول استالین "مهندسان جامعه" و یا "مهندسین روح انسانی" هستند. این نظر به وسیله حزب توده ایران وارد ایران شد و به شكل رسمی، اگر چه غیر مستقیم، در "قطعنامه نخستین كنگره نویسندگان ایران" جای گرفت و به شكل دستورالعمل به نویسندگان ایران توصیه شد. طبق این حكم نویسندگان ایران ملزم می شدند تا "به خلق روی آورند" و "پیكار بر ضد اصول و بقایای فاشیسم را موضوع بحث و تراوش فكر خود قرار دهند و به حمایت صلح جهانی و افكار بشردوستی و دمكراسی حقیقی برای ترقی و تعالی ایران بكوشند".
نویسندگان و هنرمندان پیرامون حكومت جمهوری اسلامی، اگر چه خود را "اسلامینویس" می دانند و با توجه به اینكه خود تا كنون به تعریفی عمومی و قابل پذیرش برای صنف خویش به تفاهم نرسیدهاند، ولی در مجموع از آنچه دفاع می كنند، در كلییت خویش بر همان محورهایی استوار است كه رئالیسم سوسیالیستی.
دیگر نكته قابل توضیح این كه؛
در پی انقلاب بهمن سال ٥٧، شكل ویژهای از حكومتی یكهتاز و خودكامه با نام جمهوری اسلامی در ایران سر بر آورد كه خود را متولی یك جهانبینی "جامع و مانع" به نام اسلام می داند. صاحبان قدرت در این حكومت انحصارطلبانی هستند كه خود را مسلمان و حقیقت را تنها از آن ایدئولوژی خود می دانند. اقتدار این گروه به كمك نیروی نظامی و عقیدتی ویژهای تحقق می یابد كه تمامی وسائل ارتباطجمعی را نیز در اختیار خود دارد.
این حكومت به مثابه حكومتی سنتی، نافی تمامی دستاوردهای فكری جهان مدرن در عرصههای فردی و اجتماعی، كه دیگر به هنجارهای طبیعی و قابل پذیرش انسان امروز بدل شده، است.
در جهانبینی حاكم بر نظام جمهوری اسلامی، كه بر طبق قانون اساسی آن، بر قرآن استوار است، جهان بر پایه مطلق الهی بنا شده و خدا اداره اصلی جهان و آنچه در اوست را بر عهده دارد. ارادهٌ انسانها در آن بی تأپیر است، مگر اینكه به انسان، در جهات و به دلایلی، از سوی پروردگار اختیاری تفویض شده باشد. در این نوع نگرش به جهان، اصل و اساس بر وجود و اراده بیحدّ و مرز "واجب الوجود" است. خداوند بر كلّ حیات نظارت دارد و از كلّ تا جزء موجودات تحت اراده اوهستند. پروردگار به انسان عقل می دهد تا در "آیات خدا" نظر كند و اوـ خدا - را بهتر بشناسد.
در این نظام الهی همه چیز بر اساس یك ضرورت خلق و در جای خود قرار داده شده است. حضور انسان نیز تابع اراده خداست و همو انسان را راهبر است.
می دانیم كه فردیت در رژیمهای سنتی، ایدئولوژیك و خودكامه فاقد ارزش است. در چنین رژیمهایی همه باید مثل هم باشند: متحدالشكل، متحدالفكر، متحدالعمل و... . اگر چنین نباشد، پس باید به این سمت هدایت شوند. در پی این فكر است كه ماشینهای آدمسازی در این حكومتها همیشه در كار است و فعال. انسان باید به قالبی نو ریخته شود.
در این رابطههاست كه تمامی ابزار نو وكهنه به خدمت گرفته می شوند تا حاكمیت فكری نظام اعمال گردد. ادبیات و هنر نیز در شمار همین ابزار است. دولت خودكامه، همچون سازمانها و احزاب توتالیتر، می كوشد تا جهت به خدمت گرفتن همه اذهان، برای هر قشر و طبقهای، در هر عرصهای كتاب و روزنامه و نشریه ویژه انتشار دهد. هدف پرورش فكر و هدایت آن در مسیر انتخابشده است. "ما نباید از شیوهها و فنون تبلیغی كه در فكر و دل افراد تأثیر می گذارد غافل باشیم...ما باید به زوایای مختلف هنر كه دارای عالمی بسیار جذاب و وسیع است وارد شویم و به تربیت هنرمند بپردازیم...در دوران بازسازی تبلیغات یكی از پروژههای ما خواهد بود...و بر روی استفاده مدرن در تربیت هنرمندان بیشتر كار خواهیم كرد". و این در اصل كمك بزرگیست به تكنظری و یكسویه دیدن و این كه واقعیت از یك دریچه و آن هم غیرانتقادی نگریسته شود.
دولت تمامیتخواه بر آمده از مذهب در ایران، با انكار جهان واقع، تنها خود را بر حق می داند و آگاه بر امورجهان. برای رمز و راز هستی پشیزی قایل نیست. آن را به هیچ می گیرد و از این زاویه مبلغ ادبیات و هنری است كه مشروعیت ایدئولوژی او را تبلیغ كند. هدف از ادبیات همانا جذب توده مردم به نفع رژیم است. ادبیات باید مروج نوعی سادهانگاری وتقلیلگرایی باشد. ادبیات باید حكم صادر كند و همیشه در كنار رژیم و برای او باقی بماند. "تنها هنری مورد قبول قرآن است كه صیقلدهنده اسلام ناب محمدی باشد".
حاكمیت برآمده از مذهب در ایران، جهان را در خود می بیند؛ او اصلاً خود جهان است. جهان واقع را انكار می كند، تا جهان خود را ثابت كند. به سان دیگر خودكامگان تاریخ، همیشه همه چیز را می داند.آگاه به تمام زندگی جهان و رمز و رازهای هستی است. هیچ پرسشی وجود نداردكه دیكتاتور پاسخ آن را از پیش نداشته باشد. او برای تمامی پرسشهای هستی همیشه پاسخهای لازم را آماده دارد. و در این راه اندیشهٌ هیچ كس جز اندیشهٌ خود را در ارزیابیها قبول ندارد. دیكتاتورها اگر محكمهای بشناسند، در نهایت قاضی و حاكم همانا ایدئولوژی خود آنهاست.
خودكامگان چون قدرت بررسی دقیق و موشكافانه ندارند، از تحلیل مقولات و موضوعات طفره می روند و همه چیز را ساده می كنند. سادهانگاری از اصول حكومت جباران است.
و چنین است كه ادبیات و هنر نیز در چنین رژیمی به ابزاری جهت دستیابی به مقاصد رهبران بدل می شود. "من آن چیزی را كه از نویسندگان می خواهم این است كه همانطور كه ما طلبهها مكلف هستیم، شما آقایان نویسندگان مكلف باشید. الآن از قلمتان استفاده كنید و برای خیر این جامعه قلمفرسایی كنید."
در ایران بعد از انقلاب، در عرصهٌ آثار ادبی، دو جریان شاخص دیده می شود. جریان نخست ریشه در تاریخ داستاننویسی ایران دارد،كه تاریخ تولد آن به چند دهه قبل از انقلاب می رسد. جریان دوم، پس از انقلاب نمودار شد. این جریان كه خود را "اسلامینویس" می داند، از حمایت همهجانبهٌ حكومت ایدئولوژیك برخوردار است. آثاری كه اینان تولید می كنند، به رغم حمایت دولتی و استفاده از امكانات رژیم، خوانندگانی محدود دارد. این آثار هرچند از نظر كمیت درصد بالایی را به خود اختصاص می دهد، ولی از نظر كیفیت، هنوز هیچ اثر چشمگیری در این عرصه تولید نشده است. هدف عمدهٌ این نوع از ادبیات القاء ایدئولوژی و مبانی عقیدتی خاصی - اسلام - به خوانندگان است. اگر چه جریان دوم تكیه بر قدرت دولتی دارد، جریان اول اما ریشه در ارثیهٌ فرهنگی و معنوی كشور دارد.
اینكه نخستین بار چه كسی واژه "اسلامینویسی" را به كار برد، بر من معلوم نیست. ولی می دانم كه، پس از انقلاب عده بسیاری از نویسندگان مسلمان خود را "نویسنده مسلمان" و آثار خویش را با صفت "اسلامی" بیان می كردند. در این رابطه است كه "ادبیات اسلامی"، "سینمای اسلامی"، تئاتر اسلامی"، "هنر اسلامی" و... بنیان گرفت. عدهای نیز واژه "انقلابی" را بر خود و آثار خویش افزودند و به "هنرمندان انقلاب اسلامی" ملقب شدند. "هنرمندان و نویسندگان مسلمان" اندكی پس از انقلاب در "حوزه هنری وزارت ارشاد" گرد آمدند و چگونگی هویت خویش را در "جُنگ سوره"، ارگان ادبی و هنری این نهاد به بحث گذاشتند. در "جُنگ سوره" بود كه واژه "اسلامینویسی" رواج یافت. محسن مخملباف از نخستین مبلغین این سبك است كه اعلام داشت: "سبك من منبعث از قرآن است". واژه "اسلامی نویسی" و "اسلامینویس" را رهبران و مسئولین جمهوری اسلامی نیز به كرات استفاده نموده و می كنند. این واژه هماكنون نیز به كار برده می شود. هم "بنیادگرایان" و هم "اصلاحطلبان حكومتی"، هر دو تعبیری واحد از آن دارند. برای نمونه، میرسلیم، وزیر پیشین وزارت ارشاد، از "ادبیات انقلاب اسلامی" در برابر "ادبیات منحط" صحبت می كند. و عطاءالله مهاجرانی، جانشین او، در تعریف این سبك می گوید: "فرهنگ و هنری مورد تأیید ماست كه روح دینی و اسلامی در آن تبلور یافته باشد". به عقیده او، "هنری كه از روح دینی و اسلامی تهی باشد پایدار نمی ماند". و این همان تعریفی است كه، آیتالله خمینی، هاشمی رفسنجانی، خامنهای و خاتمی و ... از این سبك داشته و دارند.
در این بررسی سعی بر این است كه نشان داده شود: چگونه "اسلامی نویسان"، همچون مراجع تقلید و دولت حامی خویش، در ادبیات نیز، حقیقت مطلق را از آن خود می دانند و ادعا دارند كه تنها همانان قادر به درك و تبیین جنبههای مختلف هستی انسان هستند و از این زاویه وظیفه و حق خود می دانند تا بر ذهن و هستی افراد جامعه - امت - در عرصهٌ ادبیات نیز تسلط یابند. حكومت ایدئولوژیك حاكمیت را نه تنها در سیاست، بل در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی طالب است. در چنین حكومتهایی، ادبیات و هنر، بدل به ترجمان ادبی و هنری سیاست روز حاكمیت می شود. این سیاست را در تولیدات ادبی زمان جنگ ایران و عراق به خوبی می توان مشاهده نمود. از آغاز جنگ تا سال ١٣٧٠ نزدیك به ١٦٠٠ عنوان داستان كوتاه در مجلات، روزنامهها و مجموعههای داستان، در شمار "ادبیات جنگ" منتشر شده است. در همین مدت ٤٦ رمان نیز انتشار یافته است. به طور كلی در فاصله سالهای ٧٣-١٣٥٩، ٢٥٨نویسنده "داستان جنگ" نوشتهاند. در همین زمان بود كه "مجتمع هنر و ادبیات در خدمت جنگ" تأسیس شد كه هدف آن "سوق دادن ادبیات و هنر و هدایت آن در خدمت به انقلاب اسلامی و پدیدههای آن –یعنی جنگ-" بود.
بخش اعظم ادبیات جنگ را، تبلیغ برای مردن در راه جمهوری اسلامی و شهادت برای خدا تشكیل می دهد. شهادت در این سالها به برجستهترین سمبل هنری بدل می شود. "شهادت یعنی یك مظهر زیبا از غرق شدن انسان در صفا و معنویت. شعرا و گویندگان، نویسندگان و تمامی هنرمندان باید این مهم را مغتنم بشمارند و در توصیف شهادت، یعنی نمونه اعلای انسانیت سخن بگویند. در این زمینه زیاد باید كار بشود". و بدینسان است كه انسان و انسانیت در خون و مرگ خلاصه می گردد و هر آنچه بتواند انسان را به نیستی نزدیكتر كند و عطش شهادت را در او برانگیزد، تقدس می یابد.
شهادت موضوع اصلی ادبیات جنگ است. شور شهادت چون هالهای الهی قهرمانان داستانهای جنگ را در بر می گیرد. و چنین است كه آنان جان خود را در راه خدا ایثار می كنند تا روح خویش را آزاد كرده، در بهشت موعود زندگی ابدی را بازیابند. در داستانهای جنگ قهرمانانی می بینیم كه حتا از خبر شهادت خود در آینده، از طریق خواب و یا وحی آگاه می شوند. آنها وضوی شهادت می گیرند و راهی جبهه جنگ می شوند. در بسیاری از داستانها، خانوادهها به وسیله خواب، از شهادت فرزندان، شوهر و یا والدینشان آگاه می شوند. تن شهدا اگر به خانه باز نگردد، روحشان به خانه و به خوابِ بازماندگانش می آید.
برای نمونه:
ـ مادرِ یكی از كشتهشدگان جنگ، پسرش ـمجیدـ را در خواب می بیند و با او به گفتگو می نشیند. مادر آنچه را كه در خواب بین او و پسرش گذشه، برای یكی از دوستان پسرش ـمحمد حسینـ باز می گوید. پسر در خواب به مادرش می گوید؛"... ننه من زیاد وقت ندارم. الآن باید برگردم. آمدم بپرسم چرا اینقدر گریه می كنی؟ چرا می گی مجید ناكام؟ دیگر گریه نكن!" و مادر خطاب به دوست پسرش ادامه می دهد؛ "... آنقدر مجید خوشحال بود كه نگو! من هم كه از خواب بیدار شدم، نمی دونم نصفهشب بود، سحر بود، نمی دونم از آن وقت تا به حال همهاش بنا كردم فاتحه خواندن و سلام و صلوات فرستادم..."
ـ مادری از اهالی خرمشهر با شروع جنگ آواره و بیخانمان است. دو فرزندش در جنگ كشته شدهاند. تنها فرزندِ بازماندهاش در جبهه جنگ است. خبر آزادی خرمشهر را می شنود و می گوید: حالا این فرزندم هم اگر شهید بشود مهم نیست. در همین زمان خبر مرگ پسرش را می شنود، بی آنكه اندكی ناراحت بشود.
ـ شخصی مخالف انقلاب است و محتكر. دو فرزندش طرفدار انقلاب هستند و در جبهه جنگ كشته می شوند. با خبر شهادت دو پسر، برادر كوچكتر نیز راهی جبهه می شود. پدر به دنبال فرزند كوچك به جبهه می رود و در آنجا با دیدن رشادتهای بسیجیان "متحول" می شود، اسلحه به دست می گیرد و سرانجام، او نیز شهید می شود.
تحقیر فردیت، یكی از بارزترین ویژگیهای "اسلامی نویسی" است كه از جهانبینی اسلام نشأت گرفته است. هستی فردی انسان در این نوع از بینش بیمقدار است و هیچ ارزشی ندارد. شخصیتهای داستان حق ابراز وجود آزادانه را ندارند و همه در هستی "امت" خلاصه می شوند.
رضامندی انسانِ داستانهای اسلامی نیز از جمله، اساس جهانبینی اسلام است. هرچه "حق تعالی" بخواهد، همان خواهد بود. راضی به رضای خدا بودن اصل است. انسانها همه بندهاند و بنده به آنچه خدا بخواهد، باید گردن نهد. "بنده را با آرزو چه كار، اگر من خواهم و خداوندم نخواهد، این كفر بود".
رهبران می گویند:
"...خداوند متعال در همان ساعاتی كه اینها (سربازان ایرانی در جبهه) می خواستند، ابر را فرستاد. فردا هم یك ابر غلیظی بر تمام آسمان منطقه مسلط كرد....و روز بعد كه بایستی زهر چشمی به دشمن نشان داده می شد... خداوند متعال ابرها را برطرف كرد..."
و "اسلامینویسان" می نویسند:
ـ "...قبل از پرتاب گلولههایمان با تمام توان خویش فریاد می زدیم یا مهدی (عج) هدایتش كن... لطف خدا شامل حالمان می شد، خطا نمی رفت... هر گونه واكنشی از سوی ما به قیمت از دست رفتن جانمان تمام می شد. مدتی به آنها خیره شدم، دیدم هیچ گونه اشاره و حركتی از خود نشان نمی دهند، گویا خداوند پردهای در جلوی چشمانشان ایجاد كرده بود، زیرا از فاصله بسیار كمی قادر به رویت ما نبودند".
ـ "...زمزمههای عارفانه در میان چهچه تیربارها منظرهای عجیب به پا كرده بود. صحنه پیكار آماده ورود جنود غیبی خداوند شده و صفوف فرشتگان برای یاری انصارالله وارد كارزار می شدند. و از همه چیز پیدا بود كه دست دیگری وارد كار شده است و اوضاع را به نحو خارقالعادهای تغییر می دهد. .. دیگر هواپیما و هواپیماسوار دشمن هیچ تإثیری بر روند كار نداشتند و به ذات اقدس سوگند كه اگر نبود الطاف بیكرانش در آن روز سرنوشت، كوچكترین حركتی برایمان غیر ممكن بود... استتار در داخل نی چندان مسئله را حل نمی كرد و تعداد زیاد قایقها در منطقه اگر لطف خدا نمی بود، كاملاً قابل رویت بودند... بارانی از گلوله بر سر بچهها می بارید و چتری از بال ملائك كه مشتاقانه در آن شب مقدس به زمین آمده بودند تا یاریكنندگان جندالله باشند، بر سر بچهها كشیده شده بود و تیرها را به انحراف می برد".
"اسلامینویس" راوی غمزدگی و اندوه مطلق انسان است، كه اندوه خدایی است. غم و غصه در داستانهای اسلامی ریشهای هستی شناختی دارد و از ذات حیات انسان مسلمان مایه می گیرد. اندوه نشان نزدیكی به خداست. "چون حق تعالی بنده را دوست دارد، اندوهش بسیار دهد". بر این اساس است كه می بینیم، راز و نیاز با خدا، سراسر در اندوه و رنج و التماس می گذرد.
در "اسلامینویسی" خنده كار شیطان، گریه اما مبارك است و ملكوتی. گریه دوای هر دردی است. پس می بینیم عزاداریها در اسلام مقامی شامخ دارند. مراسم سوگواری عظیمند و با شكوه. در برابر، مراسم جشن كمتر به چشم می خورد. جشنها حقیرند و بی شادی، چون خنده و شادی دل را نه روشن، بل می میراند. جهان خشك و دگم و جزمگرای اسلام، خنده بر نمی تابد. در همین راستاست كه می بینیم سنت "تقیه" بر جهان داستان "اسلامینویس" غالب است.
در همین رابطه است كه، در ادبیات داستانی جز رنگ سیاه و چند رنگ تیره دیگر از رنگهای دیگر استفاده نمی شود. اسلامینویسان رنگ شاد را بر تن دشمنان خویش خوشتر دارند، زیرا "شادی و خوشی و خنده و قهقهه را نمی شود گفت كه با جوهر هنر و زیبایی نزدیك است". بر این اساس است كه اسلامینویسان در داستانهای خویش، مخالفین فكری و همچنین غیرمسلمانان را با تصویری شاد ارایه می دارند. و اینان آدمیانی در داستانها هستند كه می خندند، به گردش می روند، می رقصند، در بزم و شادی شركت می كنند، به میهمانی می روند، می نوشند، زن و مرد در كنار هم می نشینند و...
"...ببین احمد من دیگه لباس قرمز گلدارم را به تن نمی كنم. چون آن لباس شاده...لباس قرمز تن كنم كه پیرهن زركش بشه؟ سرپوش غم درونم بشه؟"
تیپهای مثبت داستانها كه دوستند، عموماً انسانهایی خوب، سلحشور، مومن و نمازخوان، بسیجی و دلاور، تیزهوش و نترس و مسلمان و با تقوا و... هستند و تیپهای منفی كه دشمنان اسلام هستند، آدمهایی هستند بزدل، زنباره، لاابالی و معتاد، دایمالخمر و ترسو و.... برای نمونه در داستان "قصه فرسنگها دور از من"، چپها "بداخلاقند"، "سر هم داد می زنند" و آنگاه كه دستگیر شدند، خیلی سریع "همدیگر را لو می دهند"، "فاقد قلبند" و یا در داستانی دیگر، سلطنتطلبان "زنبارهاند، معتادند". كت و شلوار، كراوات، موهای شانهكرده و یا بلند، سبیل، لباس اتوكرده و... همه ارزشهایی هستند منفی و از آن مخالفان اسلام.
در هیچ داستان اسلامی آدم خوب، كه طبیعیست مسلمان باشد، به عاقبت بدی گرفتار نمی شود. آنان آدمیان آسیبناپذیری هستند كه تنها شهادت و یا گلوله "ضد انقلاب" می تواند به عمرشان خاتمه دهد و در اصل به بهشت رهنمون سازد.
بیهوده نیست، اگر بگوئیم زیباییشناسی و ذوق ادبی "اسلامینویسان" در داستانها متوجه بهشت گمشدهشان است.
انقلاب مشروطیت حاصل اندیشهٌ تجدد و امید به دگرگونی اجتماعی بود، كه در فرهنگ ما تحولی ژرف و همه جانبه پدید آورد. به همراه آن در عرصهٌ ادبیات نوعی جامعهگرایی آغاز به رشد نمود. شاعر و نویسنده مسئولیتی اجتماعی پذیرفتند. در محتوا، شكل و دید آثار ادبی دگرگونی پدید آمد. داستان و رماننویسی پا گرفتند.
از دستاوردهای جنبش مشروطیت بود كه شعر با شكل و محتوایی نو زندگانی آغاز كرد. تاریخنگاری به قصد هویتیابی نوشته شد. در آموزش و پرورش دگرگونی آغاز شد. نشر مطبوعات گسترش یافت. قانون، آزادی و آزادی اندیشه و بیان به شكل نوین خویش بر زبانها جاری شد. داستان و رماننویسی با شیوه غربی، آغاز شد.
به طور كلی می توان گفت كه ادبیات این دوره دارای ارزشی فرهنگی و تاریخی و اجتماعیست. با مشروطیت دنیایی فرو ریخت تا بر خرابههای آن دنیایی نو بنا گردد. ادبیات این دوره آیینهٌ دگرگونیهای ارزشهاست.
جمهوری اسلامی موجودیت خود را متكی بر اسلام می داند و قرآن در اصل قانون اساسی مسلمانان است. هیچ پدیدهای را در چهارچوب رژیم حاكم بر ایران نمی توان بدون توجه به قوانین اسلام و قرآن بررسی كرد. پانصد آیه از شش هزار آیه قرآن در بارهٌ "احكام خمسهٌ تكلیفه"، یعنی "آیاتالاحكام" هستند كه برای انسان در تمامی امور زندگی تعیین تكلیف می كنند. ادبیات و هنر كه موضوع این بررسی است نیز نمی تواند خارج از این احكام موجودیت داشته باشد.
دین و اخلاق نیت مشتركی را دنبال می كنند. هر دو سعادت و رستگاری بشر را خواهانند. قرآن انسان را از "اخلاق رذیله" نهی و به " اخلاق حمیده" دعوت می كند. و "اخلاق حمیده" همانا سرسپردن به دستورات قرآن و تسلیم خدا شدن است. ادبیات و هنر نیز باید چنین رسالتی را دنبال كند.
اسلام در ایران، به عنوان یك ایدئولوژی حاكم، دستگاه اخلاقی معینی را نمایندگی می كند. هر آنچه را كه بتواند به نظم خویش در می آورد و وقتی كه نتواند، به قهر متوسل می شود، تا آن را از سر راه برداشته، نابودش كند. ایدئولوژی حاكم بر ایران همه چیز زندگی انسانها را در جامعه به مبدأیی پیوند می دهد كه آن را "الهی" می داند و خیر جان و جهان را در آن می بیند. پس حكومت را می خواهد بر آن مبنا بنا كند.
در تاریخ اسلام نویسنده كسی است كه "عالم" باشد. عالم، عالمان دین، علما و ... از جمله القابی هستند كه روحانیون بر خود گذاشتهاند. و اما علم در نزد آخوندها، چیزی جز دانستههای مربوط به قرآن نیست. دانشمند كسی است كه فقیه باشد، یعنی آنكه به بالاترین درجه اجتهاد در دین رسیده است.
بر این اساس است كه می بینیم، بعد از انقلاب، در تاریخنویسی وابسته به حاكمیت سعی می شود تا آن عده از نویسندگان كلاسیك ایرانی را كه مورد پذیرش عام هستند، چون حافظ و فردوسی و مولانا و ... لباس روحانیت بپوشانند. در حاكمیت فقها بر ایران كنونی، پذیرش كسانی با عنوان داستاننویس، هر چند یدك "اسلامینویس" را هم داشته باشند، خود گامیست در سنت شكنی، كه بی هیچ درنگی می توان گفت: پذیرش آن، امریست تحمیلی.
در تاریخ اسلام، علم الهی تنها علمی است كه به كار جان و جهان می آید. جز این اگر باشد باید به خدمت مذهب در آید، در غیر این صورت گمراهكننده است. عموماً به علم غیر الهی، علم بی عمل اطلاق می شود. و جالب اینكه زبان علم در عالم اسلام و حتا حوزههای علمیه ایران زبان عربی بوده است. علما، اگر چه با مردم به زبان فارسی سخن می گفتهاند ولی جهت نوشتن و یا تألیف كتابی، زبان عربی را بر می گزیدند، زیرا كه زبان قرآن است و زبان قرآن، زبان علم است و بس. از این روی است كه زبان عربی در نزد مسلمانان زبان مقدس نامیده می شود.
زبان آخوندی در ایران ملغمهای است از زبان عامیانه فارسی با چاشنی كلماتی از زبان عربی. از آنجا كه آخوندها آدمهایی شفاهی هستند و بیگانه با كتابت به شكل متعارف آن، و از آنجا كه این زبان پس از انقلاب امكان حضور در خارج از مسجد و منبر را یافت، زبان آخوندی در جامعه گسترش یافت. و از آنجا كه همه خود را مرید خمینی می دانستند، تقلید از واژهها و تكرار جملات دست و پا شكسته و غلطی كه او به كار می برد، گسترش یافت. این زبان نه تنها به آثار اسلامینویسان راه یافت و سرمشق آنان در نوشتن شد، بلكه بسیاری از نویسندگان و شاعران غیر اسلامینویس نیز، آگاه و ناآگاه، از این واژهها در آثار خویش استفاده نمودند.
موضوع قرآن توحید و تهذیب اخلاق است. از میان شاخههای مختلف ادبیات و هنر، اسلام میانه ای با شعر ندارد؛ "شاعران را گمراهان پیروی می كنند"، خوشنویسی را "عروس هنرهای اسلامی" می داند، معماری را به مثابه یك هنر ارج می گذارد، پیكرتراشی به مثابهٌ بتپرستی حرام است، نقاشی با اما و اگر مجاز شمرده می شود. موسیقی حرام و به جایش خوشخوانی قرآن مورد حمایت ویژه قرار می گیرد و "بلاغت"، "تجوید" و "تلاوت" در شمار علوم اسلامی به حساب می آیند.
این بینش در طول تاریخ اسلام همواره حاكم بوده است. هم اكنون نیز رژیم حاكم بر ایران بر این سنت پای می فشارد.
انسان در تمدنهای قدیم، اشتیاق وافری به مقدسگزینی داشت. این تقدس در قدرت تبلور می یافت. اسلامینویسان در ایران امروز، به سان رژیم حاكم، برای خود تقدسی ویژه قائلند و از این نظر خود را متفاوت از واقعیتهای موجود و طبیعی می پندارند. بر این اساس است كه "اسلامینویسی" با نفی دیگر نویسندگان و شیوههای نوشتن موجودیت خود را اعلام می دارند.
نویسنده محصور در دنیای "اسلامینویسی"، در بینش و نوشتن، فقط مقدس و نامقدس را می شناسد و جز این دو مقوله توان پذیرش چیزی دیگر را ندارد. در آثار "اسلامینویسان" در كنار هر شخصیت بد و یا كردار ناپسند، شخصیتی خوب و عملی پسندیده قرار می گیرد."شمس وزیر" به حتم در برابر "قمر وزیر" قرار می گیرد، تا بدینوسیله تقارن همیشه حفظ شود. آنان دنیا را بیش از دو صف نمی دانند و انسان را در همنوایی مطلق با این و یا آن صف خواهانند.
بزرگترین سرمشق نویسندگان وابسته به حكومت - قصه نویسان و همچنین تاریخ نویسان، "قصص قرآن" است. داستان و حكایتهایی كه پند و اندرز از حكمت و كار خدا در قرآن هستند. مهم این نیست كه فهم و یا قبول آن برای "امت" مشكل باشد، مهم این است كه چنین توجیه شود كه: تاریخ بر مشیت الهی استوار است و هیچ كار خدا بی حكمت نیست. نهایت اینكه خواننده اگر چیزی از آن در نیافت، به این نتیجه می رسد كه مشیت و مقدرات الهی برای بشر نافهمیدنی است؛ "هنرمندان مسلمان در تطهیر چهره زیبای هنر، سر بر آستان تقوای الهی نهادند و بر آنهمه آلودگی كه سررشتهداران باطل و طراران طاغوت در مفاهیم فرهنگ و هنر اسلامی ایجاد كرده بودند تا ابزاری برای رواج فساد و فحشاء و تحكیم سلطه جابرانه خویش بسازند، شوریدند و پلی به سوی آفتاب زدند تا فروغ راستین هنر را از منبع لایزال و چشمهسار الهیش بر زمین بتابانند".
ادبیات و تاریخ در "اسلامی نویسی" هدف مشتركی را دنبال می كنند. و آن اینكه: سرنوشت و سرگذشت اقوام و افرادی را بیان كنند كه باید مورد سرمشق و یا عبرت خوانندگان و یا شنوندگان قرار گیرند. به عبارتی دیگر هدف "امر به معروف و نهی از منكر" است و اینكه: بنگرید به خاطیان اوامر الهی چه رسید و شكرگزاران چگونه رستگار می شوند. باید از سرنوشت نمرود و فرعون عبرت آموخت و زندگی محمد و موسی و ابراهیم را سرمشق قرار داد. "پیامبران الهی هستند كه واقعاً بزرگترین هنرمندان تاریخ بشرند".
"اسلامی نویسان" ادبیات و تاریخ را برای خوشایند حاكمیت می نویسند. آنگونه كه سپهر "ناسخ التواریخ" را نوشت و ماجرای قتل امیر كبیر را، و یا آنگونه كه "مجمل التواریخ" نوشته شد، در فتح ری به دست محمود، كه به آتش كشیدن پنجاه خروار كتاب رافضیان و باطنیان، و دار زدن و از دم تیغ گذراندن هزاران نفر از دیلمیان را با تحسین بیان می كرد. كنون نیز، همان گونه، زندان و شكنجه و مرگ و اعدام و نیستی و جنگ و ... همه با تأیید نوشته می شود.
"اسلامی نویسان"، در اصل همان "دیوان"یان هستند كه از دولت می خورند و در خدمت دولت هستند تا برای آنان، در حفظ و تحكیم سلطه و قدرتشان بنویسند.
"اسلامی نویسان" جهت دستیابی به آرمانی كه پیش رو دارند، گذشتهٌ خویش را نیز آرمانی می كنند و چون در تاریخِ آرمانگرایی ایدئولوژی خود دستاوردی نمی یابند، به صدر اسلام پناه می برند تا از این راه آن را با آرمان دلفریب آینده - بهشت - همسنگ و هموزن گردانند. از "شكوه دوران محمد" می گویند و بهشتی كه خدا وعده آن را در قرآن داده است. همه جا صحبت از ایمانی تازه است، ایمانی كه انسان نوین می سازد.
"اسلامی نویسان" واقعیت داستان، رمز و راز درون را، نه در زمین، بل در آسمان و "هر ورقش دفتری است در معرفت كردگار" می بینند. آنان حقیقت طبیعت را در مابعدالطبیعه می جویند. نویسنده و یا شاعر "اسلامینویس" حق ندارد از منظر مستقل خود به جهان بنگرد و حقیقت را آنچنان كه خود می بیند، باز گوید. او باید منافع كل جامعه را در رابطه با حاكمیت در نظر بگیرد و آن را پاس داشته، فكر و اندیشه و احساس خود را فدای آن كند. در این راه داوری نهایی و ارزشگذاری اثر، به عهدهٌ اخلاق حاكم و واضعان ارزش عمومی جامعه است.
با تأكید بر اخلاق عمومی و ارزشهای اسلامی است كه زن در داستانهای اسلامی چهرهای دیگرگونه دارد. این ارزشگذاری از آنجا قوت گرفت كه نویسندگان پیرامون حكومت به این باور دست یافتند كه؛ آثار غیر خودی "صرفاً تجلی امیال و عقدههای جنسی و غیر جنسی و آه و فغانهای شخصی نویسندگان" آنان است. به همین علت اسلامینویسان ترجیح می دهند كه در آثار خویش به موضوعهایی چون عفت، عصمت، شرم، پاكدامنی، حیا، حجاب، نجابت و... بیشتر بپردازند تا بدینوسیله، ضمن تبلیغات حكومتی به آموزش زنان پرداخته، از آنان موجوداتی مطیع و در خدمت مرد بسازند. و باز به همین علت است كه آنان اغلب ترجیح می دهند تا قهرمان زن در آثار خویش نداشته باشند. نمونه اینكه؛ از مجموع كتابهایی كه در زمستان ١٣٧١ برای نوجوانان منتشر شده است، تنها سه شخصیت این داستانها دختران و 42 شخصیت پسران هستند.
اگر چنانچه اسلامینویسی در داستان خویش نیاز به حضور زن داشت، این زن اگر مادر و یا همسر شهید نباشد، به حتم زنی پاسدار است برای ارشاد زنان. در هیچ داستانی زنی روشنفكر، كارمند، معلم، دانشجو و ... وجود ندارد. برای نمونه در رمان "ریشه در اعماق" كه از آثار برجسته اسلامینویسان است، سه زن حضور دارند كه دو تن مادرند و نفر سوم همسر قهرمان داستان كه پاسدار است. این زنان هیچ نقش فعالی در داستان ندارند، وظیفه دارند لباس بشویند، غذا بپزند، پرستاری كنند، بدوزند و ببافند، در پشت جبهه به مردان كمك كنند، بچه بزایند و همیشه گریه كنند.
جسم زن منففور است و آلوده به گناه. تن او نماد و تجسم وسوسههای گناهآلود زمینی است. زن اگر در داستانی حضور یافت، نباید زیبا باشد، آرایش كند، بی مانتو و روسری ظاهر شود، لباسی با رنگ شاد بر تن كند، ناخن بلند داشته باشد و... كه البته اگر این زن "ضد انقلاب" باشد، به همه این رفتارها مجاز است و مستحق. در آثار نویسندگان حكومتی، زن و شوهر همدیگر را نمی بوسند، دست همدیگر را نمی گیرند، به معاشغه و مغازله از نوع زمینی آن نمی پردازند، با هم در یك بستر نمی خوابند، تنگ هم نمی نشینند، با هم به گردش نمی روند، و به طور كلی، زنان این داستانها فاقد جنسیت هستند. برای نمونه: در داستان "ماشو در مه" زنی كه كارمند است، ساواكی است. "قد بلند و عینكی با موهای خرمایی كه موهایش را بافته و روی شانه چپش انداخته... یك بلوز صورتی آستینكوتاه و یك شلوار چسبان پوشیده ... و ... ناخن بلند و لاكزده" دارد.
به طور كلی، با استناد به آثار منتشر شده "اسلامینویسان"، زن در داستانهای آنان چهرهای واحد دارد. این چهره را می توان در شكلهای زیر بازیافت:
ـ دلبرِ فتنهانگیز، فریبكار و حیلهگر كه بیشتر ثروتمند و غربزده است و یا بدكاره كه به كارهای "پست" چون رقاصی و فاحشگی اشتغال دارد.
ـ موجودی است دستنیافتنی و رویایی كه فاقد جسم است. می توان به روحش احترامآمیز و عاشقانه (عارفانه؟) نگریست.
ـ مادر است، موجودی فداكار، از جان گذشته، مطیع بیقید و شرطِ مرد، صبور و بردبار كه می سازد و می سوزد و از زندگی رضایت دارد.
ـ خواهر است، نماد عفت و پاكدامنی كه می تواند بسیار سریع فریفته شود، وسوسه گردد و تحتِ تأثیر جسم خویش قرار گیرد. پشتیبانِ بیچون و چرای برادر است.
ـ زن كالاست، شئی است و عامل ارضای جنسی مردان. بر این اساس اغواگر و وسوسهانگیز است.
ـ زنِ مستقل همیشه خصوصیت منفی دارد، غربزده و یا فاحشه است. به طور كلی، زن یا مستقل و بد است و یا همسری وابسته به مرد و خوب.
فرقههای مختلف اسلام در برخورد با زن، همه برداشتهای واحدی دارند و خط مشی یكسانی را دنبال می كنند. بر اساس متون فقهی و شرعی، با استناد بر قرآن، زن برابر با مرد نیست. مرد از نظر جسمی و فكری بر زن برتری دارد و زن از نظر عاطفی بر مرد. مرد رئیس خانواده است و خانواده را از نظر اقتصادی تأمین می كند و زن با "خانهنشینی"، امور خانه را پیش می برد و بچه می زاید. اطاعت كامل زن از مرد همسان است با اطاعت انسان از خدا.
حاكمیت برآمده از انقلاب سال ١٣٥٧ نتوانست زن را بر اساس بینش اسلامی خانهنشین كند. زنان پس از انقلاب نیز در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی حضور یافتند. در مواردی با ممانعت مواجه شده، عقب نشستند و در مواردی از مردان نیز پیشی گرفتند. این روند خلاف احكام اسلام بود و در چهارچوب و ضوابط سنت اسلام نمی گنجید. علت را می توان بررسید، ولی قدر مسلم اینكه؛ پیش از انقلاب زنانی در جامعه حضور داشتند كه حاضر نشدند پس از انقلاب به حصار تنگِ خانه برگردند. زنانی كه در روزهای انقلاب به خیابانها آمده بودند و در سرنگونی رژیم شاه نقش داشتند، نخواستند در كُنج خانه گوشهنشین باشند. حضور زنان در جامعه پیش از انقلاب آنقدر گسترده بود كه آیتالله خمینی خلاف نوشتههایش، به دفاع از آزادی و برابری زن و مرد پرداخت. پس از انقلاب، جنگ نیز همچون انقلاب به خیل زنان در پشت جبههها احتیاج داشت.
یكی از ویژگیهای "اسلامینویسی" كه پس از انقلاب در ایران آغاز شد، حضور چشمگیر زن مسلمان در عرصه ادبیات است. در بینش اسلام، زن باید در خانه بماند و از فعالیتهای اجتماعی دوری كند، ولی می بینیم رژیم موفق به اجرای این احكام نشد. شاعران و نویسندگان زن مسلمانی ظهور كردند كه با خلق آثاری ادبی، سنت حاكم بر مذهبِ تازه به حكومترسیده را پس زدند. این حادثهای بزرگ بود كه پس از انقلاب در ایران رخ داد. پیش از انقلاب زنِ مسلمانِ نویسنده نداشتیم. و یا اگر داشتیم، آنقدر معدود و ناشناخته بودند كه حضوری چسمگیر در جامعه ادبی كشور نداشتند. اگر چه "ادبیات اسلامی" انحصارطلب است، ولی حضور این طیف از نویسنده، در دمكراتیزه شدن محیط ادبی و حتا كلِ كشور، نمی تواند بیتأثیر باشد. این امر نقطه قوت ادبیات ماست كه بررسی جداگانهای می طلبد. این رخداد اما نمی تواند این پرسش را در ما ایجاد نكند كه، آیا داستان و رمان نوشتنِ زن مسلمان، شعر سرودن او، خود نوعی كشف حجاب نیست؟ آیا بازگویی درون خویش، احساس درون برملا كردن و نظر ابراز داشتنِ زن مسلمان پدیدهای تازه در كشور ما و در اسلام حاضر در ایران نیست؟ حدیثِ نفس نویسی زن برخلاف تمام احكام اسلامی است كه در باره زن نوشته شده است. گذشته از كیفیت آثار، برای اولین بار، زنان مسلمان در ایران مجلات و جنگهای ویژه خود را منتشر می كنند. و این رخداد در یك مورد محدود نماند.
"اسلامی نویسی" بر بستری از تجددستیزی جریان دارد كه در متون ادبی، در عرصه هایی چون فرهنگ، مذهب، زیبایی شناسی، اخلاق و سیاست خود را می نمایاند. ادبیات و هنر از دریچهٌ این ذهن، هم بازتاب تحولات جامعه و هم هادی آن است. شرایطی سیاسی - اجتماعی را باز می تابانند كه انسانها در آن باید به یك ضرورت بیندیشند. افكار عمومی باید این ضرورت را بپذیرد. هر آنچه بی توجه به آن خلق شود، فاقد ارزش است. نویسنده، شاعر و یا متفكری كه نخواهد به این ضرورت تن دهد،كافر است، ملحد است، ضد خلق و ضد انقلاب است. خارج از این ضرورت هیچ اثر با ارزشی نمی تواند تولید شود. چه بسا نویسندگان كه از بیم جان به این ضرورت تن می دهند و یا در موقعیتی قرار می گیرند كه ناخودآگاه این ضرورت را حتا ناخواسته در آثار خود باز می تابانند.
"اسلامینویس" خیال را با آرمان و ایدئولوژی خویش در داستان پیوند می زند.آنچه از این پیوند طی بیش از دو دهه عمر آن به جا مانده، تا كنون چیزی جز تبلیغات نبوده است. همیشه و همه جا باید تبلیغ شود كه انسان به جهانی تعلق دارد كه در آیندهای نزدیك و یا بالاٌخره پیروز خواهد شد. شادكامی اصلی بشر برای آن دنیاست، دنیای پیروزمندی كه نوید آن در قرآن داده شده است: بهشت.
برای نمونه: در رمان "حوض سلطون"، زنی به نام عزتالسادات در پی چند بار ازدواج و طلاق، سرانجام خادم مسجد می شود و از این طریق در مسیر مبارزات روحانیون در سالهای دهه چهل قرار می گیرد، اعلامیه پخش می كند و سرانجام دستگیر و زیر شكنجه كشته می شود. عزتالسادات در این داستان با مرگ خویش، آزادی خود را باز می یابد و بهشتی می شود.
"اسلامینویسان" ناتوانی خود را در توانایی خدا می جویند و از شناخت خداست كه می خواهند به خودشناسی برسند. و در این راه از همه كسانی كه چون آنان نمی اندیشند، بیزارند. چرا كه واقعیتها را در انطباق با ایدئولوژی خویش می پذیرند. از منظر حاكمیت در ایران كنونی، شاعر، نویسنده و یا هنرمند، نه از زبان شخص خویش، بل از زبان شهروند آرمانی باید سخن بگوید و اثر تولید كند. او بندهٌ خداست و گوش به فرمان ولی فقیه.
داستان "پارك دانشجو" را به عنوان آخرین نمونه نقل می كنم، كه خود گواه روشنیست از آنچه گفته شد، و در اصل می تواند خود طنز سیاه و تلخی باشد از تاریخ ادبیات امروز كشور ما.
در بهمن ١٣٥٧ دادگاه مطبوعات، مدیر مسئول نشریه "نیستان"، سید مهدی شجاعی را كه خود از اسلامینوسیان مشهور است، به علت چاپ داستان "پارك دانشجو" كه موضوعی انتقادی نسبت به رژیم داشت، دادگاهی و محكوم نمود. قهرمان این داستان زنی را به قصد رساندن به مقصد سوار ماشین می كند و بین راه بین این دو تا رسیدن به مقصد، صحبتهایی رد و بدل می شود كه از نظر ارشادچیان خلاف عفت عمومی است. شاكیان می گویند كه نویسنده می بایست داستان را طوری می نوشت كه قهرمان داستان، به جای اینكه زن مسافر را به مقصد می رساند، او را تحویل قوای انتظامی می داد. دادگاه بر این اساس كه "بیان زشتی، خود اشاعه فحشاست"، این داستان را محاكمه و محكوم نمود.
در نگاهی كوتاه به "ادبیات اسلامی" آفریده شده در حكومت جمهوری اسلامی در ایران می توان خصوصیات مشتركی در آنها یافت، از جمله؛
ـ در "اسلامینویسی" همچون رئالیسم سوسیالیستی، نویسنده و قهرمان داستان سمت و سویی گروهی دارد و سعی می كند از ویژگیها و آرزوهای گروه بنویسد.
ـ چشمها به آینده است، به آسمان، به امیدی كه در پیش است، و پیروزی كه در انتظار. نویسنده باید آنسان بنویسد كه مردم را امیدوار كند و در آنان تخم خوشبینی بپاشاند و امید به آینده ایجاد كند.
ـ در خیالپردازیها، خوشبینی موج می زند و امید القاء می شود.
ـ ایدئولوژی به شكلی داستانی می شود، چنانكه ایدئولوژی ماركسیسم در ادبیات سوسیالیستی و ایدئولوژی اسلام در اسلامینویسی
ـ توجه به اقشار پایین جامعه عمده است. در داستانها كمتر شخصیتهای وابسته به طبقه متوسط به بالا یافت می شود. اگر چنین شخصیتهایی به داستان راه یابند، به حتم ویژگیهای منفی را نمایندگی می كنند و فاقد صفاتی نیكو هستند.
ـ از انتقاد دوری می شود.
ـ در تأئید حاكمیت نوشته می شوند. نقدی از جامعه و یا حاكمیت به داستان راه پیدا نمی كند.
ـ شخصیتها تیپیك هستند. به این معنا كه ما با شخصیتهای فردی در داستان رو به رو نیستیم. هر شخصیتی بیانگر یك تیپ و یا طبقه و قشر اجتماعی است.
ـ ساختار داستان و تفكر حاكم بر آن در جهت خلاف فردیت انسان بنیان می گیرند. خصوصیت روانشناسی فردی در شخصیتها غایب است.
ـ خطی مفروض شخصیتهای داستان را به دو بخش تقسیم می كند: خوب و بد، سفید و سیاه، و... و خوبها همیشه مسلمانند، چنانکه کمونیستها در ادبیات سوسیالیستی، بدون هیچ لكهای بد در زندگی.
ـ ما در داستان به شکلی با نوعی از یزدان و شیطان رو به رو هستیم. تمامی قهرمانان اخلاق آرمانگرایانه و ایثارگرایانه دارند، از خود می گذرند، فداكارند، شهید می شوند، برای جامعه خویش و بهروزی آن، دست از جان می شویند.
ـ هیچ یك از قهرمانان داستان كه نیكوكار است، كار بد نمی كند. قهرمانان، نمایندگان برتر و از جانگذشته ایدئولوژی، رهبر و یا بندگانِ خاصِ خدایند.
سخن كوتاه اینكه؛
ادبیات ایدئولوژیك دو بار در ایران حضور یافت. بار نخست در لباس رئالیسم سوسیالیستی و یا اجتناعی از طریق حزب توده ایران و بار دوم در لباس رئالیسم اسلامی و یا "اسلامینویسی" در پناه حكومت جمهوری اسلامی. مورد دوم پشتیبانی كامل دولت را با خود داشت، ولی نتوانست فراگیر شود. مورد اول اما در بعد جهانی مدتی كوتاه همهگیر شد. خصوصیات مشترك هر دو، نتایج مشتركی نیز به همراه داشت. نتیجهای كه بحث جداگانه و ویژهای می طلبد، ضدتجربهای كه بررسی آن، ما را در شناخت بهتر و عمیقتر جامعه خود، كمك خواهد بود.
منابع و توضیحات
١- سخنرانی ژدانف در نخستین كنگره نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی در سال ١٩٣٤، به نقل از كتاب:
Marxismus und Literatur, eines Dokumentation in drei Bänden
Fritz J. Raddatz, Rowohlt, Hamburg-Oktober 1969, Band 1, S 374
٢- مذكور ص ٣٧٦
٣- برای اطلاع بیشتر در این مورد رجوع شود به: واژهنامه هنر داستاننویسی، جمال میرصادقی و میمنت میرصادقی، كتاب مهناز، تهران ١٣٧٧، ص ٢٧٨
٤- یافتن اصل سخنان استالین برای من ممكن نشد، ولی می توان سخنان او را كه حكم آیهای برای نویسندگان شوروی داشت، در سخنرانی محمد عارف داداشزاده، نویسنده آذربایجانی و همچنین الكساند سوركف، دیگر نویسنده شوروی، در نخستین كنگره نویسندگان ایران در سال ١٣٢٥یافت. كتاب نخستین كنگره نویسندگان ایران، تهران، ناشر؟ این نقل قول را ژدانف نیز در سخنرانی مذكور بارها تكرار می كند.
٥- برای اطلاع بیشتز به كتاب نخستین كنگره نویسندگان ایران" تیر ماه ١٣٢٥ رجوع شود. تهران، ناشر؟
٦- در سوره "البقره"، آیه ١٦٤ آمده است: محققاً در خلقت آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز و كشتی ها كه بر روی آب برای انتفاع خلق در حركت است و بارانی كه خدا از بالا فرو فرستاد تا با آن آب زمین را بعد از مردن (و نابود شدن گیاه آن) زنده كرد و سبز و خرم گردانید و در برانگیختن انواع حیوانات در زمین و در وزیدن بادها به هر طرف و در خلقت ابر كه میان زمین و آسمان مسخر است و به اراده خدا در حركت است و در همه این امور (عالم چون با نظم و حكمت است) برای عاقلان ادلهای واضح بر علم و قدرت و حكمت آفریننده است". این نظر در سورهها و آیههایی دیگر نیز در قرآن تكرار شده است. به نقل از قرآن كریم، ترجمه مهدی الهی قمشهای
٧- قرآن به عنوان كلام الهی، مجموعه "آیه ها"یی (نشانه ها) است كه خداوند در آن نشانه هایی از پدیده های طبیعت را بر انسان آشكار می كند تا او بر آنها بنگرد، تعقل كند و بیاموزد، و بر عظمت خداوند و آفریدههای او پی ببرد.
٨- در سوره "الانعام"، آیه ١٥١ در این مورد آمده است: ...ما شما و آنها را روزی می دهیم و دیگر به كارهای زشت آشكار و نهان نزدیك نشوید و نفسی را كه حرام كرده جز به حق (یعنی به حكم حق و قصاص) به قتل نرسانید. شما را خدا به این اندرزها سفارش نموده باشد كه (در مصلحت این احكام) تعقل كنید (تا از روی عقل و فهم كار بندید و سعادت یابید). به نقل از قرآن كریم، ترجمه مهدی الهی قمشهای
٩- هاشمی رفسنجانی، سخنرانی در اولین كنفرانس اندیشه اسلامی
١٠- خمینی، پیام به هنرمندان در هفته دفاع مقدس، نهم مهر ١٣٦٧
١١- خمینی در دیدار با اعضای كانون نویسندگان ایران، كیهان دهم خرداد ١٣٥٨
١٢ـ محسن مخملباف، گنگ خوابدیده، ص ٢٤٥
١٣ـ مصطفی میرسلیم، وزیر ارشاد، در مصاحبه با اطلاعات بینالمللی، سال سوم، شماره ٦٠٨، ٢٨ اكتبر ١٩٩٦
١٤ـ عطاءالله مهاجرانی، روزنامه همشهری، ١٧ تیر ١٣٧٧
١٥- حسین حداد، نگاه آماری به قصههای جنگ، نشریه ادبیات داستانی، شماره ٢٤، مهر ١٣٧٣
١٦- خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، در گشایش سومین مجتمع هنر و ادبیات در خدمت جنگ، كیهان آبان ١٣٦٥
١٧- خامنهای، سخنرانی در نخستین جشنواره فرهنگی و هنری شاهد، حسینیه ارشاد، كیهان هوایی، ٢٦ بهمن ١٣٦٧
١٨ـ برای نمونه به داستان "بوی خوش سیب" نوشته حسن احمدی رجوع شود. خانواده قهرمان این داستان از مرگ او، در خواب اطلاع می یابند.
١٩ـ قاسمعلی فراست، داستان خواب، برگزیده اولین دوره مسابقه بزرگ فرهنگی هنری جبهه و جنگ، به نقل از مجموعه "هشت روز مقاومت"
٢٠ـ قاسمعلی فراست، داستان نخلهای بی سر
٢١ـ رنجبر گلمحمدی، داستان طلوع در مغرب
٢٢- عطار نیشابوری، تذكرةالاولیا، بخش اول، ص٧١
٢٣ـ آیتالله خامنهای، نماز جمعه ٢٦ بهمن ١٣٦٤
٢٤ـ فرید محمدصالحی، داستان "ناگهان دستم سنگین شد"، برگزیده اولین دوره مسابقه بزرگ فرهنگی و هنری جبهه و جنگ، به نقل از مجموعه "كارت شناسایی"
٢٥ـ حسین ثنایینژاد، داستان "بلمهای روان بر موجهای سبز پیروزی"، برگزیده اولین دوره مسابقه بزرگ فرهنگی و هنری جبهه و جنگ، به نقل از مجموعه "كارت شناسایی"
٢٦- عطار نیشابوری، مذكور، بخش اول، ص ٨١
٢٧- احمد عزیری، بیا عاشقی را رعایت كنیم، سوره، جنگ پانزذهم
٢٨ـ اشرف منشی، داستان "شهر همیشه بهار"، به نقل از كوثر، گاهنامه ادبی ـ هنری خواهران، شماره دوم
٢٩- مهرداد غفارزاده، قصه فرسنگها دور از من، كیهان هوایی، ٥ اسفند ١٣٦٦
٣٠- مجید اشتیاقی، قصه دخمه، برگزیده آثار مسابقه بزرگ فرهنگی قرارگاه خاتمالانبیا
٣١- قرآن، سوره شعرا، آیه ٢٢٤
٣٢ـ هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، پیام به مناسبت برگزاری جشنوارههای منطقهای تئاتر
٣٣ـ حجتالسلام محمد خاتمی، وزیر ارشاد، سخنرانی در "گردهمآیی دبیران و هیئت داوران نخستین جشنوارههای منطقهای تئاتر"، فصلنامه هنر، شماره سیزدهم، زمستان ١٣٦٥
٣٤- ابراهیم حسنبیگی، سوره، شماره دوم، اردیبهشت ١٣٦٩
٣٥- غلامرضا منفرد و پیروز فارسی، جنگ "قلمرو قلم"، شماره 7، كتابشناسی تحلیلی، ص ١٠٢
٣٦- برای اطلاع بیشتر به رمان ریشه در اعماق، نوشته ابراهیم حسنبیگی رجوع شود. انتشارات برگ ١٣٧٣
٣٧ـ فرهاد حسنزاده، ماشو در مه، از انتشارات حوزه هنری سازمان بتلیغات اسلامی
٣٨ـ برای اطلاع بیشتر به كتاب "نظام حقوق زن در اسلام" صص ١٢٣ـ١٢٢ اثر مرتضی مطهری رجوع شود.
٣٩ـ محسن مخلملباف، حوض سلطون، تهران ١٣٦٤
٤٠ـ برای اطلاع بیشتر در زمینه ادبیات حكومتی در ایران رجوع شود به؛ اسد سیف، اسلامینویسی (بررسی دو دهه ادبیات حكومتی در ایران)، نشر باران، سوئد ١٩٩٩. برخی
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد