logo





لوای گلبرگ

دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴ - ۲۳ نوامبر ۲۰۱۵

طاهره بارئی



همه جا تصویر جنون!
گدایان ملبّس به آخرین محصول طراحان شال کمر
نیمه عریان
میان گریه و قهقهه
نقش بودا را بازی میکنند در خیابان
و چکاندن قناری تک تیر ها
در گوش رهگذران فراری
تمسخر دردناکی ست
که نشانه گرفته ژرفنای شرق دور و نزدیک را

انسان در دام هیولا
از رشد شگرف شاخک و دم
که سبز میشود از پر و پهلوی سایه هاش
هرز میرود از همه سو
و در همۀ جوانب

موسیقی فشارغلیظ
کور میکند برق را
کراهت
حرف اول را می زند در هنر
و زنان هالتر زن، زیر شماتت و سوت و سرکوفت
صحنه آرای اوراق ظرافت و تحسین میشوند
به بهانۀ عقب نماندن از مردان خانه نشین

قارچ های رنگ شده
که به فروش میرود جای بشقاب پرنده
تسبیح دست ها شده
وراهبان تبعید ی به جنگل را
بر کُنده درختان بسته، تنبیه می کنند

تیغه ها
بر فراز شهر ضرب گرفته
وارعاب سامورائی های بیصدا را
جشن گرفته اند ،
ذوق زده

حنجره ی پارگی ناپذیر دیوان
زیر عربده طبل ها
با تُف باران بر چشم و گوش شهر
رود و عود و نی وداود را
وادارمی کنند
به مهاجرت و آوارگی

زیر پا کوبیدنی شده
متون تمدن و فرهنگ
ریشه های هر چند خرابۀ انسانیت کهن
همچون روزنامه های لیزی
بر سطح خروجی مترو ها
با کلمات تار شده، رفته، پاک شده
مرهون خدمات فضولات سگان و کفتران
جلب نمی کنند
جز توپ و تشر

سیمای مدرن ِساخت و ساز
هر چه آفیش و تبلیغ می چسباند
به دست دختران جوان، بر سر و روی خیابانها
سوراخ سوراخ از کار در آمده
سوار نمی کند
به قطار های سرخ تیز تک
که سوت می کشند به سوی مقصد سرسبز
و بلیطی برای آن
در کف دستش نمی بیند
مسافر خط هاج و واج

چه می گوئید؟!
شریف ترین شهروند این حوالی
پشت باید خم می کرد
تا برای ساختن چنگ و عود
در قحطی تار هائی
که بتوان سرود ملاحتی به آن گره زد
از زمین ته سیگار بروبد

عبور کاروان ثروت
انباشت فقر را به استقبال خود می خواست
تا دست تکان داده
و واژه هائی را که سپرده اند دسته دسته به روال مردم
ببارند
چون اسکناس بی پشتوانه
بر سر راهشان
رآی، استقلال، حق و حقوق فرد، قضاوت
ورق ورق پرواز می کنند در هوا
امشب چند دست بشقاب یکبار مصرف
بین همۀ نوانخانه ها تقسیم می کنند
آنان آزاد خواهند بود
تا هر وقت که بخواهند
با بشقابشان شب پره ها را رصد کرده
یا موش کوری صید کنند

واژه ای درشت
می چکد چون جوهر روی دستم
زنی که از کنارم می گذرد لبخند زنان میگوید:
برای پیچیدن سیگار...
تلف نباید کرد

از کاروان انباشت ثروت
چه ناز و نعمتی می بارد!!

گلبرگی به دیوار می چسبانم
چکّه ای از حقیقت حیات را
و وفاداری به این پرچم را
سوگند یاد می کنم


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد