logo





نقد- معرفی کتاب: دلداده ها

پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴ - ۲۶ نوامبر ۲۰۱۵

نجمه موسوی

Yunesi_Deldadeha.jpg
رمان، داستان افسری است که عاشق دختر جوانی می شود و دورانه او را می ستاید و دختر نیز او را می خواهد اما نه دلِ اقرار دارد و نه اجازه ی ابراز. این داستان با وقایع تاریخی در هم می پیچند و پدر را که زمانی زندانی نظامیان بوده از هر چه افسر و درجه دار است متنفر می کند پس به این عشق بی اعتنا می ماند و دختر را به خواستگاری که با دل و روح دخترش بیگانه است به شوهر می دهد. اما در دل این داستان، در صفحاتی چند از عشق ممنوع دیگری سخن می گوید که آن نیز صدها بار دل آزارتر از داستان اصلی است.
کتاب: دلداده ها
نوشته: ابراهیم یونسی
ناشر: نشر البرز – تهران

به یاد ابراهیم یونسی که با بیش از بیست ترجمه و ده رمان و یک عمر زحمت برای ارتقای فرهنگ در ایران زحمت کشید و تا آخرین روزهای عمر از پا ننشست.

برای فرار از هیاهوی دنیای اطرافم که جز جنگ هیچ پیامی برای آینده نداشت، برای گریز از خبرهایی از سوریه و داعش و کشتار در عراق و کردکشی در ترکیه و ناامیدی میلیونها پناهجو به دامان غرب، به همان کشورهایی که آتش جنگ و خونریزی را برایشان با فروش اسلحه و یا حمایت از جناحی علیه جناح دیگر به ارمغان آورده بودند و برای دمی باور به انسان که خونخواری تنها ویژگی اش نیست باری دیگر به کتاب پناه بردم تا در سایه ی ترشحات مغز نویسنده دمی بیاسایم و بار دیگر امیدوار شوم که آینده ی فرزندانمان تنها با خط سیاهی نقش نبسته. و به خود بگویم که شاید، شاید هنوز فرجی باشد. شاید دنیای نویسنده مرا به باور اصالت انسان برساند چرا که همیشه در کتابها بیشترین و اصیل ترین بخش انسان را یافته بودم و آرام گرفته بودم.

مدتها بود کتاب فارسی نخوانده بودم و نوشته هایی که به دستم می رسید آن قدر جذابیت نداشتند که حتا در خاطر بمانند. در میان نویسندگان فارسی زبان کتابخانه ام هیچ کتابی مرا به خود نمی خواند. چندین کتاب را از قفسه های مختلف انتخاب کردم تا چند صفحه ای از هر کدام بخوانم و شاید بالاخره یکی از آنها مرا جذب کند. در میان کتابهای انتخاب شده تیتر «دلداده ها» توجهم را جلب کرد و گفتم با این تیتر، کتاب از عشق خواهد گفت و مرا از این همه سیاهی دور خواهد کرد. همین که اولین صفحات را خواندم دانستم همان کتابی است که دنبالش می گشتم. کتابی که مرا با خود ببرد و ذوق خواندن را در من برانگیزد. کتابی که باعث شود زودتر از کارهای روزمره فرار کنم و خود را در میان صفحاتش غرق کنم.

ابراهیم یونسی را به عنوان مترجم می شناختم اما متأسفانه تا به حال کتابی از او نخوانده بودم و یادم هم نمی آمد که کتابش چگونه به کتابخانه ام راه پیدا کرده است. اما آنجا بود تا من را از کرخی به درآورد. آنجا بود تا مرا در خود بگیرد و از غربت و تبعید دور کند و به ایران ببرد. به کردستان.

تاریخ نشر کتاب سال ۱۳۷۲ بود یعنی بیش از بیست سال از چاپ آن در ایران می گذشت، قیمت مندرج بر روی کتاب به فرانک بود یعنی که من آن را قبل از سال ۲۰۰۰ خریده بودم.

کتابهایی هستند که تاریخ مصرف دارند. کتابهایی که موضوع روز را بیان می کنند. یا در رابطه با موضوعی نوشته می شوند که پس از مدتی موضوعیت شان از بین می رود اما آن چه یونسی در این رمان مطرح کرده نه تنها کهنه و قدیمی نشده بلکه متاسفانه هم چنان موضوع روز است و جای دارد که بر آن بیندیشیم و هر کس در حوزه ی کار خود در پی درمانی بر این درد باشد.

در صفحات اول کتاب همین که اشاره ای مختصر و گذرا به کسانی داشت که « دنبال بافه ی علف خیالی راه می افتند و سر از اروپا و امریکا در می آورند» گمان بردم او نیز مانند بسیاری از قلم به دستان برای اجازه چاپ گرفتن از اداره ی ممیزی جمهوری اسلامی ناچار به فحاشی به کسانی شده که در سالهای اول بعد از انقلاب در اثر وجود موج خشونت از ایران به بیرون پرتاب شده اند. اما به سرعت این توهم کنار رفت و با نویسنده ای توانا روبرو شدم که با زبانی بسیار شیوا و جذاب به قصه پردازی در رابطه با احساسات ممنوع در کشوری که «عشق را در آن در پستوی خانه نهان باید کرد» پرداخته است.

ابراهیم یونسی در این رمان عاشقانه با تردستی در عین به تصویر کشیدن یک عشق ممنوع به مسایل اجتماعی ایران پرداخته و نشان می دهد چگونه سنتها و ممنوعیت های قومی و قبیله ای، چگونه باورهایی که تاریخ مصرفشان گذشته است می توانند فاجعه بیافرینند.

رمان، داستان افسری است که عاشق دختر جوانی می شود و دورانه او را می ستاید و دختر نیز او را می خواهد اما نه دلِ اقرار دارد و نه اجازه ی ابراز. این داستان با وقایع تاریخی در هم می پیچند و پدر را که زمانی زندانی نظامیان بوده از هر چه افسر و درجه دار است متنفر می کند پس به این عشق بی اعتنا می ماند و دختر را به خواستگاری که با دل و روح دخترش بیگانه است به شوهر می دهد. اما در دل این داستان، در صفحاتی چند از عشق ممنوع دیگری سخن می گوید که آن نیز صدها بار دل آزارتر از داستان اصلی است.

ابراهیم یونسی به زیبایی طرحی از دو دلداده می دهد و چهره و رفتارشان را چنان رسم می کند که از همان دم اول خواننده نیز به هر دو دل می بندد و وصل شان را آرزو می کند: «زیبا هستند دلداده ها! انگار می کنی به گل بته ی سوسن می نگری. دوشیزه ی دلداده سوسن سفید است: سفید، لطیف، پاک- شیری رنگ، مرواریدگون و دورادور سفیدِ مبهم ... بی آلایش، معصوم- عروس. در هر دو - هم دلداده هم دلدار - کمترین سایه ای بر برگچه ها نمی بینی – دو لاله ی سفید، نابشکفته، که داغشان هنوز نهفته است: چشمها درخشان، تر و تازه، گرم، نرم، پاک، پرآزرم – بی کمترین کدورتی ... عشق همه آلودگیها و کدورتها را از وجود رانده است....»

نویسنده از قدرت قلم خود استفاده کرده تا آداب و رسوم کهنه ی ملت ما را نیز به رخ مان بکشد تا شاید دمی اندیشه کنیم. سراسر رمان نگاهی پرسشگر به گذشته و سعی در فهم چرایی های این جامعه دارد که ما همه از آن برآمده ایم و او ما را در خود چنان پرورده که تا بیخ و بن اندیشه مان متأثر از افکار نیاکانمان است. پس اگر بخواهیم پیش برویم باید خود را در آینه ی گذشتگان ببینیم و بر خود نهیب زنیم که تا کی؟

ابراهیم یونسی با نگاهی عمیق که بی شک متأثر از جهان بینی اوست توانسته در این کتاب زیر این سوالات خطی محکم بکشد و رفتار قومی و قبیله ای ما را به زیر سوال ببرد.

جامعه ای که همیشه در هول و هراس آن است که همسایه ها چه می گویند. اگر دیگران بفهمند چه قضاوتی می کنند. او به ما گوشزد می کند که ما هرگز نتوانسته ایم خود از زیر نگاه دیگران خلاص کنیم و ابراهیم یونسی در این رمان عاشقانه به شکلی تراژیک ما را بر حذر می کند و هشدار می دهد.

در رابطه با ازدواج های قومی و قراردادی بهتر است از زبان یونسی شاهد بیاورم که او عمق درد را حس کرده و ما را به اندیشه بر این سنت ها فرامی خواند:

« جریان به افسانه شبیه بود، هر چند در دیار ما این جور وقایع نه بی سابقه که در حقیقت برگهای اول «سابقه» اند. در یک جامعه عقب مانده که آدمکشی فضیلت نام می گیرد این چیزهای کوچک چه بزرگ می نمایند! می گویی خوب- خیلی ساده، خیلی عادی دختری دل به مهر پسری بسته ... اما نه، جامعه ی بی فرهنگ این مهر را نمی پذیرد. راست است، خانواده، جامعه حقوقی دارد، حق دارد دو دلداده را راهنمایی کند ... اما کشتن و سوزاندن ... این دیگر از آن حرفهاست! ...

.... دختری را به پیرمردی هشتاد ساله می دهند - خون بست: یعنی که برادر یا پدر دختر، پسر یا برادری را کشته است - آن هم اغلب سر هیچ و پوچ - به حکم حماقت .... خون و خونریزی راه افتاده - خون ریزی را خودشان راه انداخته اند، دختر بیچاره را وجه المصالحه می کنند و به عنوان « خون بست» در آغوش پیرمرد می اندازند. و حالا دختر باید برود و این کینه را تبدیل به مهر کند و از پیرمرد لق لقو، به توفیق خدا، فرزندانی بیاورد، که آن فرزندان آغای روستا را دایی بزرگ یا پدر بزرگ خود بدانند ... و خون بند بیاید!»

چندی پیش خانم بختیاری کتابی را که نتیجه ی تحقیقاتش در زمینه ی علتهای خودسوزی زنان و دختران در ایران بود به من هدیه کرده بود که بسیار از خواندن آن متاثر شده بودم حال با خواندن کتاب «دلداده ها»ی یونسی می دیدم چگونه بار دیگر ادبیات از واقعیت پیشی می گیرد و می تواند در خدمت آگاه سازی قرار بگیرد بی آن که وارد عدد و رقم شود. این کتاب با وجود این که بیش از بیست سال پیش منتشر شده است و با این که محل اتفاق داستان در کردستان است اما این فجایع به هیچ وجه به این منطقه از ایران محدود نمی شود و هنوز متأسفانه موضوعیت خود را در بسیاری از مناطق ایران و حتا در پایتخت از دست نداده لست. نثر فوق العاده زیبا و جذاب یونسی در زمانی که خودسوزی دختران در دهات و شهرهای ایران روز به روز رو به ازدیاد است و در اغلب مواقع عکس العملی است به ازدواج های اجباری در کنار کتب پژوهشی در این زمینه ها قابل توصیه می باشد.

نجمه موسوی- پیمبری
فرانسه – نوامبر ۲۰۱۵



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

یادآوری
حمید بخشمند
2015-12-02 06:00:53
هنر در ذات خود متعهد و انقلابی‌ست

"حال با خواندن کتاب «دلداده‌ها»ی یونسی می‌دیدم چگونه بار دیگر ادبیات از واقعیت پیشی می‌گیرد و می‌تواند در خدمت آگاه سازی قرار بگیرد".
با سلام وُ درود به بانوی فرهیخته، نجمه موسوی، سردبیر مجله‌ی پربار و خودْ تعطیل شده‌ی «آرش»، خواستم جسارتاً این نکته‌ی ادبی – زیبایی شناختی را یادآور شوم که اگر زنده یاد ابراهیم یونسی، نویسنده‌ی «دلداده‌ها» «به این قصد» رمان تولید کرده باشد که پیامی جامعه شناختی به‌مردم و جامعه بدهد، حاصل کارش علی‌الاصول نباید ارزش ادبی والایی داشته باشد. در تولید هنر و زیبایی غائیّت و هدفمندی (بقول کانت) در میان نیست. هنرهای زیبا محصول حالت ذهنی ناخودآگاه هنرمند است. هنر غایتی جز خود ندارد. بی‌تردید، هیچ بعید نیست که یک فرآورده‌ی هنری می‌تواند تبعات اجتماعی، اخلاقی و غیره داشته باشد. اما هنرمند در لحظه‌ی تولید به این مسائل نمی‌اندیشد. نمی‌دانم این حرفی که می‌زنم مال کدام‌یک از بزرگان ادب ایران است (براهنی یا گلشیری) که خطاب به خواننده می‌گوید: اگر اطلاعات می‌خواهی، تشریف ببر به اداره‌ی اطلاعات (منظور روابط عمومی ادارات مختلف). وظیفه‌ی ادبیات و هنر ارائه‌ی اطلاعات در مورد تعداد خودسوزی زنان در یک جامعه‌ی معین نیست. معنی این حرف این نیست که نویسنده به این پدیده‌ی اجتماعی بی‌تفاوت است، ای بسا که در این زمینه یک فعال اجتماعی سخت‌کوشی هم باشد، بل‌ منظور این است که محصول هنری «به این قصد» تولید نمی‌شود. اساساً قصدی درش متصور نیست. انگار که بپرسیم یک غنچه به چه «قصد»ی شکوفا می‌شود..!
آنچه هنر را هنر می‌کند وجود بوطیقا (پوئتیکا) یا همان «ادبیّت» است. وجود چه عناصری رمان «دلداده‌ها» را از یک گزارش اخلاقی – جامعه شناختی متمایز می‌سازد؟ پرسش، این است!

با عرض ادب و اخلاص خدمت خانم موسوی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد