|
تلاش جنبش دانشجویی ایران برای پیوند فعال تر با دیگر جنبش های اجتماعی نظیر جنبش های کارگری، زنان، حقوق شهروندی و مبارزات ضد تبعیض اتنیکی یکی از محوری ترین نکاتی است که باید به آن توجه شود. همچنین کمرنگ شدن حضور موثر امروز جنبش دانشجویی نشان می دهد که بقا در دوران تثبیت استبداد، نیازمند سازمانیابی فراگیرتر و ایجاد تشکلات پایدار و مستقل در درون جنبش دانشجوئی است که حیات آن را به اکسیون های خیابانی محدود نسازد. به این مسئله نیز توسط فعالین دانشجویی کم توجه شده است. نکته سوم این که گرچه تقلیل خواست های سیاسی جنبش دانشجویی به مطالبات صنفی به معنای نشناختن دینامیسم و ویژگی جنبش دانشجویی در ایران است، اما این نباید به چشم پوشی از منافع خودویژه و صنفی دانشجویان منجر گردد. | |
اگر زمینه های پویایی جامعه ایران به تحرکی دوباره برای عقب راندن استبداد دینی بیانجامد، بی شک بار دیگر جنبش دانشجویی ایران همچون کنشگر تمام فصول در صف اول این تحولات قرار خواهد گرفت!
جایگاه ۱۶ آذر در جنبش دانشجوئی ایران
در پاسخ به پرسش نخست شما لازم است با یک راز زدایی شروع کنیم. این درست است که با کشته شدن سه دانشجو درجریان اعتراضات دانشجویی آذر ماه ۱۳۳۲ در واکنش به سفر نیکسون، جنبش دانشجویی بیش از هر زمان دیگر رنگ وبوی ضد آمریکایی- ضد امپریالیستی و رادیکال به خود گرفت، اما خصلت آزادی خواهانه و ضد استبدادی این جنبش هرگز محو نشد. پیش از کودتا نیز جنبش دانشجویی در اعتراض به استبداد و دفاع از آزادی های سیاسی فعال بود، اما زمانی که با مداخله آمریکا کودتایی علیه دولت منتخب دکتر مصدق و درحمایت از شاه رخ می دهد، طبیعی است که خصلت ضد امپریالیستی این جنبش برجسته تر می شود. با سفر نیکسون به ایران و حمایت رسمی آمریکا از دولت کودتا و کشته شدن سه دانشجو درست به دلیل اعتراض به این سفر، برای دهه ها - به ویژه در جنبش دانشجویی- مبارزه علیه استبداد درایران به مبارزه ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی گره خورد. شعار "مبارزه برعلیه استبداد از مبارزه علیه امپریالیسم جدا نیست" بازتاب این باور بود. گرچه تجربه نشان داد نه تنها مبارزه ضد امپریالیستی به خودی خود نشانگر دمکراتیک بودن نیست، بلکه سیاه ترین نیروی ضد دمکراسی سرانجام به اعتبار مبارزات" ضد امپریالستی" به نیروی مسلط بدل گشت. با این همه در پی کودتا و به ویژه پس از آذر ۳۲ دیگر محال بود که بتوان مدعی مبارزات دمکراتیک شد، اما نسبت به آمریکا و وابستگی شاه به آن بی تفاوت ماند. در سطح جهانی نیز افزایش مداخله آمریکا در دفاع از حکومت های استبدادی درسایه جنگ سرد و از ترس نفوذ شوروی و کمونیسم، بیش از پیش به مبارزات دمکراتیک در چهار گوشه جهان رنگ وبوی ضد امریکایی وضد امپریالیستی بخشید. در متن این اوضاع جنبش دانشجویی چه در داخل و چه در بین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور به گونه ای اجتناب ناپذیرهم رنگ و بوی ضد ضد امپریالیستی بیشتری به خود گرفت و هم رادیکال تر شد. تاثیرات جنبش دانشجویی دهه 60 فرانسه و اروپا و گسترش جنبش چریکی و مبارزات رهایی بخش در کشورهای جهان سوم نیز در گسترش هر دو جنبه درجنبش دا نشجویی ایران به ویژه در دهه پنجاه نقش اساسی داشت. تا جایی که بخش مهمی از جنبش دانشجویی ایران به ویژه در کنفدراسیون تا سرحد پشت جبهه جنبش چریکی تغییر سیما داد.
در یک نگاه کلی می توان به عدم استقلال جنبش دانشجویی از سازمان های سیاسی درآن دوران انتقاد کرد؛ به کمرنگ شدن خواسته های آزادیخواهانه و به سایه رفتن آن و پررنگ شدن رنگ وبوی ضد امریکایی - ضد امپریالیستی جنبش دانشجویی انتقاد کرد؛ به گسترش رادیکالیسم در آن که خطر ذهنی گری، اراده گرایی (آوانگاردیسم) و جدا ماندن آن از متن تحولات جامعه را دربر داشت، ایراد گرفت. حتی می توان به ایدئولوژیک شدن هرچه بیشتر جنبش دانشجویی درایران انتقاد کرد. اما نقش موثر اعتراضات دانشجویی در دوران خفقان پهلوی که فعالیت دگراندیشان یکسره ممنوع بود و زندان کمترین هزینه آن به شمار می رفت، در مشروعیت زدایی از دیکتاتوری پهلوی غیر قابل انکار است.
پیش از این در تجلیل از جنبش دانشجویی ۱۸ تیر نوشته بودم که "تحولات اجتماعي همواره با گامهاي شمرده طي نمی شوند، بلكه گاه با جهش هاي شگفت انگيزي توام ميگردند كه هر چند هم که نادر و غيرقابل تكرار باشند اثرات عميقي بر جان و روان جامعه بر جا ميگذارند. چه، اين جهش هاي شورانگيز سمبلي از شجاعت در تحقير جبر و اقتدار و جلوه اي از اراده معطوف به آزادي ميگردند كه تاريخ نيز به ناگزير در برابر آنها سر فرود ميآورد". اعتراضات دانشجویی آذر ۱۳۳۲ نیز یکی از این فرازها است که جنبش دانشجویی را با همه فراز و نشیب آن به نام خود گره زد. در یک معنا حضور قدرتمند جنبش دانشجویی در مبارزات ضد استبداد سلطنتی سال ۵۷ برخاسته و الهام گرفته از ۱۶ آذر و تداوم آن دراشکال گسترده تر و رادیکال تر بود.
نقش ۱۶ آذر در رابطه با وضعیت امروز جنبش دانشجوئی
در پاسخ به پرسش دوم شاید بهتر باشد به برخی شباهت ها و تفاوت های جنبش دانشجویی در مقطع ۱۶ آذر و پس از آن با ۱۸ جنبش دانشجویی ۱۸ تیر و پس از آن که یکی دیگر از فرازهای تاریخی آن است پرداخت.
دانشجویان در هر دو دوره در زمره بافرهنگ ترین، روشن ترین و سیاسی ترین گروه های جامعه محسوب شده ونقش موثری در مبارزه علیه استبداد سیاسی و سلب مشروعیت از آن داشتند. دانشجویان در هر دو وره از سطح بالاتریی از توقعات اجتماعی و رادیکالیسم بیشتر در مقایسه با دیگر بخش های جامعه برخوردار بوده و در هر دو دوره تصویری روشنی از دانشگاه همچون سنگر آزادی به نمایش گذاشتند واصلی ترین حوزه نفوذ گروه های سیاسی مخالف حکومت وقت نیز بودند.
با این همه جنبش دانشجویی پس از ۱۶ آذر و تا سالیان دراز پس از انقلاب رنگ وبوی کاملا ایدئولوژیک داشت و به شدت تحت نفوذ گروه های سیاسی بود. حال آن که در آستانه ۱۸ تیر و پس از آن جنبش دانشجویی از استقلال عمل نسبی نه تنها از قدرت سیاسی حاکم بلکه از گروه ها ی سیاسی مخالف برخوردار بود و نوعی فرایند ایدئولوژی زدایی در آن صورت گرفته بود. همچنین جنبش دانشجویی در آستانه ۱۸ تیر و بعد از آن برخلاف گذشته اساسا خصلت ضد آمریکایی –ضد امپریالیستی نداشته بلکه بیش از هر زمان دیگر خصلت دمکراتیک به خود گرفت. همچنین اگر در دوران گذشته روحیه انقلابی گری بر جنبش دانشجویی سیطره داشت و بدل شدن به یک انقلابی حرفه ای ایده آل بسیاری از دانشجویان مبارز محسوب می شد، امروز آن انقلابی گری رنگ باخته و از رادیکالیسم دوران گذشته برخوردار نیست و رویکرد مطالبه محور در آن برجسته تر شده است.
این تفاوت ها در دو دوره متفاوت جنبش دانشجویی البته طبیعی است. جنبش دانشجویی دماسنج دگردیسی های سیاسی در جامعه و بازتابی از گفتمان های سیاسی روزاست. هم از این رو تغییر در نوع رویکردهای جنبش دانشجویی نشانگر تغییر در رویکردهای جامعه ایران است. با این همه نمی توان تفاوت مهمی دیگری را نیز نادیده انگاشت و آن پایان یافتن نقش منحصر به فرد جنبش دانشجویی در امروز در مقایسه با جنبش دانشجویی پس از ۱۶ آذر است. امروز در کنار جنبش دانشجویی و حتی گاه در خلا برآمد آن، جنبش زنان، شهروندی، کارگری و اتنیکی حضوری پرقدرت تر از دهه چهل و پنجاه تا آستانه انقلاب ایران دارند.
به نظر شما کدام شکل و شیوه مبارزه و کدام خواست ها می بایست در جنبش دانشجوئی برجسته شوند.
در پاسخ به این پرسش باید به نقش تاریخی پیشتازی جنبش دانشجویی ایران توجه کرد.عموما جنبش هاي دانشجويي جنبشهايي هستند كه به لحاظ سني به شدت جوان اند و هم از این رو از آرمانگرايي بسيار بالايي برخوردارند و از پوياترين گروههاي اجتماعي محسوب ميشوند. درعين حال دانشجويان از زمره گروه های اجتماعي هستند كه فاقد موقعيت اجتماعي با ثبات میباشند، امري كه در درجه راديكاليسم اين جنبش موثراست. معمولا گروههاي باثبات تر اجتماعي، كمتر از راديكاليسم گروههاي اجتماعي جوان و سيال برخوردارند. جنبش دانشجويي به خاطر سروكار داشتن با علم و فكر و دانش اساسا از تركيب روشنفكري بالايي برخوردار است. اين مسئله ميزان حساسيتهاي سياسي را در اين جنبش افزايش ميدهد. علاوه بر اين به لحاظ سازماندهي مراكز دانشگاهي قادر به بسيج و سازماندهي منحصر به فردي هستند. دانشگاهها مراكز تجمعي هستند كه امكان حضور گسترده دانشجويان در آن محيط در خارج از ساعات درسي نيز وجود دارد. اين امر زمينه بسيار مساعدي براي گفتگو، رابطه و سازماندهي در جنبش دانشجويي ايجاد ميكند. اين ويژگي در كشوری نظیر ایران كه فاقد آزادي تشكل و احزاب بوده و در آنجا تجمع و سازماندهي با دشواري و ممانعت روبرو است، موقعيت و امتیاز جنبش دانشجويي را منحصر به فرد ميسازد. به عبارت روشنتر جنبش دانشجويي به خاطر ويژگيهاي فوق از قدرت بسيج و سازماندهي بهتر و سریعتری در مقایسه با ديگر اقشار برخوردار است. اين مجموعه ويژگيها، جنبش دانشجويي را در بسیاری از کشورها به جنبشي راديكال و پیشتاز (آوانگارد) بدل ساخته بود كه معمولا با فاصله اي جلوتر از دیگر جنبشهاي اجتماعي عمل می کردند. اين ويژگي جنبش دانشجويي در كشورهاي "جهان سوم" نظیر ایران دو چندان است زيرا در اين جوامع به دليل استبداد طولاني مدت و عدم توسعه صنعتي پيشرفته، طبقات اجتماعي قوام یافته به مفهومي كه جامعه شناسان از آن ياد ميكنند، وجود ندارند و از تشكل، خودآگاهي و احزاب خود برخوردار نیستند و يا بسيار ضعيف هستند. در اين شرايط نقش پیشتازی (آوانگاردي) جنبش روشنفكري و دانشجويي دو چندان ميشود. به گونه اي كه در خلاء حضور طبقات اجتماعي اصلي جامعه كه معمولا از طريق احزاب و اتحادیه ها خواسته هاي شان بيان مي شوند، اين جنبش روشنفكري و دانشجويي است كه عملا به دماسنج تحولات اجتماعی در درون جامعه بدل ميشود. اين نقش وزين جنبش دانشجويي ضمن آنكه نقطه قدرت آن است پاشنه آشيل آن هم به شمار ميرود. از آن رو که جنبش دانشجويي ميتواند به سرعت دچار ذهني گري شده و از حركت عمومي جامعه فاصله بگيرد و با منزوي كردن خود عملا قدرت اثرگذاري اجتماعي لازم را از دست بدهد. در جنبش دانشجویی ایران نیز نقطه قدرت پیشتازی جنبش دانشجویی همزمان به نقطه ضعف آن بدل گشت و با دستکم گرفتن قدرت سرکوب رژیم، خوش بینی به اصلاح طلبان و تصور ذهنی از درجه سراسری شدن خیزش 18 تیر و جنبش سبز و نادیده گرفتن ناتوانی جنبش های پراکنده در به عقب راندن استبداد و غلو در ارزیابی از ظرفیت این جنبش ها و کنش های لحظه ای و خیابانی و کم بها دادن به امر سازمان دهی پایدار با آسیب های جدی روبرو شد.
بنابراین تلاش جنبش دانشجویی ایران برای پیوند فعال تر با دیگر جنبش های اجتماعی نظیر جنبش های کارگری، زنان، حقوق شهروندی و مبارزات ضد تبعیض اتنیکی یکی از محوری ترین نکاتی است که باید به آن توجه شود. همچنین کمرنگ شدن حضور موثر امروز جنبش دانشجویی نشان می دهد که بقا در دوران تثبیت استبداد، نیازمند سازمانیابی فراگیرتر و ایجاد تشکلات پایدار و مستقل در درون جنبش دانشجوئی است که حیات آن را به اکسیون های خیابانی محدود نسازد. به این مسئله نیز توسط فعالین دانشجویی کم توجه شده است. نکته سوم این که گرچه تقلیل خواست های سیاسی جنبش دانشجویی به مطالبات صنفی به معنای نشناختن دینامیسم و ویژگی جنبش دانشجویی در ایران است، اما این نباید به چشم پوشی از منافع خودویژه و صنفی دانشجویان منجر گردد. درست در دورانی که حکومت اسلامی تصفیه "علوم سکولار" و اندیشه انتقادی از دانشگاه و تبدیل آن به یک "مکتب خانه مدرن" را آماج خود قرار داده و در پی جداسازی جنسیتی هرچه بیشتر در دانشگاه ها است، دانشجویان به عنوان یک "صنف" نیز از مصالح کم و بیش مشترکی برخوردارند که توجه به مصالح صنفی آنان می تواند در تقویت موقعیت دانشجویان و توانمندی شان یاری رساند. این که ترکیب دانشجويان از هر زمان دیگری جوانتر و گسترده تر بوده و تنها به گروه زبدگان طبقه متوسط و بالایی جامعه خلاصه نمی شود واین واقعيت كه بیش از 30 درصد از فارغ التحصيلان بيكار هستند و افق بيكاري يك مشكل جدي دانشجويان است زمينه اي براي به حركت درآمدن آنها و طرح خواستهای صنفی در دفاع از حقوق شان را فراهم کرده است.
همچنین تمایل نیرومند دانشجویان به ارزش های مدرنیته، سکولاریسم، دمکراسی، برابری جنسیتی و رویارویی شان با سختگيري هاي ايدئولوژيكي در دانشگاههاي كشور، زمینه اتحاد عمل بیشتری در جنبش دانشجویی در رویکردهای مطالبه محور و موردی برای آن فراهم ساخته است. در دورانی که دانشجويان بیش از هر زمان دیگر خواستار جهاني شدن و مدرنيته هستند و از طريق اينترنت از اخبار دنياي مدرن باخبر می گردند، اقداماتی نظیر محدود کردن امکان استفاده از اینترنت تنها تنش بين اين گروه و مسئولان حکومتی را افزایش داده است و زمینه اعتراضات "صنفی" گسترده تر را فراهم آورده است.
رها کردن این مطالبات و بسنده کردن که از پوشش دفاعی مناسب تری هم برخوردار بوده و بسنده کردن به خواست های سیاسی، از توان فراگیر شدن جنبش دانشجویی و خروج آن از رخوت کنونی می کاهد. امروز جنبش دانشجویی در موقعیت پرتکاپوی پیشین خود برخوردار نیست. هنوز روشن نیست تا چه حد این وضعیت ناشی از تحکیم قدرت استبدادی نظام حاکم است و تا چه حد ناشی از سرخوردگی نسل جوان و تحصیل کرده ای است که با شکست کنش های جمعی ، بیشتر به پیگیری مصالح فردی خود می اندیشد و چندان آمادگی حرکت های جمعی همچون گذشته را ندارد.
بسیاری بر این باورند که شکست جنبش سبز نیز نشان داد كه ايران به تنگ سيائوپينگ احتياج دارد و پروژه دولت روحانی پیگیری همان مسیر است. تحکیم استبداد دینی در پی توافق هسته ای و تعرضات داخلی به حقوق بشر در صورت تداوم این اوضاع می تواند جنبش دانشجویی را به حاشیه راند. اما ایران سرزمین شگفتی ها و جامعه ای سورئال است. نه کشمکش های سیاسی در میان صاحبان قدرت پایان یافته است و نه جامعه مدنی ایران که بیشترین شکاف با ارزش های نظام اسلامی را دارد، به سادگی در این نظام ذوب خواهد شد. بنابراین تلاش برای گسترش گفتمان دمکراسی، سکولاریسم ومدرنیته از مهمترین "وظایف عمومی" است که جنبش دانشجویی می تواند درآن نقشی درخور کند. اگر زمینه های پویایی جامعه ایران به تحرکی دوباره برای عقب راندن استبداد دینی بیانجامد، بی شک بار دیگر جنبش دانشجویی ایران همچون کنشگر تمام فصول در صف اول این تحولات قرار خواهد گرفت!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد