logo





كاش هميشه انتخابات رياست‌جمهوري بود

چهار شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۳ ژوين ۲۰۰۹

فهيمه خضر حيدری

مهم نيست اين جوان‌هايي كه توي خيابان روبان‌هاي رنگارنگ به خودشان بسته‌اند و شادمانه از كانديداي خود مي‌گويند طرفدار چه كسي هستند، مهم اين است كه ما بجز عاشورا و تاسوعا،فضاي عمومي ديگري پيدا كرده‌ايم كه در خيابان‌هاي شهر باشيم.ما اين فرصت را پيدا كرده‌ايم كه بارقه‌هاي ضعيفي از احساس يك «ملت» بودن را تجربه كنيم.اين يك «اكازيون» واقعي است براي تجربه شور جمعي، براي زندگي كردن در شهر .
اين روزها چهره شهر عوض شده، چهره زندگي جمعي ما عوض شده و از همه اينها مهم‌تر صدا و سيماي دولتي جمهوري اسلامي ايران مخاطب‌هاي تازه‌اي پيدا كرده است.مي‌گويم مخاطب تازه و بر آن تاكيد مي‌كنم چون خود من و خيلي از دوستان و آشنايان و اطرافيان همفكرم مدت‌هاست كه بي‌خيال شش تا شبكه نفرت‌انگيز تلويزيون شده‌ايم.اين‌روزها اما تلويزيون به ناچار از حالت ويلاي دربستي آقايان دولتمرد و سينه‌چاكانشان به مجتمع‌هاي آپارتماني‌اي تغيير شكل داده كه توي آن همه جور جنس ممكن است پيدا شود.بله، مي‌دانم در همين مجتمع‌ها هم هنوز كساني هستند كه « ممنوع‌التريبون» اند و مي‌دانم كه « توبه گرگ مرگ است».اينها را مي‌دانم و باز هم احساس مي‌كنم فضاي انتخابات ، اين همه گفت‌و‌گو، اين مناظره‌ها، اين دغدغه مشترك خيلي خيلي مهم است و توانسته دست‌كم تغييراتي در سطح توليد كند.هرچند كه اين تغييرات «تزريقي» باشد اما باز هم مهم است.
ميدان ونك اين روزها ميدان ونك خاكستري و مغموم هميشگي كه نهايتا دو تا ون سبز نيروي انتظامي خوابش را آشفته مي‌كنند نيست.ميرداماد و وليعصر و هفت‌تير اين‌روزها يك جور ديگراند.البته شور و هيجان دوم خرداد بازتوليد نشده اما اتفاق‌هايي بهتر از آن افتاده.
شما جوان‌ها را مي‌بينيد كه در خيابان‌ها و دور ميدان‌ها و سر چهارراه‌هاي پررفت‌‌و آمد ايستاده‌اند و با هم حرف مي‌زنند.بروشور و پوستر پخش مي‌كنند و گاهي شعار مي‌دهند.مي‌خواهم بگويم هيچ چيز مهم نيست.مهم اين است كه اينها دارند با هم حرف مي‌‍‌زنند، آن هم نه در جلسه‌اي دوستانه توي خانه‌‌هايشان، نه در كامنت‌هاي وبلاگ‌هايشان يا در صفحات فيس‌بوك؛ اينها دارند توي خيابان و در يك فضاي عمومي با هم حرف مي‌زنند و اين دقيقا آن چيزي است كه ما نداريم.ما هيچ وقت فضاي اجتماعي و عمومي براي با هم بودن، براي طرح نگاه‌‌‌ها و عقايد و براي از هم شنيدن، براي شناختن بيشتر همشهري‌هايمان نداشته‌ايم.از اين به بعد هم نداريم و نخواهيم داشت.اين كه ديگر گفتن ندارد.دوباره انتخابات كه تمام شود همان آش است و همان كاسه و تجمع بيش از دو نفر براندازي و توطئه قلمداد خواهد شد !
مهم نيست اين جوان‌هايي كه توي خيابان روبان‌هاي رنگارنگ به خودشان بسته‌اند و شادمانه از كانديداي خود مي‌گويند طرفدار چه كسي هستند، مهم اين است كه ما بجز عاشورا و تاسوعا،فضاي عمومي ديگري پيدا كرده‌ايم كه در خيابان‌هاي شهر باشيم.ما اين فرصت را پيدا كرده‌ايم كه بارقه‌هاي ضعيفي از احساس يك «ملت» بودن را تجربه كنيم.اين يك «اكازيون» واقعي است براي تجربه شور جمعي، براي زندگي كردن در شهر .
آخر شهر كه فقط خيابان‌هايي براي شتافتن از خانه به محل كار و برعكس نيست، شهر مي‌تواند از زندگي‌هاي ما پر شود، شهر مي‌تواند نمود خواسته‌هاي ما باشد، مي‌تواند به معناي حقيقي كلمه خانه بزرگ همه ما باشد، مي‌تواند اشتياق و شادي‌هاي جمعي ما را ببيند و كمي دلش باز شود.كي گفته اين شهر بخت‌برگشته فقط موقع عزاداري‌هاي عمومي يا جشن‌هاي ايدئولوژيك بهمن ماه مي‌تواند از آن ما باشد؟ نمي‌دانم اما هر كس اين را گفته ، خب ما مي‌توانيم به گفته‌اش گوش ندهيم و خيابان‌ها را از ديدن هم ، از شنيدن هم و از داشتن كمي زندگي جمعي سرشار كنيم.مثل اين روزها، مثل اين غروب‌ها.
اينجاست كه من مي‌گويم نتيجه اين انتخابات هر چه كه باشد اهميتش از پروسه‌اي كه براي رسيدن به آن طي شده كمتر است.همين فضايي كه در جامعه توليد شده، همين مناظره‌هايي كه براي اولين بار باب شده، تمرين گفت‌وگو و و تحمل و شنيدن يكديگر كه را افتاده، همه اينها چرك‌نويس‌هاي دموكراسي است و ورزشي است كه جامعه براي سوزاندن چربي‌هاي اضافي و زشت خود مي‌كند.كاش هميشه انتخابات رياست‌جمهوري بود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد