logo





پشت صحنه انتخابات!

شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۶ ژوين ۲۰۰۹

مصطفی مدنی

mostafa-madani.jpg
اول از همه این که بیست و دوم خرداد امسال می رود تا دوم خرداد دیگری شود این دوم خرداد ولی آن دوم خرداد نیست. دوم خرداد ۷۶ یک جنبش خواب آلود، مبهم و ناشناخته بود. هم برای حکومت، هم برای مردم و هم اپوزیسیون. دوم خرداد ۷۶ از یک دوران رخوت طولانی سر برآورده و بازتاب درد جامعه بود. انبوهی از خواسته ها و مطالبات تلنبار شده یکباره به جوش آمده بودند. همه می خواستند یک شبه به مقصد برسند. هم سطح انتظارات و هم توهمات از خاتمی بی اندازه بالا بود. قدرت مانورجناح اصول گرا بسیار دست کم گرفته می شد و پیروزی اصلاحات قطعی و بی بروبرگرد به نظر می رسید.
امروز اما صحنه بسیار تغییر کرده است. آن دوم خرداد و این احمدی نژاد، ابزار دسترسی به تجربه را تکمیل کرده اند...
آن شبح مه آلودی که فقط تا چند هفته پیش در افق سوسو می زد، اکنون شفاف و آشکار قد علم کرده است و پیش چشم من و شما رقص سیاست می کند. طوفان تازه ای در راه است. موج قدرتمندی که همه رسوبات سنت و اصول پرستی و خرافات را در هر دو جبهه حکومت و مردم می شوید و با خود می برد. انتخابات در ایران بار دیگر به ستیزی رو در رو مابین این دو جبهه تبدیل شده است.
چهار سال تحقیر و فقر و فرسایش لازم بود تا ما به خود بیآئیم، تا بفهمیم انتخابات را نباید نادیده گرفت. چهار سال تخریب و ورشکستگی و عقب رفت لازم بود تا جامعه به خود آید: که راه پیشرفت از خار مغیلان می گذرد. چهار سال حکومت احمدی نژاد لازم بود تا ارابه جنبش اصلاحات خود را از گل بیرون بکشد و بی هراس پا به پیش بگذارد.
غول خفته برمی خیزد. حتی تحریم کننده ها که احمدی نژاد دل به بی رائی آن ها خوش کرده بود، از خواب برخاسته اند هر روز که می گذرد برج و باروی بی تفاوتی مردم که اصول گراهای حکومت با تردستی و هرینه گزاف برپا کرده بودند، بیشتر فرو می ریزد و دست های وسیع تر مردم مصمم تر پا به صحنه می گذارند. بگذار فردای انتخابات با غرور بگویند: این شور وحال نشانه «تائید» و «مشروعیت» نظام سیاسی ست! ما درون را بنگریم و حال را.
اما پشت صحنه انتخابات با هر نتیجه ای که از آن گرفته شود، از همه تماشائی تر به نظر می رسد. در زمانی بسیار کوتاه تحولی بس بزرگ رخ داده است ان تحول از جنبه های گوناگون قابل تعمق و نیازمند بررسی بیشتر خواهد بود.
اول از همه این که بیست و دوم خرداد امسال می رود تا دوم خرداد دیگری شود این دوم خرداد ولی آن دوم خرداد نیست. دوم خرداد ۷۶ یک جنبش خواب آلود، مبهم و ناشناخته بود. هم برای حکومت، هم برای مردم و هم اپوزیسیون. دوم خرداد ۷۶ از یک دوران رخوت طولانی سر برآورده و بازتاب درد جامعه بود. انبوهی از خواسته ها و مطالبات تلنبار شده یکباره به جوش آمده بودند. همه می خواستند یک شبه به مقصد برسند. هم سطح انتظارات و هم توهمات از خاتمی بی اندازه بالا بود. قدرت مانورجناح اصول گرا بسیار دست کم گرفته می شد و پیروزی اصلاحات قطعی و بی بروبرگرد به نظر می رسید.
با سربرآوردن مجلس هفتم و پیش انداخته شدن احمدی نژاد، همه رویاها و آرزوهای بی مایه یکباره برباد رفت و کسی از آن همه شور و سختی درسی نگرفت. نه فقط مردم که بسیار زود ناامید شدند و از انتخابات بریدند، نه فقط اصول گراها که بسیار غره شدند و یکه تازی آغاز کردند، بلکه حتی بسیاری از نخبگان طرفدار اصلاحات نیز خود را باختند و جنبش اصلاحات را مرده و مردود در این نظام انگاشتند.
امروز اما صحنه بسیار تغییر کرده است. آن دوم خرداد و این احمدی نژاد، ابزار دسترسی به تجربه را تکمیل کرده اند. نه دوم خرداد بدون احمدی نژاد به چنین سرعتی بازسازی می شد و نه احمدی نژاد بدون دوم خرداد تا این اندازه تحمل ناپذیر می گشت. در جبهه اصول گراها بسیاری از ترس تکرار دوم خرداد از احمدی نژاد روی برتافتند و به راه حل میانه ای روی آوردند. این ها با تدبیر نه خاتمی و نه احمدی نژاد به میرحسین موسوی و کروبی رضایت دادند. از سه نفری که شورای نگهبان از میان نزدیک به پانصد کاندیدا در کنار احمدی نژاد غربال کرد، کروبی تا گذشته جناح راست اصلاح طلبان بود، میرحسین موسوی بیشتر متمایل به اصول گراها و محسن رضائی یک اصول گرای نیمه منتقد. مردم نیز بعد از اعلام انصراف خاتمی، با این نگاه که تفاوت چندانی مابین کاندیداها نیست کناره گود را برگزیده بودند.چیزی اما نگذشت که با اولین طنین حق شهروند در آسمان انتخابات ایران، دوم خرداد در اذهان عمومی برق زد و جای تردید به شرکت در انتخابات برای کمتر کسی باقی گذاشت. در میان اپوزیسیون شما ببینید آن اصلاح طلبانی که با تفاخر به معین رأی نداده بودند، حالا با تفاهم به کروبی راضی شده اند.
روشن بایدت باشد که جنبش مدنی در تمامی دوران احمدی نژاد علیرغم تمامی فشارها و بگیر و ببندها آرام ننشسته بود. کمتر کسی می توانست خود را از معمای دوم خرداد به احمدی نژاد خلاص کند. حاصل این مقایسه کوله بار خویش را پیشاروی این انتخابات روی دوش سه کاندیدای مخالف احمدی نژاد خالی کرده است. فشار مطالبات جنبش اصلاحات این سه کاندیداها را روز به روز جلوتر می برد و به اخذ مواضع روشن تری سوق می دهد.
از دیگر ویژه گی های این انتخابات ییشرفت دائمی شعارها و نزدیک تر شدن آن ها به درخواست های مشخص مردم است. احزاب رسما اصلاح طلب حکومت نظیر جبهه مشارکت و چهرهای برجسته آن ها اجازه شرکت در این انتخابات پیدا نکردند اما شعارها و برنامه هائی که به ویژه توسط آقایان کروبی و موسوی طرح می شود از شعار های جبهه مشارکت به ویژه در خصوص حقوق شهروند، تساوی زن و مرد ، ملیت ها / اقوام و ارتباط با جهان خارج بسیار فراتر رفته است. آقای کروبی حتی بحث پیرامون تغییرقانون اساسی راکه اواخر خاتمی تابو تلقی کرده بود، از ضروریات می داند. آقای میرحسین موسوی که از نخست خود را بیشتر اصول گرا و متمایز از اصلاح طلبان نشان می داد امروز پا به پای آقای کروبی پیش می رود. او کار شده یا کار نشده برنامه ای را پیش رو گذاشته است که از راه کارهای اصلاح طلبان دقیق تر به نظر می رسد. پشت سر این دو آقای رضائی، محافظه کار پرسابقه و متعهد ایستاده است که از سنت های اسلامی به سوی سنت های ملی عبور می کند و در دفاع از برقراری مناسبات با دولت آمریکا و جذب سرمایه های خارجی ابائی ندارد. او ادامه دولت نهم را برای جامعه و نظام اسلامی فاجعه می داند. شعارهای انتخاباتی آقایان کروبی و میر حسین موسوی هراندازه بی پشتوانه تئوریک و بدون برنامه ریزی از قبل تهیه شده باشد، سخنان آن ها اگر بی تضمین عملی باقی بماند، اما مهر خود را بر پرده تفتیش دولت احمدی نژاد می کوبد و اصول گرایان را در وضعیت آینده با مشکلات جدی روبرو می سازد. برای جوانان و زنان ایران که نیروی اصلی تغییر در جامعه ما هستند، انتخابات امروز به عکس دوم خرداد هیچ انتظار ویژه ای را بر نمی انگیزد و هیچ توهمی به کسی در میانشان ریشه نمی گیرد. بی دلیل نیست که هردو طرف یعنی هم مردم و هم کاندیداها در این انتخابات با دست باز بازی می کنند.
این روشن بینی یکی دیگر از ویژه گی های این انتخابات است. این که مردم با چشم باز به صحنه می نگرند و با اطلاع کامل از گذشته کاندیداها و ظرفیت های آن ها از آنان پشتیبانی می کنند. هر سخنی که از مردم می شنویم و هر مصاحبه ای که در کوچه و خیابان با شهروندی صورت می گیرد، هر دفاع انتخاباتی متکی ست بر نقد زندگی سیاسی گذشته کاندیداها. در انتخابات این بار، نه فریبی وجود دارد و نه فریب خوردنی. نه توهمی و نه انتظار بیهوده ای.
جوان ها بر هشت سال دولت آقای موسوی چشم فرو می بندند، کفش و دستبند سبز می پوشند و حمایت از او را تشویق می کنند. دانشجویان در ورودی دانشکاه را برای سخنرانی آقای کروبی از پاشنه در می آورند بی آن که فراموش کنند اولین دهان بند مطبوعات در دولت اصلاحات را به دست مجلسی که ریاست اش با ایشان بود برای اصحاب قلم فرستادند.
شور و حال جوانان نسبت به میرحسین موسوی تائید هشت سال زمامت او نیست، نقد کارنامه دولت اوست. آقای موسوی خود باید به این نقد بپیوندد. او نمی تواند به پیشبرد هشت سال اقتصاد جنگی دولت خود افتخار ورزد. پرسش جوانان این نیست که اقتصاد جنگی خوب اداره شده یا بد اداره شده است. پرسش جوانان پذیرش مسئولیت این جنگ بی سرانجام با چنین هزینه گزاف مالی و انسانی ست. هزینه ای که هنوز بر دوش جوانان بی آینده ما سنگینی می کند.آقای موسوی باید دانسته باشد که دست یابی به یک اقتصاد پویا و کارآمد بدون نقد اقتصاد جنگی و بدون نقد آن اقتصاد دولتی که ایشان از مدافعان سرسخت آن بوده اند هرگز امکان پذیر نمی تواند باشد. اقتصادی که باعث انهدام تولید و مروج رانت خواری بوده و هنری نداشته است جز این که میلیونرهای نوکیسه پرورش دهد. پدیده احمدی نژاد را نیز باید در همین زمینه بررسی کرد. او بر بستر فلج اقتصادی که رانت خواری و اقتصاد دولتی ایجاد کرده است، با شعار نفت سر سفره ها و افشای دزدان سرگردنه، در بخش های پائین دست جامعه جذابیت ایجاد کرد. آقای موسوی هم چنین با این پاسخ که من قوه قضائیه نبودم نمی تواند خود را از پرسش جوانان و از بار فاجعه کشتار زندانیان سال ۶۷ برهاند. مگر آقای منتظری که در مخالفت با این کشتار عطای قائم مقامی رهبری را به لقای ولایت بخشید، رئیس قوه قضائیه بود؟
این ها جنبه های منفی کارنامه آقای موسوی ست. این سابقه جنبه های مثبت و انگشت گذاری را نیز با خود ثبت کرده است. یک این که هشت سال در موقعیت مدیریت کلان به ویژه مدیریت اجرائی حاصل تجارب گرانباری می تواند باشد که آقای موسوی را به عنوان یک معمار سیاسی نسبت به آقای کروبی برجسته تر می کند. می تواند از آن بسیار بهره بگیرد. این تجربه با بیست سال دوری گزینی ایشان از سیاست رسمی معنای بیشتری پیدا می کند. من به عکس آنانی که این بیست سال را در زندگی سیاسی آقای موسوی منفی تلقی می کنند، آن را نقطه قوت آقای موسوی می دانم و تردید ندارم که یک شب از این بیست سال ایشان نمی توانسته اند سر بر بالین خواب بگذارند بی آن که از این اندیشه رها شده باشند که به فرض در آن هشت سال چه می بایست می کرد که نکرد و چه نمی باست نمی کرد که کرد.
قاطعیت دفاع آقای موسوی و به ویژه همسر ایشان از حقوق شهروند پیآمد نگاه به سالیان گذشته است. که با پافشاری او بر بازگشت به آرمان گرائی دوران قدیم، در تضاد آشکار قرار دارد.
اصول گرائی آقای موسوی چه درونی باشد و چه به حساب بازی انتخاباتی و خوش کردن دل محافظه کاران گذاشته شود، فرق چندانی نمی کند. شگرد انتخاباتی جوانان از یک سو و کینه توزی تازه اصول گراها، این دوگانگی را یکسره می کند.
فضای جدید انتخابات ایران آقای موسوی را به فاصله فقط چند هفته متحول کرده است. تغییر گفتمان ایشان به خصوص در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هرچند ریشه عمیقی ندارد و زمینه ساز تزلزلات آینده ایشان می تواند باشد،اما بسیار اهمیت دارد و قابل ارج است. چگونگی ادامه این راه را رابطه آینده آقای موسوی با مردم و چگونگی صف آرائی و رشد شکاف در فردای جامعه ایران رقم خواهد زد. موسوی امروز نیز همانند خاتمی سال ۷۶ شدت تب جامعه و توان نیروی مدنی را نشناخته بود. او نیز نمی دانست در این فضای طوفانی نمی شود هم جانب شهروند را گرفت و هم با میل محافظه کاران رفتار کرد.
اشتباه آقای خاتمی این بود که به تفاوت مردم قبل از انتخابات و مردم بعداز انتخابات توجه نکرد. قدرت متحد مردم در زمان انتخابات کف دستشان است و ماوراء همه دسیسه ها، مهر خود را بر پیشانی بالائی ها آشکارا می کوبند. در بعداز انتخابات قدرت مردمی اگز شورش را کنار بگذاریم، در فقدان احزاب سیاسی شان، فقط در پائین جلوه دارد. بیشتر پنهان و غیر متحد. مگر آن که از مشکلات منتخبین خود آگاهی پیدا کنند و مورد رأی قرار گیرند.
به آقای موسوی تجربه دوم خرداد بسیار یاری دهنده خواهد بود. مردم خویشتن داری که آرامش او را می پسندند تا به امروز خود برای او تجربه جدیدی شده اند. آن ها نه فقط به تدریج او را از شعارهای موهوم و آرمانی به سوی اهداف مشخص و عملی حقوق شهروند کشیده اند بلکه باعث فاصله انداختن او از منویات محافظه کاران و طبعا غربال رأی آن ها نیز شده اند. موجی که جوانان در حمایت از او به راه انداخته اند اول از همه خوف در دل محافظه کاران افکنده و اصول گراهای غیرعقلانی را از او جدا می سازد.
این جداسازی بیشتر از آن که به ضرر موسوی باشد، به زیان خود اصول گراها خواهد بود. آن ها یا باید خود را به خواسته های به حق جامعه گردن بگذارند یا همراه آقای احمدی نژاد روانه «چمکران» شوند.
امروز شکاف عمیق پشت صحنه انتخابات، به روی صحنه آمده است. جامعه در دو قطب مخالف رو در روی یکدیگر لشگر انداخته اند. برخی آن را تضاد سنت و تجدد می دانند، بعضی ها محافظه کاری و اصلاح طلبی. برخی نیز حکومت الهی و جامعه سالاری! هرچه هست اما صف آرائی قدرت استبدادی و قدرت مردمی ست!
تا امروز دولت احمدی نژاد تمامی ظرفیت های اقتصادی، دیوانی ، فرهنگی و تبلیغاتی کشور را همراه با ذخائر خرافی جامعه به کار گرفت تا قدرت مردمی را از توان بیاندازد و مدنیت را سرکوب کند. از بستن روزنامه ها، افزایش فشار به جوانان، مشگل سازی برای زنان، تا برکناری مدیران وخانه نشن کردن نخبگان وفرهیختگان جامعه و حتی کوتاه کردن دست و زبان اصلاح طلبان و تنگ کردن حلقه خودی ها.
شکافی که احمدی نژاد به آن عمقی تازه بخشیده، امروز از کوچه و بازار و محله تا فرق حکومت دهان باز کرده است. آن چه مسلم به نظر می رسد، تعمیق این شکاف و تشدید افراط گرائی مطلقا به نفع جامعه ما نمی تواند باشد و جز به ویرانگری و خود ویرانی کشور نمی انجامد.
آقای احمدی نژاد حال که عرصه را تنگ می بیند، هنوز انتخابات به انجام نرسیده، نه در شأن رئیس « جمهور» مردم بلکه در سلک یک بسیجی هوچی جلوی دانشگاه علیه همگان لباس رزم پوشیده است. او بی هیچ پرده و ابائی از هم اکنون آینده ایرانی خفقانی را پیش چشم مردم می گذارد. افشاگری اشراف زاده های نوزاد جمهوری اسلامی، فقط لشگر کشی احمدی نژاد علیه «هاشمی ها» نیست و از این نیز جز در مراسم انتخابات فراتر نمی رود. او با این نوع آغاز، شمشیر علیه جامعه مدنی را تیز می کند.
احمدی نژاد آیا موفق خواهد شد؟ ایران آیا جامه سیاه در بر خواهد کرد؟ شرکت وسیع در انتخابات و رأی به کاندیداهای مدافع حقوق شهروند، بزرگ ترین عامل شکست رویاهای آقای احمدی نژاد است. در سیمای موجی که ایران را فراگرفته است حدیث احمدی نژاد را باید فقط در تاریخ جستجو کرد. او بی تردید بزرگ ترین بازنده این انتخابات خواهد بود.
عوامل دیگری اما اگر به کار بیافتد و احمدی نژاد اگر با اتکا به اشکال مختلف کودتا و با اتکا به آرأ خرافی مردم کم سواد، تحریم بخش هائی از جامعه و تقلب در صندوق های انتخاباتی پیروز شود، تازه آغاز شکست واقعی اوست.
تب و تاب شگفت انگیز این انتخابات خود از این آینده نشانی دارد: در توازن صف بندی های سیاسی و مدنی ایران کوچک جائی برای غول استبداد فردی خالی نیست. هر تلاش بیشتر فقط شکست سریع ترست. تنها راه نجات ایران ایجاد تعامل توام با واقع بینی ست. جنبش بیست و دوم خرداد این بار یک جنبش واقع بین و مبتنی بر خواست های شفاف و درخور تحقق در چهارچوب همین نظام اسلامی ست.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


Farideh
2009-06-06 21:30:26
har kodam az kandidha be riyasate jomhoori eslami beresad mibayad az rahbari joda fek va amal nakonad. Chetor mitavan khoshbin bood ke agar Eslahtalabha sare kar amadand tahavoli khahad paziroft? Kandidaha be andazei ke mardome javane Iran hooshmandtar shodeand, anha niz baraye residan be ahdafeshan zerangtar shodeh va bar asase khastehaye mojood gholhayi be mardom midahand, dar halike dar maghame baravarde kardane in gholha nistand

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد