ای آقای من...
از شما نه یاقوت می خواهم و نه زر...
نه لباسی زربفت یا زابریشم .
تنها چیزی که می خواهم ، لحظه ای به من گوش دهید ...
زیرا می خواهم با شعرم ،
تمامی ندای عرب ..
ونفرین عرب را به شما برسانم .
ای آقا ،
اگر شعر و ترانه را خوش نداری ،
پس به جلادت بگو :
اندکی آزادی ٌ واق واق ٌ به من بدهد .
* * *
ای آقا ،
می توانی بسیاری را گردن بزنی ،
یا رزق و روز ی بسیاری را قطع کنی ،
اما...چرا ضد عشق و عاشقانی...
و ضد کاغذ و مرکب.
هر چه بخواهی، در اختیار داری...
از سرباز و تندر و آذرخش ...
تا همه ی حساب و کتاب ها...
و پاداش و کیفرها را .
من ، اما ، تنها حرفه ام کاشتن گل های زنبق است ...
و رهائی کبوتران...
حرفه ی تو ، اما ، آتش گشودن است بر کبوتران .
* * *
ای آقا ،
بگو که چرا از کِشت وسبزه ، بیزاری ...
و از ابر و باران ودریا ؟
ای که سزاوار جایزه ی حکومت تروری...
بگو که چرا از کتاب بیزاری ؟
و چرا در کشورت از قواعد دیکته و إعراب* در هراسی ؟
و ، هم ازسگان ٌروشنفکر ٌ ؟!
----------------------------------------------------
*- علم نحو وتغییر حرکت حرف آخر کلمه در زبان عرب.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد