logo





پسروی همراه با روزنامه جات لس آنجلس

پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۸ ژانويه ۲۰۱۶

ف. آزاد

نماد زندگی سنتی ایرانی در هرکجای دنیا که باشد، لندن یا لس آنجلس، دیزی آبگوشت است. روزنامه جاتش هم به عین دیزی آبگوشت چه در لندن باشند و چه در لس آنجلس، در همان سطح روزنامه جات ایرانی سالهای همایونی عقب مانده و یخ زده اند. ایرانی سنتی بعد از سالها هنوز دل از فیلمفارسی نکنده است، چون سطح آگاهیش در سطح فیلمفارسی دوران همایونی منجمد شده است. از آنجایی که مردم را با «پلوت» فیلمفارسی شناخته است، بنابراین زندگی مردم ایران را بازتابیده در فیلمفارسی می بیند که ماوقعش محدود به "مکانیک فقیر عاشق دختر پولدار می شود" بود: به همراه صحنه های کاباره و آواز در کنار استخر دست کم در دو نوبت، و بهتر است در آغاز و پایان فیلم.

تیراژ خاطرات شعبان بی مخ و فردین در میان ایرانیان غیور دور از وطن به عین دوران همایونی که تیراژ «زن روز» میان خوانندگان بالاتر از تیراژ «فردوسی»، «نگین» و «جهان نو» با هم بود، فراتر از کتابهای تاریخی و اجتماعی و سیاسی همسال با هم است. چون غیرت سیاسی این ایرانیان به پرچم سه رنگ و مدل آرایش فرح پهلوی وابسته است و یا دست بالا به مقبرۀ کوروش که گویا در اصل همه چیز هست جز مقبره. غرضم اینست که ایرانی سنتی دلش به نماد هایی خوش است که اصل و اساسشان مجعول است و باز تعجب میکند که چرا در دنیای واقعی محلی به او و خواسته هایش نمی گذارند.

در این حال و هوای ایرانیان دور از وطن ِ فارغ از منطق یا بالعکس است که ورزشی نویسان قدیم و نویسندگان زن روز که وسعت دید اجتماعی شان محدود به قطر توپ فوتبال و "کفشهای پاشنۀ بلند" خانمهای تهران می شد، بعد از نوشتن خاطرات "شکار!" در رکاب غلامرضا پهلوی در کیهان لندن به خیل اساتید ایرانشناسی اپوزیسیونفارسی لس آنجلس پیوسته و جایزۀ "فرهنگی" می گیرند؛ همان جوایز فرهنگی که ایرانیان "... بالعکس" به خیلی ها که شعر های سیاسی بند تنبانی هم میگویند، می دهند. که پس از سی و چند سال شعر و اپوزیسیونفارسی گفتن در مانده است که "آش همان آش است و کاسه همان ...". دکتر هم که عرقخوری را ممنوع کرده است. پس زنده باد کوروش و فرح پهلوی و فیلمفارسی، که دلمان برای آن تنگ شده است. مخصوصأ برای "صحنۀ عرقخوری بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان". اگر وقتی شد، شعری هم در ردیف "این سوسن است که می خواند" برای آغاسی باید بگویند. مگر نه که کیمیایی فرهنگ عرفانی کوچۀ سید ابراهیم را به رگهای شهرزاد تزریق کرد، تا "سوم برادران سوشیانت" با ابراهیم گلستان اشعارش را "مزمزه" کنند و به حال خود بگریند، که چه بودیم و چه شدیم. ملک الشعرایی خطۀ خراسان و دفتر شرکت نفت ایران و انگلیس کجا و کنج این "کلبۀ ویرانۀ" حومۀ لندن کجا، بیت: "عمر سعد وقاص را با سپاه ...".

و بعدش باهم ضرب بگیرند که "ای ایران! همین بس که خدا و پیغمبر و جبرئیل و تمامی فرشتگان دست به هم دادند و قسم خوردند که ترا از تخت سعادت و نیکبختی و شوکت و شرافت فرود آرند و بر خاک مذلت و فقر و مسکنت به بدترین حال بنشانند." . یاهو!

نتیجۀ فیلم اخلاقی-کمدی خانوادگی سراسر زد و خورد اپوزیسیونفارسی اینست که چون ابن مقفع اسمش عربی و اخ است، مبارز سیاسی ایرانیان دور از وطن معتاد به «یوتیوپ» و کوروش، همان رسول "لاله زار" (بدون سیّد!) «گوزنها» ست که زیر رگبار فشنگهای سینما شهید می شود. پس زنده باد بهروز وثوقی که به فیلمفارسی رنگ و جلای روشنفکرانه داد تا اپوزیسیونفارسی اعلیحضرت در بازار مسگرهای لس آنجلس و کنزینگتن های استریت لندن بادی به غبغب اندازد و به این و آن جایزه بدهد. سال آینده قرار است که انجمن های فرهنگی مسیحیان و یهودیان آمریکای شمالی و ایران توامأ جایزۀ سالانۀ خودرا به خاطر انتشار کتاب "خاطرات سیاسی شعبان جعفری" به خانم هما سرشار بدهند. ما پیشاپیش این جایزۀ فرخنده را به عموم ایرانیان وطنپرست تبریک می گوئیم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد