logo





پناهجویان بی پناه

دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۴ ژانويه ۲۰۱۶

اسماعیل رضایی

آدمی برای درک و شناخت موانع و محدودتت های محیطی، با غور در جامعه و طبیعت و کشف و اختراعات مداوم،اگر چه خود را از وابستگی و زیست تابعی و همچنین از اسارت بسیاری از ضرورت‌های دست و پاگیر طبیعی اجتماعی رهانید؛ولی خود را در اسارت وقید و بندهای اکتسبات محیطی از بسیاری از نعمات تکاپوی انسانی و مواهب حاصل جد و جهد زندگی‌اش دور ساخت. از پندار و توهم به خرد وتعقل گذر کرد تاحیات ذهنی و بی بنیادش را با دانش و معرفت بیالایدو فریبندگی ذهنیت آلودۀ خویش را با صدق علم و معرفت در آمیزدو به انتظارات ونیازهای واقعی و انسانی اش جامه عمل بپوشاند.ولی چماق تکفیر پندارگرایی به ابزار خشن اقتدار ابزاری مبدل شد که به سوی حد و هدم ره آوردها و آمال و آرزوهای انسانی سوق یافت.این ویژگی در نایابی و ندرت منابع و معرفت به سوی تعدی و تعرض به مصالح و منافع فرد و جمع هدایت شد. سرانجام اینکه بی ثباتی و ناپایداری گامهای لرزان و نامطمئن حاصل نیافتن و نشناختن،بنیان هستی جامعه و انسان را به روندی فاجعه بار سوق داد که آدمی به جای زندگی کردن، زندگی شد و طعمه‌ای برای یکدیگر تا اهداف و اصول انسانی در کجراهه های زندگی به سوی فنا هدایت شود.

عجیب است که آدمی هر چقدر به اکتسابات محیطی «مالکیت،پول،قدرت و.....»دست یازید؛ هرچه بیشتر از یکدیگر فاصله گرفت واین فاصله را با نفرت و کینه انباشت.تداوم دلبستگی مفرط به اکتسابات مجازی حیات انسانی،به ذاتی و نهادینه شدن خودپسندی ها و خودخواهی های عفن و بی‌مایه آدمی مبدل شد؛ و وی را در حسادت‌های کور و بی‌مایه به دشمنی و رقابت‌های نامتعارف هدایت نمود.ارزش ها در نمودهای مجازی اکتسابات محیطی جای خوش کرده واصالت و هویت انسانی را در افزونخواهی های غیرقابل کنترل خویش خدشه دار نمود.بدینسان روز به روز فاصله ها فزونی گرفت و انباشت بی رویۀ حاصل تعدی و تجاوز به حقوق و امتیازها دیگران و همچنین غارت و چپاول منابع مادی و انسانی یکدیگر با تکیه بر یافته های تکنیکی و تحمیل و تحکیم بنیان‌های سلطه و سیطره بر سرنوشت دیگران برقرار شد.هرکسی تلاش کرد با ترفندها و ریب و ریا و نقض حقوق انسانی بیانبازد و به حریم فردی و عمومی تعرض نماید. تداوم و استمرار این روند نامتعارف نه تنها به فاصلۀ روزافزون بین انسان‌ها و تحکیم بنیان‌های فقر و غنا، بلکه فاصلۀ بین کشورها را نیز فزونی بخشید. فاصلۀبین کشورها نیز با تضاد و تقابل مداوم درونی و بیرونی و کنش و واکنش‌های نامتعارف تداوم یافت.

بنابراین پیوندهای اجتماعی با سست بنیادی ارادۀ آدمی برای زیستی معقول و منطقی و خودخواهی ها و افزونخواهی های نهادینه شده؛ به تفرقه و تمایزات بین فردی ودرون اجتماعی مبدل شد.ساماندهی مسئولیت ها و وظایف و اختیارات آدمی نیز تحت تأثیر روندهای نامعقول خردگریزی در پیش گرفته و نظام مندی اجتماعی به تبع آن در رتب رجحانی و طبقاتی استقرار یافت.بدین سان هجمه و تعرض به منافع و مصالح جامعه های انسانی شکل گرفت. دراین میان جامعه هایی که بربام زمین فرود آمدند و با تکیه بر خرد و تعقل و به تبع آن ره آوردهای تکنیکی، به غنای بنیان‌های مادی و معنوی دست یافته وتوانسته هژمونی راهبردهای اقتصادی اجتماعی‌اش را بر جامعه های عقب افتاده از توسعه و تخول الزامی، دیکته کنند.این هژمونی مبنایی شد برای ممانعت از رشد بنیانی و بنیادی علوم و تکنیک این جامعه ها به منظور تحت قیمومیت نگهداشتن آن‌ها جهت غارت و چپاول منابع مادی و انسانی و وابستگی‌های اقتصادی و به تبع آن سیاسی و فرهنگی.تداوم این روند نابسامانی های اقتصادی اجتماعی و همچنین شکنندگی و بی ثباتی مداوم سیاسی را بر جوامع عقب افتاده از غافلۀ جهانی تحمیل ساخت.

جامعه های توسعه یافته همواره تلاش کرده و می‌کنند که ارادۀ سیاسی خود را از طریق عمال و دست نشاندگان خود که سکان دار ادارۀ جامعه های عقب نگاهداشته شده محسوب می شوند؛ اعمال دارند.ویا به حمایت و جانبداری از سیاست‌های کور و بی مایۀ واپسگرایانی می پردازند که می‌توانند حامی و هادی تثبیت منافع شان در بخشی و یا همۀ جهان باشند.این نظام های تحت الحمایه عموما با اتخاذ سیاست‌های مستبدانه و خودمحورانه ، تلاش می‌ورزند زیست تابعی را بر جامعه تحمیل کرده؛ وبه سوی انسدادتمامی طرق رشد و بالندگی گام بر می دارند.در حقیقت بستر های زایش و پویش ایده وعمل در تمنیات و تمایلات فردی، جناحی یا گروهی فرو می خسبد؛ و بدلیل فقر مادی و معنوی جامعه، کنش های الزامی انسانی برای ساختن و شدن با موانع متفاوت و متکاثر روبرو می شود. پس جامعه در یک فراگرد فقر دایمی و مزمن گرفتار آمده و نظام حاکم از پاسخگویی به نیازها وانتظارات منطقی و معقول ناتوان بوده؛وبه فشار و حبس و حد کنشگران و حامیان فرودست جامعه روی می آورد.اندیشه های پویا و خلاق از بروز و ظهور استعداد و نبوغ بلوغ اندیشه جهت ارضاءو ابقاء پویندگی و بالندگی جامعه و انسان، بدلیل نبود بسترهای مناسب و مستعد باز می مانند. دراین بند و بست های فرقه ای و خرقه ای نظام های مستبد وتابع ارادۀ سیاسی قدرت‌های مسلط جهانی، بسیاری از نوابغ و آزاداندیشان برای بروز و ظهور استعدادو نبوغ شان جلای وطن می کنند.بنابراین نظام سلطۀ سرمایه نه تنها به استثمار و چپاول منابع مادی و انسانی جامعه های عقب نگاهداشته شده مبادرت می ورزند؛ بلکه با ترفندهای متفاوت هزینۀ خروج از بحران و بن‌بست های اقتصادی،و همچنین هزینۀ آموزش و تربیت متخصصین و متبحرین عرصه های مختلف علوم و فنون را بنوعی براین گونه جوامع تحمیل می کنند.

تحقیر،تبعیض و اشغال و توقف در رده های پست و پایین مسئولیت های شغلی و اجتماعی و همچنین عدم تناسب شغل انتخابی با تخصص و توانمندی‌های اکتسابی، جزو لاینفک زندگی مهاجر یا پناهجو در کشور میزبان می باشد.حتی نسل جوانی که می‌تواند در همراهی و همسویی با الزامات محیطی موفق عمل نماید؛ با بسیاری از این موانع و مصائب روبرو می باشد.البته این روند در کشورهای مختلف با اشکال و نمودهای خاصی با توجه به بافت و ساخت آن خود را نشان می دهد.ولی در بهترین حالت بعلت بی ثباتی و ناپایداری اکتسابات محیطی ناشی از تفاوتهای ریشه‌ای زبانی و به تبع آن فرهنگی از تبعات بدفرجام این روند نامتعارف دور نمی مانند. البته استثنائاتی هم وجود دارد که تحت آن شرایط افراد از لحاظ اقتصادی یا علمی به توفیقاتی دست یابند، مسلماً این روند بدون تبعیت از هژمونی کشور میزبان برای تأمین منافع خاص امکان‌پذیر نیست.با تمامی این تعدیات و محدودیت‌ها، با توجه به کسب و شناخت مهارت های نوین و همچنین رهایی از فضای بسته و محدود و خفقان آور محصول استبداد زبون و جبونی که از پاسخ‌گویی اقل الزامات حیات اجتماعی ناتوان می باشد؛ فضای جدید مزیت‌هایی را برای مهاجر و پناهجو به همراه دارد. فضایی که به حداقل نیازهایش پاسخ داده؛ ضمن اینکه در حوزۀ مسائل شخصی و خصوصی عموما از امنیت لازم به عنوان یک شهروند برخوردار می باشد.

عامل اساسی و بنیادی مهاجرت و پناه جویی،تعدیات و چپاول نظام سرمایه بوده؛که با افزونخواهی و توسعه طلبی های مداوم، روند معمول و عادی کشورهای پیرامونی را مختل و با استقرار و حمایت از حاکمان مستبد محلی،دهشت و وحشت را براینگونه جامعه ها مستولی نموده است. اصلات و رفرم را برای بازدهی سرمایۀ انگلی خویش،بدون توجه به الویت های جامعه بر حاکمان زر و زور تحمیل نموده و آن‌ها را از روند الزامی توسعه و پیشرفت بنیانهای مادی و معنوی باز داشته است.بدینسان فقر و ندرت و نایابی برای زیستی اقل،ناهنجاری ها وتکاپوی بی سرانجامی را در عرصه های مختلف اجتماعی نمودار ساخته است.این فرایند در گذر زمان، نوعی فرهنگ اتکایی را در اینگونه جامعه ها نهادینه ساخته که آزادی عمل و اراده را از آن‌ها سلب نموده است.آزادی،دموکراسی و امنیت در پس تمنیات و الگوبرداری های سطحی و بی‌محتوا رنگ باخته و عرصه را برای زیستی مطلوب و منطقی از همگان دریغ داشته است. پس زندگی در یک عدم تعادل تعمیق یافته و نامتوازن به سوی مأمن و پناهگاهی که بتواند به نیازهای اقل مادی ومعنوی و روحی پاسخ مقتضی داده شود؛سوق یافت. البته این فرایند با روند تحولی کنونی حاصل پیشرفت‌های روزافزون تکنیکی و هرچه شفاف‌تر شدن روابط و مناسبات اجتماعی انسانی بر بستر تکنیک های نوین ارتباطی و رسانه ای ابعاد نوین و گسترده ای یافته است. بحران ذاتی سلطۀ سرمایه و دخالت قیم مآبانه و سبعانه اش در اقصا نقاط جهان با هدف جنگ و خونریزی برای صدور تسلیحات و غارت منابع دیگر کشورها برای باصطلاح مهار بحران و اختلالات ذهنی و اغتشاشات فکری جهت پیشبرد اهداف از پیش تعیین شده؛ روند آواره گی و پناهجویی را تشدید کرده و بدان ابعاد فاجعه آمیزی بخشیده است.

اکنون که نظام سلطۀ سرمایه عامل اصلی و بنیادی تمامی فجایع بشری بلاخص آواره گی و بی خانمانی بخش بزرگی از انسان‌ها در جهان می باشند؛ با توجه به داشتن امکانات تأمین و حراست از این پناه جویان بی پناه از مسئولیت خود با ترفند های بی‌اساس و غیرمنطقی شانه خالی می کند. خود را منادیان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر قلمداد می کنند؛ولی در عمل از تعهدات خود با ایجاد فضاهای ملتهب و جنجال برانگیز، فاصله می گیرند. تمامی مصوبات و کنوانسیون های بین‌المللی را که خود را بنیانگذار و طلایه دار آن‌ها قلمداد می کنند؛ با بهانه‌های خود ساخته و بدور از حقایق و واقعیت‌های موجود، زیر پا می نهند. بسترهای ناهنجاری‌های رفتاری و بزه و تخلف راپی می ریزند وبا تبعیض و تحقیر و همچنین تعمیق چالش های طبقاتی و توسعۀ روزافزون دامنۀفقر و حقارت بویژه در بین نسل جوان، تعارض و تقابل درون اجتماعی را تشدید می نمایند.تبعیض و تحقیر و فقر بسترهای تنش‌ها وتهاجمات بین فردی و درون اجتماعی را موجد بوده و فرد را برای احقاق حقوق حقۀانسانی اش تحریک و تشجیع و بسوی بزه و جنایت هدایت می کند.ترور محصول همین ویژگی و به نوعی اعتراض خشمگنانه و نامتعارف انسانی بر علیه روندهای ناانسانی و تجاوز و تعدی به کرامت و هویت و اصالت آدمی در زیست اجتماعی می باشد.تروریست فرزند خلف تعدیات و تجاوزات پنهان و آشکار نظام سلطۀ سرمایه به حریم امن انسانی است. پس عمال سرمایه با ایجاد بسترهای مستعد ترور و ناامنی و تسلیح و تجهیز آن‌ها برای تأمین امنیت و پایداری ستم سرمایه، آنرا محملی ساخته‌اند برای گریز از مسئولیت ها و تعهدات خود نسبت به جامعه و انسان.

پنا هجویان بخشی از حقایق تلخ روند نامتعارف ستم سرمایه بر علیه مصالح و آرمان‌های بشری می باشند.ستمی که امروز بدلیل تحولات دم افزون علم و تکنیک وبه تبع آن درک و آگاهی رو بتزاید انسان‌ها برای زیستی معقول تر و بهتر و همچنین جهانی شدن روابط و مباسبات اقتصادی و اجتماعی، ابعادی نوین و شفاف‌تری به خود گرفته است.عمال سرمایه چه بخواهند و چه نخواهند،با توسعه و تعمیق فرایند جهانی شدن، جامعه جهانی در زمانی نه چندان دور با ترکیب جمعیتی نوین، به مقابله با بسیاری از سیاست‌های غیرانسانی کنونی پرداخته و ارزش‌های نوینی نمود خواهند یافت که تعدی و تجاوزات کنونی را بر نتافته و بسترهای یک صلح پایدار و با ثبات را پی خواهند ریخت.چرا که در این روند نوین تفاهم فرهنگی حاصل آمده وشاخصه های نوین انسانی با درک متقابل بهینه بر تمامی روابط و مناسبات کهن و دیرینه خط بطلان خواهند کشید.زیرا در عصر پیش روی تعاملات درون اجتماعی منطقی ترو مشارکت جویانه تر با رویکرد مسالمت آمیز و مفاهمه و مذاکره، از کنش های نامتعارف و اختلالات درونی جلوگیری می کنند.

اکنون پناهجویان و مطلبات برحقشان زیر مهمیز صلب و خشن مناسبات ظالمانۀ سرمایه تحت الشعاع قرار گرفته است.نظام سرمایه که در چنبرۀ بحران ذاتی اش دست و پا می زند؛عوارض سوءحاصل از این روند نامتعارف را با ترفندها و تعقیب و گریزهای عوام فریبانه بنوعی به مهاجرین و پناهجویان پیوند زده، تا از تعهدات و مسئولیت های خود شانه خالی نمایند. بجای تصحیح و اصلاح عمل‌کرد ناانسانی خویش در قبال جامعه و انسان، با هیاهو و حادثه آفرینی های مداوم تلاش می‌ورزند که پناهجویان را دشمن و خطرناک جلوه گر ساخته و افکار عمومی را برعلیه آن‌ها ملتهب و تهیج نمایند. با فوبیسم مداوم حیاتش،ترس و دلهره را بر جامعه مستولی ساخته تا جامعه را تسلیم تمنیات و طرح و برنامه‌های ناانسانی خود سازند.ناامنی های خود ساخته را بهانۀ یورش به آزادی و دموکراسی قرار داده و با تعدی و تجاوز به حریم خصوصی و عمومی، امنیت جامعه را به چالش می کشند.در مکتب خانۀ فکری خویش به تربیت اراذل و اوباش مبادرت می ورزند؛ تا در مواقع مقتضی آن‌ها را از بن‌بست ها و چالش های فراهم آمده رهایی بخشند.تمامی این ترفند ها محصول چالش برانگیز نظام سرمایه است که براساس آن سود بری سرمایه به هر قیمتی از اصول لاینفک آن محسوب می شود. در این فرهنگ است که وحدت و انسجام حاصل دانایی و آگاهی که بایستی بسوی درک متقابل و همیاری و همگامی سوق یابند؛به نمود و نماد تضاد و تقابل و دفع و حذف یکدیگر مبدل شده است. در گسستگی تاریخی حاصل تحول و تکامل جامعه و انسان، شکل‌گیری قالب‌های نوین فرهنگی امری الزامی و ایجابی است. عدم توجه به این پدیدۀ متعارف و مهم، جامعه را در ناسازگاری ها و فقر معرفت و معیشت گرفتار ساخته است.

عدم همگرایی و همسویی با الگوهای نوین فرهنگی حاصل پیشرفت علم و معرفت بشری، و ابرام برسنت ها و فرهنگ غالب کنونی، بازسازی و نوسازی ساختارها و مکانیزم های مورد نیاز جامعه را با مشکلات عدیده مواجه ساخته است.بدینسان است که هویت و اصالت‌های فرهنگی در ریب و ریای انسانی خدشه پذیرفته و موجی از ناپایداری و بی ثباتی، رفتار و کردار جامعه را فراگرفته است.شبگردها و گزمه های چکمه پوش دوباره احیاء شده و در سر گذر و گردنه ها به چپاول و غارت همنوع و آیین خویش مبادرت می ورزند.شارعان و متشرعین عدالت و رستگاری در پناه زر و زور و تزویر به عرض و ناموس دیگران تعدی می نمایند.پس در فراگرد فقر و فقد بنیادین، انسان‌ها در مجاری و منافذ متفاوت و متکاثر برای رزق و روزی روان گشته و برای لقمه ای نان یکدیگر را آماج کثیف ترین و پست ترین حربه های نامتعارف قرار می دهند. بنابراین در پس سنت ها،وبا تکیه بر فرهنگ واپسگرا و میرا،جامعه در هرج و مرج و ناامنی روزافزون هدایت شده است.زیرا در واپسگرایی فرهنگی،مشارکت و همبستگی و وحدت و انسجام زیر مهمیز خشن و ناسازگار عناصر فقر معرفتی و یا وارونگی شناخت ضرورت هاو همچنین نا فهمی و بد فهمی مفاهیم و مقولات الزامی کنونی،تحت فشار و توحش و ناسازگاری عناصر خرد ستیز، جامعه و انسان را در بحران و التها بات مداوم و روزافزون فرو برده است.

فروغلتیدن در واپسگرایی فرهنگی،آدمی را از درک و شناخت بسیاری از عوامل و عناصرحیات و زیست اجتماعی دور ساخته است.تحت چنین شرایطی تجرید و انتزاع در پس مانده های تفکر و یافته ها و داشته های گذشته جای خوش کرده و منتج به هیچ نتیجه‌ای نشده، وآدمی را در مازهای پر پیچ وخم واژگان و تعاریف مبهم و گنگ به سوی تعمیق ابهامات و تلفیق و ترکیب و تعمیم عناصر ناهمگن گرفتار ساخته است. اندیشه را بر سازوکارهای بی بنیاد رها ساخته و اندیشمند را در وادی حیرت و سرگردانی رهنمون شده ودر تحلیل و تبیین های بی‌مایه و فرتوت فرو برده است.تجرید را نه برای درک و شناخت بهینۀ هستی شناسانه، بلکه برای رفع و رجوع ناکامی های روشنفکرانه بکار گرفته و انتزاع را در ارزش‌های کاذب و مجازی به وادی بطالت و بیهودگی هدایت نموده است.بدینسان در تمثیل و مثل های گذشتگان، راهی به روشنایی جستجو می کند.اینجاست که مرز بین روشنگری و روشن بینی1 مخدوش شده و شفافیت و روایی مراودات و مطالبات انسانی در پیچیدگی و غامضیت عصر روشنگری بسوی ابهام و ایهام هدایت شده است.در پس اینهمه ابهام و انکار، جامعه های انسانی ره صواب برای برونرفت از بحربن ها و بن‌بست های حاصل ناخوانی اندیشه و عمل با تحول و تکامل روند های علوم و فنون را پیدا نمی کنند.چرا که ارتباط تنگاتنگ و تأثیر متقابل پدیده‌ها و رخدادهای محیطی نادیده انگاشته شده؛ و نتیجۀ نامرتبط وبی مسمایی را ارائه نموده است. علم را به پندار و ذهن را به کردار پیوند زده و آدمی را به سوی کجراهه ها و بد فهمی ها رهنمون شده است. دستاورد های فکری گذشته را برای تبیین و تحلیل رویکردهای نامتعارف کنونی به داوری می‌گیرد تا همچون پندار گرایان رنج اندیشیدن را در پس سنت و سکرت تحلیل برند. اینچنین است که هرگز ره صواب نیافته و در بن‌بست ها و چالش های مداوم و رو به توسعه گرفتار آمده اند.

در این اعوجاج و انحطاط اندیشه و عمل، نه پناهجویان را سر پناهی امن ممکن می‌گردد و نه جامعه و انسان را مسیر صلاح و صواب به سوی روشنایی و کمال. نظام سلطۀ سرمایه برای درمان دردهای چاره ناپذیر خویش و استتار ناتوانی ذاتی اش در حراست و حمایت از کرامت و ارزش‌های انسانی و همچنین تأمین و تضمین منافع و سودبری محض خود با غارت و چپاول منابع مادی و انسانی دیگر کشورها، تمامی رویکردهای قانونی و انسانی را ملعبۀ تمایلات و تمنیات خود ساخته است. تنها راه رهایی از رنج و المی که امروز با توسعۀ دامنۀ جنگ و خون ریزی در سطح جهان از طرف عمال سرمایه تحمیل شده و روز به روز دامنه اش با تعمیق بحران ذاتی سرمایه رو به فزونی گذاشته؛ جهت گیری تمامی اندیشه و قلم بجای موضع گیری صرف بر علیه یا له عمل‌کرد کشورها و حکومت ها در سطح جهان، در یک صف واحد و فشرده، بر علیه جنگ و خونریزی و له یک صلح با ثبات وپایدار با یک مبارزۀ پیگیرانه و مداوم امکان‌پذیر است. تا مخاطرات و ستم کنونی بر علیه پناه جویان و دیگر اقشار و طبقات اجتماعی ره صرفه و صلاح بیابد. امروز نظام جابرانۀ سرمایه چنان فضای وهم آلودی را دامن زده که بسیاری از روندهای نامتعارف و ناانسانی را امری معمول و مرسوم جلوه گر ساخته است.بسیاری از نمودهای فرهنگی در حاشیه و مطرود همچون نژادپرستی در حال حضور و حدوث در متن جامعه و تحکیم مواضع خود برای حادثه آفرینی های نوین هستند.

امروز بایستی آماج اصلی حمله به استبداد سرمایه و ممانعت از هر چه میلیتاریزه کردن حکومت ها و دستجات و گروه‌های فاشیستی با تأکید بر رویکرد های مورد لزوم و انسانی، صورت گیرد. من فکر می‌کنم که مبارزه با استبداد و نطام های دیکتاتوری حاکم بر کشورها بایستی از کانال مبارزه با نظام جهانی سرمایه گذر کند؛ در غیر اینصورت منتج به نتیجۀ مطلوب نخواهد شد.چرا که با فرایند جهانی شدن و پیوند های اجتناب‌ناپذیر روند های اجتماعی انسانی، منافع و مصالح نظام سرمایه و گردش لجام گسیختۀ سرمایه مالی، با حفظ و حراست از حاکمیت دیکتاتورها و جریانات فاشیستی گره خورده است.بازی های سیاسی و سیاست بازی‌های عمال سرمایه در مبارزه با مستبدین و گروه‌های فشار در سطح جهانی،فریبی دهن پرکن و اغوا کننده برای گذر از بن‌بست ها و خطرات روزافزون برعلیه سلطۀ جابرانۀ نظام سرمایه می باشد. پس اندیشه و قلم امروز بایستی کانون های اصلی توطئه و تجاوز را که در اتاق‌های فکر استبداد سرمایه متمرکز شده؛ نشانه بگیرد.

نتیجه اینکه مهاجرین و پناه جویان،چه در داخل مرزها و چه در پشت دیوارهای بلند و سیم خاردارهای غیرقابل نفوذ، بی پناهانی هستند که از ستم سرمایه درامان نبوده و نخواهند بود. اکنون عمال سرمایه با گرفتار آمدن در صعوبت بحران نوینی که بر بستر تمهیدات بی پشتوانه و بی بنیاد طی سالیان گذشته برای استتار و ناتوانی نطام سرمایه در پاسخگویی به انتطارات و الزامات عصر،یورش سبعانه خود را به دموکراسی، آزادی و امنیت تحت شعار تأمین امنیت آغاز نموده است.شهروندان از بسیاری از حقوق انسانی محروم شده‌اند و تلاش می‌شود تا بسیاری از نمودهای از رمق افتاده و فرتوت گذشته دوباره احیاء گردد.تحت چنین شرایطی پناه جویان نیز از سبعیت سرمایه در امان نبوده و فشار و تعدی به حقوق و کرامت انسانی شان فزونی می پذیرد.تعدیل و تسریع در گذر از این روند نامتعارف و ناانسانی مبارزۀ مداوم و پیگیر برعلیه جنگ و خونریزی و تولید و توزیع تسلیحات نظامی و همچنین ابرام و اصرار بر صلحی پایدار و باثبات امکان‌پذیر است. امید که اندیشمندان و روشنفکران با فاصله گرفتن از تعبیر و تفسیر های روزمرگی تحت تأثیر عملکردجنجالی و تخریبی گستردۀ عمال سرمایه به منظور انحراف اذهان و اشتغالات ذهنی، روند مبارزۀ اصولی و مورد لزوم کنونی جامعه های انسانی را در پیش گیرند.فراموش نکنیم که نشانه رفتن قلم و اندیشه و عمل برای پایان بخشیدن به تعدیات و تجاوزات رو به گسترش نطام سرمایه، تنها راه به زانو در آوردن نظام های استبدادی و ارتجاعی در سطح جهان می باشد.

اسماعیل رضایی
پاریس
04 /01 /2016

1_در عصر روشن بینی روابط و مناسبات بین انسانی شفاف‌تر و گویاتر نمود می یابد؛ و آدمی با غلبه بر بسیاری از ناهنجاری‌های ناشی از کم فهمی و بدفهمی به سوی هنجارها و درک بسیار روشن‌تر و بهبود یافته تر نسبت به حیات فردی و جمعی پیدا می کند. در عصر روشن بینی، انسان‌ها در پیوند و مناسباتی شفاف تر و آگاهانه تر، به سوی یک همبستگی درونی و عمیق و ارادی انسانی و اجتماعی سوق می یابند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد