logo





آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: گورستان فيل‌ها

چهار شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۰۶ ژانويه ۲۰۱۶

رضا علامه زاده

reza-allamezadeh70.jpg
بوليوى كه فقيرترين كشور در ميان كشورهاى آمريكاى لاتين است سينمايش نيز در مقايسه با بسيارى از كشورهای ثروتمندتر از رشد كمى و كيفى مشابهى برخوردار نيست. با اين‌همه هرازگاهى فيلمى از بوليوى در عرصه سينماى جهانى عرضه مى‌شود كه توجه منتقدين را به خود جلب مى‌كند. يك نمونه معروف آن فيلم "منطقه جنوبى" است به كارگردانى "خوان کارلوس بالدیبیا". اين فيلم ماجراى يك خانواده اشرافىِ رو به‌ زوال را روايت مى‌كند كه در كوران تغييرات اجتماعى در بوليوى دچار سردرگمى شده‌اند. دوربين كه به‌ندرت از اين خانه اشرافى بيرون مى‌رود تاثير تكان‌هاى اجتماعى را در درون شخصيت‌هاى اصلى اين خانه انعكاس مى‌دهد. فيلم "منطقه جنوبى" در سال ٢٠١٠ در جشنواره‌ى با كيفيتِ "ساندَنس" درخشيد و چند جايزه به دست آورد.

من اما به سليقه خودم فيلم ديگرى از سينماى بوليوى را براى معرفى انتخاب كرده‌ام؛ فيلمى با عنوان "گورستان فيل‌ها" كه قصه‌اى كمتر شنيده شده دارد. اول اين را بگويم كه تركيب جمعيتى در تمامى كشورهاى آمريكاى لاتين از سه تيره يا نژاد، و امتزاجِ این سه تشكيل شده؛ بوميان قديمى ساكن آن منطقه، اروپائيانِ فاتح سرزمين‌هاى بوميان، و سياه‌پوستان آفريقائى كه نوادگان بردگان كوچ داده شده به آنجايند. اين اختلاط نژادى را نه تنها به روشنى مى‌توان در ظاهر مردم ديد بلكه در عرصه فرهنگ و باورهاى قومى و مذهبى آنان نيز قابل رديابى است. اين را نوشتم تا عنوان فيلم را توضيح دهم كه ريشه در ميتولوژى آفريقائيان دارد. در اين افسانه گفته مى‌شود كه در جنگل‌هاى آفريقا مكان معينى وجود دارد كه فيل‌ها وقتى پير مى‌شوند و چيزى به مرگشان نمانده به آن جا مى‌روند تا در آرامش و به دور از هياهوى جنگل بميرند!

"گورستان فيل‌ها" با استفاده از اين افسانه كه به باور عمومى درآمده قصه‌ى مرگ بى‌خانمانان معتاد به الكل را به شكل واقع‌گرايانه‌اى به نمايش درمى‌آورد.

"جوبنال"، قهرمان قصه، مردى جوان و الكلى، با لباسى ژنده و سروروئى آشفته در حالى كه پاكتى زير بغل دارد پاكشان به مهمانخانه‌مانندِ كثيفی وارد مى‌شود و تقاضاى اتاق مى‌كند. مهمانخانه‌دار، زن ميانسالى با چهره‌ى بوميان بوليوى، مخارج اقامت و پذيرائى و شرط و شروط لازمه را يادآورى مى‌كند و وقتى پولش را پيشاپيش از مرد مى‌گيرد او را به اتاق خالى بسيار كثيف و بزرگى راهنمائى می‌كند كه يك دست رختخواب چرك در گوشه‌اى از آن افتاده است. كارگر مهمانخانه يك سطل پر از الكل با يك ليوان در كنار رختخواب مى‌گذارد و موقع خروج در اتاق را پشت سرش قفل مى‌كند. اين‌جا گورستان فيل‌هاست.

الکلی‌هائی که برای مردن به این مکان مراجعه می‌کنند معمولا پنج شش روز بیشتر گرسنگی را تحمل نمی‌کنند و همان یک سطل الکل کارشان را می‌سازد. جوبنال در طول شش روز اقامتش بی‌وقفه الکل می‌نوشد و در مالیخولیائی مداوم نقاط عطفی از زندگیش را به یاد می‌آورد. سينماگر اين فرازهاى حساس زندگى او را در واگردها (فلاشبک‌ها) به تماشا مى‌گذارد.

آنچه از كودكى قهرمان قصه مى‌بينيم خشونت پدر نسبت به او، و بويژه نسبت به مادر اوست. تنها يادمان شيرين از پدرش، كادوى تولد يازده سالگى است كه او تا آخرين لحظه زندگى در پاكتى زير بغلش با خود دارد و به وقت ورود به گورستان فيل‌ها زير صندلى اتاقش پنهان مى‌كند. ترك خانه، ولگردى با دوستان، و آشنائى با زنان مختلف زندگى‌اش فرازهاى ديگرى هستند كه در واگردها مى‌بينيم.

در پسزمینه، زندگی روزمره‌ی مردم فقیری که در بازارهای گل‌آلود و خیابان‌های بی‌قواره و خاکی به دنبال لقمه نانی تلاش می‌کنند تصویر شده است. شهر در این فیلم چیزی نیست جز تجسم آشکار فقر و نابسامانی.

مهمترين فراز زندگی جوبنال که در تنهائی اتاقش در گورستان فیل‌ها مثل تبی تند به سراغش می‌آید آشنائى اوست با يك الكلى بيخانمان مثل خودش كه چهره‌اش نشان مى‌دهد از بوميان بوليويائى است.

در صحنه‌ای تاثیرگذار، وقتی این‌دو در گوشه خیابان مست‌اند دوست بومی جوبنال چاقوی کوچکی از جیبش در می‌آورد و پیشنهادی غیرمنتظره می‌کند:

"بیا به سبک کولی‌ها برادر خونی همدیگه بشیم!"
آنوقت با نیش چاقو کف دست خودش و جوبنال را می‌برد تا وقتی به هم دست می‌دهند خونشان به نشانه صمیمیت در هم بیامیزد.
جوبنال و دوستش در جستجوى كارى براى تامين مخارج الكل، با دو تبه‌كار آدم‌ربا دمخور مى‌شوند و پيش از آن‌كه خودشان در يك درگيرى به دست آنان كشته شوند هردو را مى‌كشند و در بيابانى دفن مى‌كنند. در نهايت وقتى برادر خونى جوبنال به مرگ نزديك مى‌شود اين جوبنال است كه آخرین جام الکل را به دستش می‌دهد و دوستش را كه هنوز نفس مى‌كشد در قبری که در بیابان از قبل کنده است مى‌گذارد و رويش خاك مى‌ريزد تا در آرامش گورش بميرد.
خودش اما، وقتى تصميم به مرگ مى‌گيرد، با آخرين پولى كه به دست آورده به گورستان فيل‌ها مى‌رود و پس از مرورى بر زندگى تلخِ كوتاهش در يك اتاق دربسته، در حالى كه به كادوى تولد يازده سالگى‌اش خيره مانده از رنج زندگى آسوده مى‌شود.

قصه واقعى گورستان فيل‌ها اول بار در كتابى با عنوان "مست بودم اما به ياد مى‌آورم" نوشته‌ى "ويكتور هوگو بيسكارا"، نويسنده بوليويائى در سال ٢٠٠٢ منتشر شد که کتاب خاطرات زندگی خودش بود. نویسنده چهار سال پس از انتشار کتابش در اثر اعتیاد به الکل مرد. بعدتر، در سال ٢٠٠٨ این قصه توسط كارگردان صاحب‌نام هموطنش "توچى آنته‌زانا" به سينما راه يافت.

در پایان فیلم، در نوشته‌اى آمده است که در "لاپاز"، پایتخت بولیوی، چهار گورستان فيل وجود دارد.

آنونس فیلم با زیرنویس انگلیسی:
https://youtu.be/NvV6CI5RCW8



فیلم کامل به زبان اسپانیائی:
https://youtu.be/EKysxCjCjQA



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد