logo





ایضاحاتی در مورد نام آذربایجان

شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۰۵ دسامبر ۲۰۱۵

احمد رحيمي

فرارسیدن سالگرد روز ۲۱آذر سال ۱۳۲۵ شمسی امسال نیز مانند سال های قبل موضوع مقالات و اظهار نظرهای موافق و مخالف حکومت ملی آذربایجان شده است. امسال برخلاف سال های پیش رادیو فردا برنامه‌ای هفتگی در مورد آذربایجان ترتیب داده و می خواهد بصورت وسیع تری به مسأله بپردازد. اما متأسفانه این برنامه با اطلاعات و پیشداوریهای اشتباهی شروع شده است که چون از نظر تاریخی صحیح نیستند در نتیجه تنها کاری که خواهد کرد ترویج اطلاعات نادرست تاریخی در اذهان شنوندگان خواهد بود. بدینمعنی که از ابتدا با نام سوژه‌ای که در نظر دارد در مورد آن بحث کند مسأله دارد. و آنرا بصورتیکه از تبلیغات حکومتی شنیده، اخذ کرده و بعد خواسته است آنرا بدینگوه تبیین کند :

مقاله که باچاپ یک اسکناس ۲۵ مناتی جمهوری آذربایجان شروع شده چنین مینویسد که، «هر چند که سابقه پیشنهاد نام آذربایجان برای منطقه در نوشته‌های یکی از روشنفکران برجسته آن دوران بنام جلیل محمدقلی زاده دیده می‌شود اما پیشنهاد اصلی از سوی نصیب‌بگ یوسوف‌بگلی ارائه شده است». بعد میگوید که « رسولزداده خود مینویسد که ما به اصطلاح آذربایجان که بار جغرافیایی داشت مضمون سیاسی دادیم». سپس مقاله اضافه میکد که :

«بدینترتیب نام بخشهایی از مناطق مسلمان نشین شمال ارس که که در عهدنامه ترکمنچای از ایران جداشده بود در پایان جنگ جهانی اول به «آذربایجان» تغییر کرد».از چه چیز به آذربایجان تغییر کرد؟ معلوم نیست؟ یک نوشته یا نظر جدی نمیتواند چیزی ناموجود را به تغییر وادارد. اگر چیزی تغییر کرده باید از یک چیز قبلاً موجود به شکل غیر در بیاید یعنی تغییر بکند. اگر جایی به آذربایجان تغییر معنا یا تغییر نام داده باشد باید آن نام مشخص بشود. آیا این نام از آذربایجان به ذربایجان تغییر یافته است؟

نویسنده مقاله، آقای کیوان حسینی میگوید که «در بخش نخست دیدیم که سرزمینهای شمال ارس چگونه از ایران جدا شد، اما در آنزمان نه از آذربایجان در شمال ارس خبری بود ونه اصولاً ترکان این منطقه متحد بودند». صرفنظر از اینکه متحد بودن یا متفرق بودن ترکان هیچ ربطی به نام آذربایجان ندارد، این اصرار در میخکوب کردن اینکه این نام از قبل موجود نبوده و بعدها بوجود آمده است بجایی میرسد که بنویسد : «اما در این روایت (یعنی روایت آذربایجانیهای شمال)یک ابهام مهم وجود دارد اینکه در زمان جدایی قفقاز از ایران این مناطق آذربایجان خوانده نمیشد».

آقای کیوان حسینی بجای دادن اطلاعات موثق و ابژکتیوبه به شنوندگان خود، با تکرار چندین باره اینکه نام جمهوری آذربایجان وارداتی است تمام سعی خود را بعمل آورده است تا در ذهن آن‌ها برای ادعای نادرست خود زمینه سازی بکند. و ما حق داریم این را بیشتر از اینکه شگرد ژورنالیستی فرض بکنیم شعبده بازی شوینیستی بحساب بیاوریم.

چون در ادامه این نوشته به قدیم بودن اطلاق نام آذربایجان بر آن مناطق و نه وارداتی بودن آن، آنطور که ایشان در نظر دارند بهمه بقبولانند، با ارائه اسناد تاریخی گوناگون خواهیم پرداخت. ولی زمانیکه ایشان از تغییر نام بخشهایی از مناطق مسلمان نشین شمال ارس حرف میزند انسان را بی‌اختیار بیاد حرفهای همکار دیگر ایشان یعنی آقای عباس جوادی، در یک رادیوی دیگر آمریکایی، یعنی رادیوی آزادی میاندازد که در یکی از مقالات خود از تبار دیرین در آذربایجان جنوبی سخن گفته بود که نام مشخصی نداشته است ولی تبار دیرین بوده است. حالا آقای کیوان حسینی هم از بخشهای مسلمان نشین شمال ارس صحبت میدارد که آن بخشها کویا نام معلومی نداشته‌اند ویا هر نامی داشته‌اند نبایستی نام آذربایجان باشد. اگر آن نام به آذربایجان تغییر یافته است خود آن نام چه بوده است؟.گویا این شیوه در رادیوهای آمریکایی برای غیرآمریکاییها، بهمه آموخته شده است. ناحیه ای از کره زمین که منابع مکتوب از زمان فتوحات مسلمین، آنرا بنام آذربایجان ثبت کرده است چگونه از نظر کسی که برنامه یک هفته‌یی از رادیو اداره میکند دور افتاده است؟

البته آقای کیوان حسینی در این مورد تنها نیستند تمام روزنامه‌نگاران ایرانی از این مکتب بیرون آمده‌اند. مرحوم آقای عنایت رضا، آقای کاوه بیات و دهها نظیر ایشان از راهیان این کاروانند. فتوحات روس تنها آذربایجانرا شامل نمیشد، خان نشین اوچمیازین یا ایروان هم جزو آن مناطق بود. کسی از تغییر نام آنجا صحبت نمیکند.ولی….

آیا تغییر نام یک محل، یک کشور علیرغم درستی یا نادرست بودن آن میتواند به موضوعی تبدیل شود که یک قرن مورد مناقشه و بحث قرار گیرد؟ و اگر جواب مثبت باشد، چرا آقای کاوه بیات ویا اشخاصی که بموقعش اینکار بدانان محول شده بود، در دوره هفتاد ساله حکومت شوروی باسم آذربایجان شوروی اعتراض نمیکردند؟ یا مثلاً وقتی آقای کاوه بیات در مقدمه طولانی خود بر کتاب «آذربایجان در موج خیز تاریخ» مینویسد: «دراین زمینه مسئولیت اصلی بر عهده ماست» از چه مسئولیتی نام میبرد؟ و چرا مسئولیت اصلی بر عهده «ما» ست؟ و ایشان طرفیت خود را بر مبنای چه منطقی و بر اساس کدام نظرات ابراز میدارد؟ پشت سر این «ما»یی که آقای بیات خود را جزوی یا عضوی از آن میداند چه تشکیلاتی خوابیده است؟ خواه آقای بیات اظهار بدارند یا پوشیده نگهدارند در تمام اذهان «آنچه استاد ازل گفت بگو، میگویم» متبادر میشود. پس اصرار اینکه خودشانرا محقق آکادمیک جلوه دهند از کجاست؟ و الا چه داعی دارد که یک محقق بگوید «این موضوعی نیست که بتوان حل وفصلش را بمرور زمان واگذار کرد» این بیشتر به تفسیر

سیاست معینی میماند که ایشان نقش ابلاغ آنرا بازی میکند. وقتی مرور زمان- یعنی تاریخ- نتواند - یا نباید؟- حل

مسئله ای را بعهده بگیرد، ایشان برای حل موضوع چه راه حل غیرتاریخی سراغ دارد: تجاوز؟

***

با علم باینکه مستندات تاریخی زیر که ما برای اثبات شامل بودن نام آذربایجان بهر دو سرزمین واقع در شمال و جنوب رود ارس ذکر میکنیم در عزم شوینیستها برای حفظ تنش در جامعه کوچکترین خللی وارد نخواهد ساخت، برای آگاهی عموم و اذهان سالم اقدام بدرج آنها میکنیم. لازم بتوضیح است که ما تنها بدو فقره سند از مشاهیر تاریخ نویسان اسلامی اشاره خواهیم کرد و سپس دو سند دیگر را نیز نشان خواهیم داد.

۱- در تاریخ یعقوبی تألیف احمدبن ابی یعقوب (متوفی در سال ۲۷۹ هجری قمری) چنین میخوانیم:

«و در همین سال مسلمه بجنگ ترکان رفت و بدربند آذربایجان رسید و بردست او شهرها وقلعه ها گشوده شد(صفحه ۲۴۸).

« هشام در سال ۱۰۷ مسلمه بن عبدالله را والی ارمنستان و آذربایجان کرد....و باو دستور داد تا سعیدبن عمرو حرشی را در بند کرده و در شهری بنام قبَله زندانی کند و مسلمه خود رسید و حرشی را احضار کرد و با او درشتی نمود و اورا بزندان بردعه فرستاد». هر دوی این شهرها در آذربایجان شمالی است و مسلمه هم حاکم آذربایجان بوده است.

۲- تاریخ طبری مینویسد:

«مرز آذربایجان را.... اول از حد همدان گیرند تا به ابهر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران. و بدین میانه هر چه شهرهاست همه را آذربایگان خوانند». ملاحظه میشود که نام آذربایجان بصراحت شامل آذربایجان شمالی فعلی هم هست که پائینتر از دربند قرار دارد.

۳- میرزه مهدی استرآبادی منشی نادرشاه و نویسنده تاریخ جهانگشای نادری و درّه نادره، در کتاب سنگلاخ که کتاب لغتی از تألیفات خود اوست بترکی- فارسی، تحت نام گنجه مینویسد:

«گنجه طفلی را نامند که از پیر کهنسال بوجود آید.... و نیز نام ولایتی است معروف از آذربایجان». شهر گنجه هنوز هم برقرار است و به همان نام و در همان مکان که میرزه مهدی آنرا آذربایجان مینامد. آیا گنجه در شمال رود ارس قرار دارد یا در جنوب آن؟ آیا میرزه مهدی خان استرآبادی نیز مأمور خفیّه مساوات یا عثمانی در دربار نادر بوده است؟

۴- میرزا کاظم بگ استاد دانشگاه غازان، استاد دانشگاه پطربورغ و از بانیان شرقشناسی روسیه، در جزوه ای که در انتقاد از آکادمیسین آلمانی بنام آقای کالپروت در مورد کتاب دربندنامه نوشته است، در چند مورد بنام آذربایجان اشاراتی دارد که ما دو مورد آنرا ذکر میکنیم و خاطرنشان میسازیم که، عالم نامبرده[میرزاکاظم بگ] از سن هشت سالگی مقیم شهر دربند بوده است و دربندنامه نیز کتابی است بزبان ترکی در مورد تاریخ دربند.

الف- «اشتباه آقای کالپروت در همین کلمه «چخوب» که از فعل «چیقمق» بمعنی خارج شدن یا خروج است میباشد. در آذربایجان شمالی این کلمه را «چیخوب» یا «چیخيب» تلفظ میکنند که آقای کالپروت آنرا بمعنای اسم خاص فهمیده است» (صفحه ۲۱) ملاحظه میشود که میرزا کاظم بگ نه تنها سرزمین شمال ارس را آذربایجان میداند و مینامد بلکه با صفت شمالی نیز همراه میسازد و آذربایجان شمالی مینویسد.

ب- مورد دوم مربوط به توضیح ایشان در باره درست کردن سنگر دفاعی از ارابه هاست، آنجا که مینویسد:

«استفاده از ارابه های معمولی برای درست کردن سنگر و استحکام سازی در یک اردوگاه یا میدان جنگ... تا قرن پیش در آذربایجان و داغستان رایج بود و چندین پیرمرد که من آنهارا میشناختم استفاده از ارابه برای مقاصد دفاعی را دیده بوده و بیاد داشتند».

این همان نوع سنگری است که در فیلمهای جنگهای مهاجرین و کلنی نشینهای اروپایی با سرخپوستان آمریکایی دیده میشد. در اینجا هم نویسنده کلمه آذربایجان را همراه با داغستان به سرزمین شمال ارس اطلاق میکند. در نظر داشته باشید که این کتاب در سال ۱۸۴۹ یعنی هفتاد سال قبل از روی کار آمدن حکومت مساوات نوشته شده است. آیا میرزا کاظم بگ عامل مساوات هفتادسال قبل از بوجود آمدنش بوده است؟ (از کتاب دربندنامه- بقلم میرزا کاظم بگ- پاریس-۱۸۵۱).

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد