چندی پیش دهمین سال روز شورش جوانان در فرانسه بود که اکثریت آنان اگر چه در فرانسه زاده شده بودند، اما اصلیت خارجی داشتند. این شورش که در حومه ( بانلیو )های پاریس و شهر های دیگر شعله ور شد، بیش از ده روز ادامه یافت و سرانجام مسئولان توانستند با دستگیری عده یی و اعلام حالت فوق العاده، آرامش را دوباره بر قرار کنند، ضمن آن که وعده های زیادی داده شد تا وضعیت و زندگی جوانان حومه شهر ها تغییر خواهد کرد، وعده ها یی که به سرعت فراموش شد. شورش ده سال پیش این جوانان به خاطر مرگ دو جوان فرانسوی - عرب بود که برای فرار ازچنگ پلیس به یک نیروگاه برق پناه برده و دچار برق گرفتگی شده و در جا کشته شده بودند. در جریان این شورش، اتومبیل هاو ساختمان های زیادی در آتش سوخت و خسارات فراوانی وارد آمد.
این روز ها خبر ها تلخ تر از ده سال پیش است. کم تر از دو هفته پیش، گروهی از همان جوانان، سلاح به دست در خیابان های پاریس دست به چنان کشتاری از هم وطنان خود زدند که در تاریخ فرانسه تا کنون سابقه نداشته است. کشتاری کور و بی هدف که .
شاید اکنون موقع آن باشد از خود بپرسیم چرا اگر ده سال پیش جوانان با آتش زدن لاستیک ها و اتومبیل ها، خشم و ناخرسندی خود را از جامعه بحران زده اعلام می کردند،امروز به اعمال بسیار خشن روی آورده اند و حتا از کشتار دسته جمعی هم وطنان خود روی گردان نیستند؟
برای پاسخ به این پرسش باید کمی به عقب برگشت و ریشه های این دگردیسی را بهتر شناخت.
به طور خیلی خلاصه باید گفت : همه چیز تقریبا بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد. فرانسه و دیگر کشور های اروپایی برای بازسازی کشور و خرابی های ناشی از جنگ به نیروی کار ارزان احتیاج داشتند. از این رو، به مستعمرات گوناگون خود روی آوردند . آلمان ویران شده برای باز سای کشورس میلیون ها کارگر ترک را پذیرفت، انگلستان راه را برای ورود هندیان بازکرد و فرانسه به مستعمرات خود در شمال افریقا چشم دوخت و و در نتیجه، صد ها هزار کارگر ساده از کشور های مسلمان نشین شمال آفریقا ( الجزایر ، مراکش ، تونس ) و دیگر سرزمین های تحت سلطه ، به فرانسه سرازیر شدند . این کارگران با حقوقی ناچیز ، تن به هرکار شاقی دادند ، هر گونه خواری و تحقیر را تحمل کردند ، کار هایی به اینان واگذار می شد که فرانسویان به سختی به آن نزدیک می شدند و سرانجام جوانی و نیروی خود را گذاشتند و این کشور را ساختند. این کارگران در سرزمین های میزبان زاد و ولد کردند و نیاز به مسکن بیشتر حس می شد. پس دولت برای حل مشکل مسکن به حاشیه شهر ها و ساختن شهرک های نو روی آورد شهر هایی به وجود آمد مانند " اِوری Évry." در جنوب پاریس که به آن نوشهر یاnouvelle ville می گویند. در همین سال ها، در حاشیه ی بیشتر شهر های فرانسه، شهرک ها و برج های بلندی سر برآورد که در آن کارگران مهاجر و فرانسویان کم در آمد با خانواده های شان جا داده شدند . این شهرک ها را بانلیو یا ( سیته های .H. L. M ) می خوانند . " هاش .ال . ام ." مخفف سه کلمه و به معنی " خانه های کم در آمد habitation à loyer modique"است .
از دهه ی 70 میلادی به بعد، با جهانی شدن سرمایه یا موندیالیزاسیون، بحران های اقتصادی یکی یکی دامن غرب ، از جمله فرانسه را گرفت و به تدریج این بحران ها ، حاد ، غیر قابل کنترل و در نتیجه هم چون زخمی کهنه و مزمن شد . دولت ها یی که روی کار می آمدند ، ناتوان از رویارویی و علاج این بحران ها بودند، پس با آن ساختند و مدارا کردند. هر چه زمان می گذشت این بحران ها بیشتر جا می افتاد و بحران های اجتماعی جدید تری را باعث می شد . از جمله نتایج این بحران ، یکی هم موج بی کاری بود که غرب و فرانسه را فرا گرفت و هر روز بر شمار ارتش بی کاران افزوده شد و امروز بی کاری در فرانسه به یک درد مزمن تبدیل شده و دولت ها از چپ یا راست با تمام برنامه گوناگون خود قادر نیستند، نرخ بی کاری را کاهش دهند و برخی با ثابت ماندن آن نیز به خود می بالند. امروز در فرانسه نرخ بی کاری از مرز 10 تا 12 در صد نیروی کار گذشته و چندین میلیون نفر را در بر می گیرد. دولت ها برای جلوگیری از شورش گرسنگان، از بیست ، بیست و پنج سال پیش، مقرری بخور و نمیری برای جست و جو کنندگان کار فراهم کرده اند که به آن R. M. I یا "R.S.A یا حد اقل در آمد برای زیستن می گویند . با این مقرری فقط می توان زنده ماند. همین!
بحران اقتصادی، بحران های اجتماعی می زاید. از نتایج این بحران ها ، یکی هم رشد نژاد پرستی و خارجی ستیزی است . دسته ها و احزابی به وجود آمده اند که در آغاز خیلی محجوبانه و زیر لب خارجیان را متهم می کردند، اما امروز علنا تریبون ها را و کرسی های نمایندگی را به دست گرفته اند و راست های افراطی در بیشتر کشور های اروپایی اگر به قدرت نرسیده باشند، در آستانه رسیدن کامل به قدرت اند. در فرانسه ماه اینده انتخابات استان هاست و از هم اکنون حزب راست افراطی یا جبهه ناسیونال فرانسه یعنی دار و دسته " لوپِن" پیش تاز است. یکی از شعار اینان " فرانسه برای فرانسوی ها " ست. این ها سوار بر موج بحران ها، توانسته اند تمام آرای طبقه متوسط و کارگرانی که روزگاری در احزاب چپ و مترقی فعالیت می کردند، را به خود بکشند و تمام کاسه کوزه ها را بر سر خارجیان بشکنند و آنان را مسبب تمامی گرفتاری های روزانه مردم فرانسه بدانند . امروز در چشم بعضی از فرانسویان و پاره یی دولت مردان، کارگران مهاجر و خانواده های شان که برای بازسازی به فرانسه فراخوانده شده بودند، به صورت انسان های مزاحم در آمده اند که باید از دست شان خلاص شد. در هر انتخاباتی ، کسانی پیدا می شوند که وعده می دهند در صورت انتخاب چگونه فرانسویان اصیل را از شر این مزاحمان خلاص خواهند کرد. خارجی ستیزی ، به شکل های گوناگون از جمله عدم استخدام غیر فرانسویان که بیشتر ین شمار شان اعراب شمال آفریقا هستند را در بر می گیرد. این وضع در ستیه های « هاش . ال. ام » و به دلیل تمرکز خار جیان در این مناطق ، بیشتر خانه کرده است و ساکنان آن را بیشتر می آزارد . امروزه سیته های « هاش. ال . ام . » به صورت " گِتو " های رها شده در آمده اند . بیکاران در آن زاد و ولد می کنند و بر تعداد سیته ها هر روز افزوده می شود . کودکانی به دنیا می آیند که هم چون پدران و مادران خود آینده یی در برابر خود نمی بینند. زندانیانی را می مانند که بی هدف و بی کار، روزهای محکومیت خود را می گذرانند . در سیته ها بزرگ می شوند . صبح تا شام در آن جا وول می خورند . درس و تحصیل را نیمه تمام می گذارند و خیلی زود به دام باند هایی می افتند که کاری به جز دزدی و فروش مواد مخدر ندارند و سرگرمی شان هم این است که شیشه ها ی کیوسک های تلفن یا ایستگاه های اتوبوس یا مغازه ها را خرد کنند. از هیچ کاری ابا ندارند . گه گاه به صورت دسته های چند نفره به راه می افتند و مانند سیل خرابی بار می آورند . گاه ماشین های مردم را آتش می زنند و یا این که سر به سر پلیس می گذارند و با او موش وگربه بازی در می آورند . پلیس هم که جزو همین اقشار اجتماعی است و در چنین بحرانی بالیده وبزرگ شده است ، بدش نمی آید که جوانان را گیر دهد و هر زمان که آن را تنها گیر آورد ، جلوی شان را بگیرد ، بازرسی بدنی کند و به عناوین مختلف پاپیچ شان شود .
نزدیک به 40 سال است این وضع ادامه دارد . نسلی که در بحران و در حاشیه شهر ها بزرگ شده است، هیچ هویتی ندارد. نه به زبان و فرهنگ سرزمینی که پدر و مادرش به دنیا آمده اند، آشناست و نه در سرزمینی که خودش به دنیا آمده است ،جایی دارد . از همه جا رانده شده است . از آن جا که بیشتر این جوانان از خانواده های مسلمان هستند ، میان عرب و فرانسوی بودن معلق مانده اند . روی کاغذ فرانسوی اند واز نظر قیافه ، نام و مشخصات ، عرب و خارجی محسوب می شوند . وقتی از هویت آن ها می پرسی ، بلافاصله در جواب می گویند : مسلمانم ! در حالی که از اسلام و مسلمانی کم ترین آگاهی ندارند . ماه رمضان را کامل روزه می گیرند و در عین حال که از بام تا شام دهان شان بسته است ، به همان کار و بار سابق خود از جمله فروش مواد مخدر مشغول اند ..
امروز این نسل به ستوه آمده، می خواهد تلافی کند، آن هم با چه خشونتی ! در کوران بده بستان های سیاسی و در تعارض میان حکومت های اسلامی خاورمیانه ، سر کیسه های دلار باز شده است و سیل پول به نام اسلام خواهی راهی غرب شده است. عربستان و قطر وهابی مذهب در تعارض با حکومت شیعه ایران، ، هیچ کدام از هیچ نوع دست و دل بازی ابا یی ندارد؛ این جوانان راه برون رفت از بحران هویت را در اسلام گرایی ، آن هم در خشن ترین و بی رحمانه ترین شکل آن پیدا کرده اند. کودکان و جوانان بار آمده در غرب ، ابزار و و سیله اهداف حکومت گران مستبد شده اند و تنها نقش بولدوزر را بازی می کنند که می روبند و ویران می کنند و همه چیز از جمله انسان را زیر سنگینی ایدئولوژی کورشان له می سازند. در حالی که دولت های غربی تازه از خواب بیدار شده و خمیازه های شان پیداست،، قربانیان دیروز، امروز به آدم کشان حرفه یی تبدیل شده اند که سر بریدن کم ترین کارشان است. فرصت طلبان سیاسی اینان را به هر طرف کشانده اند و بسیاری از آن ها سر از افغانستان یا عراق و سوریه در آورده اند.
دو دولت فرانسه و بلژیک تمامی نیروهای خود را بسیج کرده اند و به دنبال چند جوان تروریست می گردند که از بلژیک به پاریس آمده و کشتار خونینی در حیابان های این شهر به راه انداخته و رفته اند. دو جامعه فرانسه یا بلژیک چندان با هم متفاوت نیستند، چیزی که در بروکسل یا دیگر شهر های بلژیک می گذرد، همان چیزی است که در فرانسه امروز می گذرد، ضمن آن که بلژیک " کمونوتاریسم" یا جمع گرایی را پذیرفته است و فرانسه با شدت با آن مقاومت می کند. یک سوم جمعیت بروکسل پایتخت بلژیک را خارجیان تشکیل می دهند و می توان محلاتی را یافت که خاص ترک ها، کرد ها یا عرب هاست. محله " مولن بیک " بروکسل که این روزها خبر ساز شده است، با بیش از یک صد هزار نفر جمعیت، 25 هزارنفر یا به عبارت دقیق 24.97 در صد جمعیت خارجی را در خود جای داده است که اکثریت آن ها هم مسلمان اند . این امر قابل بررسی است و باید از مسئولان پرسید، جست و جو کرد و دلیل آن را یافت و باز پرسید مگر در این محله طی این همه سال ها چه گذشته است که بیشترین شمار تروریست ها را در دامن خود پرورده است تا جایی که از میان 500 نقر بلژیکی به داعش پیوسته، این محله در رده اول است. در جریان کشتار خونین پاریس ، نام بیش از ده نفر از تروریست هایی که اعلام شد، از همین محله است. ازاین همین محله، نام کسانی اعلام شده است که در حمله مادرید در سال 2004، یا در حمله مرگ بار به موزه یهودیان بلژیک نقش داشته اند. مغز متفکر حمله به شارلی ابدو از این محله آمده بود یا چند گاهی در این محله زندگی می کرده است.
تنها ریشه یابی این امر و یافتن یک راه حل است که می تواند به این نوع دگردیسی پایان دهد. دولت ها را باید بیدار کرد و از آن ها پرسید چه کرده اند که یک جوان عرب در ده سال پیش، خشم خود را با سوزندان یک اتومبیل خالی می کرد، اما امروز سلاح به کف می گیرد یا کمربند انفجاری به خود می بندد و خود را در میان جمعی از مردم منفجر می کند. ایا به راستی این دگردیسی طی ده سال اخیر، ریشه در رادیکالیزاسیون اسلام دارد یا می توان بخشی از آن را ناشی از دگردیسی خود جوامع غرب دانست؟
این ها همان گونه که لیبراسیون چندی پیش اعلام کرد، محصول 40 سال رها کردن و بی خیالی دولت ها نسبت به جوانان است . جوانان دارند 40 سال بی تفاوتی دولت مردان را نسبت به خود پاسخ می دهند، اما همان گونه که اندیشمندی گفته است : اینان مانند دیگر مردمی که انقلاب می کنند ، می دانند که چه نمی خواهند ولی نمی دانند که چه می خواهند. پس به سیم آخر می زنند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد