پیش در آمد
نفس اول راند بر نفس دوم
ماهی از سر گنده باشد نی ز دم
در بخش پایانی مقالۀ "عرفان از دیدگاه مولانا" اشاره ای به سخن مولانا در باب تردید انبیا از حکمت ارشاد خلق آورده شد . چون در آن نوشتار محل سخن در این باره نیود، اینک همان مطلب را که یکی از مهم ترین دغدغه های اندیشۀ مولوی در سراسر شش دفتر مثنوی ست مطرح می گردد :
معنا و مفهوم بیت بالا به موضوع فلسفی و الهی "جبر و اختیار" و "قضا و قدر" الهی باز می گردد که خود یکی از پایه های تدوین مثنوی معنوی را تشکیل داده است . سخن در این باره فراوان است و تمامی ندارد و بقول مولانا
همچنین بحث است تا حشر بشر
در میان جبری و اهل قدر
در یک نگاه کلی، مولوی در مناقشۀ این دو گروه راهی میانه را برمی گزیند که هر چند با سخنان ائمّۀ شیعه در بارۀ قضا و قدر شباهت هایی دارد ولی بیشتر با مکتب فلسفی ــ کلامی اشاعره همخوانی دارد . مثلا در دفتر پنجم آورده است:
" جواب گفتن مومن سنی، کافر جبری را و در اثبات ِ اختیار بنده دلیل گفتن . سنت، راهی باشد کوفتۀ اَقدام انبیاء علیهم الّسلام . بر یمین آن راه جبر، که خود را اختیار نبیند و امر و نهی را منکر شود و تاویل کند...و بر یسار آن راه، بیابان ِ قَدَر است، که قدرت خالق را مغلوب قدرت خلق داند ... " [ به اختصار از سرفصلی که با بیت 2963 شروع می شود ]
اما این سخنان زمانی ست که نظرش به جهان کثرت است و هشیارانه خرقه ارشاد سالکان نو پا را در بر دارد ؛ و آن وقت که در مقام سکر و صحو ِ پس از آن، پروانه وار خود را در آتش شهود حق می افکند ، یکباره تمامی این گونه بحث های بی پایان فلسفی و کلامی را در می نوردد . در این نوشتار برای برای رعایت اختصار تنها به موضوع "تردید انبیا" در تبلیغ احکام شریعت پرداخته می شود . منع کردن منکران ،انبیا را علیه السلام از نصیحت کردن و حجت آوردن جبریانه
قفل بر دل های ما بنهاد حق
کس نداند برد بر خالق سبق
نقش ما این کرد آن تصویر گر
این نخواهد شد به گفت و گو دگر 3/2909
ومولانا از زبان انبیا پاسخ می دهد :
انبیا گفتند ک آری، آفرید
وصف هایی که نتان ز آن سر کشید
و آفرید او وصف های عارضی
که کسی مبغوض، می گردد رضی
ریگ را گویی که گل شو، عاجز است
خاک را گویی که گل شو، جایز است
انبیا گفتند سخن شما درست است اما مبالغه به خرج ندهید . صفات سرشتیرا البته نمی توان تغییر داد ولی صفات عارضی قابل تغییر است . این سرکشیو بد دلی شما نسبت به حق بر اثر درک و دید خودتان است . چشم ها را بایدشست . و باز جبر گرایان بهانه آوردند که :
جان ما فارغ بد از اندیشه ها
در غم افکندید ما را و عنا
طوطی نقل شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما 3/2951
در ابیات بعدی مولانا به تفصیل مناقشه انبیا و منکران را ادامه می دهد تا این که حکایت امیرو غلام نماز باره اش را پیش می کشد . امیری هنگام سحر غلام را فرمود که وسایل حمام را برگیرد و تا صبح نشده حمام بروند .در میان راه، غلام با شنیدن صدای اذان از امیر اجازه نماز گزاردن در مسجدی را گرفت. امیر ناچار بر در مسجد منتظر ماند تا غلام نمازش را تمام کند . ظاهرا عذر شرعی داشت و نمی توانست درون مسجد رود . هر چه صبر کرد غلام بر نیامد . بر غلام بانگ زد چرا نمی آیی؟ غلام مرتب می گفت او مرا نمی گذارد که بیرون بیایم . امیر گفت:
گفت:" آخر مسجد اندر، کس نماند
کیت وا می دارد ؟ آن جا کت نشاند ؟"
گفت : "آن که بسته استت از برون
بسته است او هم مرا در اندرون "3/3067
سخن مولانا با ایهامی زیبا پاکی درون عرفا را در برابر پاکی ظاهری و برونی زاهدان به نمایش می گذارد،یعنی غلام با کنایه جواب می دهد آن که تن آلودۀ تو را مانع از ورود به مسجد کرده است،ضمیر پاک مرا اجازه نمی دهد بیرون بیایم و از یاد کرد وی فارغ شوم. از این جا به بعد چنین به نظر می رسد که مولانا گویی از درشت زبانی جبریان به تنگ آمده، کم کم معتقد می شود، واقعا خدا ست که یکی را مومن و یکی را کافر می کند . می بینیم که درست پس از بیت پایانی حکایت ادامه می دهد :
آن که نگذارد کزین سو پا نهی
او بدین سو بست پای این رهی
ماهیان را بحر نگذارد برون
خاکیان را بحر نگذارد درون
اصل ماهی آب و حیوان از گل است
حیله و تدبیر ، اینجا باطل است
قفل ِ زفت است وگشاینده، خدا
دست در تسلیم زن، واندر رضا
ذره ذره گر شود مفتاح ها
این گشایش نیست جز از کبریا
چون فراموشت شود تدبیر خویش
یابی آن بخت جوان از پیر خویش
چون فراموش خودی، یادت کنند
بنده گشتی، آنگه آزادت کنند 3/3076
در زبان رمزوارۀ مثنوی دریا نماد جان پاک غیب و خشکی رمزی از جهان غفلت آور مادی ست . بنابراین دریا زادگان استعداد شناخت جهان غیب را دارند و خشکی زادگان نه . می گوید این قفل بر دل بی بصیرت مادی گرایان، کار خداست و با هیچ تدبیر انسانی قابل گشایش نیست مگر آن که آدمیان اراده خود را متوجه او کنند و عاجزانه درخواست عنایت داشته باشند . اما افزون بر آن می توان از راهنمایی که به او پیوسته است یعنی عارفی که در مقام صحو پس از سکر است نیز مدد یافت.
ادامه نوشتار در بخش دوم
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد