L’Orient le Jour ۶ اکتبر ۲۰۱۵
متن PDF
تمرکز
طرفدار يامخالف رژيم بشار اسد، مسکو، واشنگتن، تهران، رياض، آنکارا، پاريس، لندن، دوحه و برلين همه کمابيش، دور و نزديک درگيرِ بحران سوريهاند. چرا که يافتنِ راهحلی بر مناقشهای که از بيش از چهار سال قبل سوريه را به نابودی کشانده به توانايی آنها برای يافتنِ عرصهای برای توافق وابسته است، «L’Orient-Le Jour» خلاصهای از مواضعِ آنها از 2011 تا کنون، تعهداتِ ديپلماتيکِشان، و همينطور حضورشان را در ميدان عمل ارائه میکند.
موضع اوليه
تهران در حالیکه در ابتدا موافق و همراه «بهار عربی» بود، و آن را «بيداری اسلامی» میخواند، از همان ابتدای تظاهرات در سوريه، آن را «توطئه»ای با منشاء خارجی نام نهاد. در اوت 2011، محمود احمدینژاد رئيس جمهور ايران از «دخالتهای موذيانهی غرب و برخی کشورهای عربی در امور داخلی سوريه» سخن گفت. از نظر ايران، سرنگونی رژيم [سوريه] به نفع غربیها و متحدين ترک و عربِ آنها، به ويژه عربستان سعودی خواهد بود. تهران با داشتن روابطی بسيار حسنه با دمشق، از همان ابتدای دههی 80 و آغاز جنگ عراق ـ ايران، در عينِ مشروع شناختنِ برخی مطالبات تودهای، دفاع از رئيسجمهور سوريه بشار اسد به هر قيمت را برگزيد. ايران همچنين با گمانهزنیِ احتمالِ سرنگونیِ رژيم سوريه، بهررو وارد تماس و گفتگو با بخشی از اپوزيسيون سوری، از گرايش «اخوانالمسلمين» هم شد. تهران میخواهد مطمئن شود، که نتيجه و حاصل بحران هرچه باشد، منافع استراتژيکاش در سوريه را از دست نخواهد داد. اين منافع تاريخی و متعددند. سوريه، اگر نه قطعهی اصلی، اما قطعهی حياتیِ سياست خارجی تهران است. سوريه نخستين کشورِ عربی است که جمهوری اسلامی را پس از انقلاب 1979 به رسميت شناخت، و به همراه ليبی، تنها کشوری است که طی جنگ ايران ـ عراق ياریشان کرد. اين که سوريه توسط علويون (شاخهای از شيعه) رهبری میشود، نيز تفاهم ميان تهران و دمشق را تسهيل میکند؛ هرچند که برخی ديگر ملاحظات به نظر مهمتر میآيند: سوريه، دسترسی به خاورميانهی عربی و مديترانه را در اختيار ايران میگذارد. دمشق يکی از حلقههای غيرقابلِ چشمپوشیِ محوری استراتژيک است که تهران را به حزباله متصل میکند، محوری که «محور مقاومت» عليه اسرائيل ناميده میشود. دولت سوريه توسط تهران همچون «نوک پيکانِ نبرد عليه صهيونيسم» معرفی و خوانده میشود. کمک تدارکاتی تهران به حزباله به ويژه از مسير سوريه صورت میگيرد. جنگ در اين کشور برای تهران يک داوِ ژئوپوليتيک است: تهران جايگاهِ خود به عنوان ژاندارم منطقه عليه رقيبِ سعودیاش را در اين ميدان به قمار گذاشته است، اما به همين ترتيب توانايیاش در دفاع از برخی پايهها و اساسِ نظريهی انقلابی، اسلامی و ضدغربیاش را نيز.
حضور در ميدان
حضورِ نظامی تهران در سوريه به صورتی تصاعدی پيش رفت. از همان ابتدای بحران، تهران مشاورانش را به قصد کنترلِ اپوزيسيون، به دمشق روانه کرد. در 2012، آغاز به فرستادن پاسداران انقلاب به سوريه نمود، شماری از آنها به اسارت ارتش آزاد سوريه درآمده و سپس در ژانويهی 2013 آزاد شدند. حضور پاسداران در سوريه در ابتدا تکذيب و سپس تأئيد و پذيرفته شد، بی آنکه شمار نيروهای بسيج شده برای اعزام به سوريه مشخص و اعلام شود. امروزه شمار آنها بالغ بر هزاران نفر برای آموزش و سازماندهیِ نيروهای شبهنظامی سوری (به ويژه شيعه و علویها)، عراقیها، و يا افغانها و پاکستانیهاست.
به علاوه، ميان 5000 تا 8000 نفر از افراد حزباله در شرايط کنونی در سوريهاند. دبيرکل حزبِ شيعه، حسن نصراله، در آوريل 2013، در هنگام نبرد قُصير حضور افرادش در سوريه را پذيرفت. تهران به موازات حمايت نظامیاش، سالانه ميلياردها دلار در اختيار دمشق میگذارد.
مواضع کنونی
دو فاکتور روی سياست خارجی تهران در سوريه تأثير و بازتاب داشتهاند. يک: حضور روز به روز جدیتر جهادیها، اساساً ضدشيعه، در صفوفِ اپوزيسيون سوريه. تهران در اين حضور مانوری از جانب عربستان سعودی به هدفِ مقابله با تأثيرگذاریِ خود در جهان عرب میبيند. اين تحول ايران را به سوی سختتر کردن هر چه بيشتر مواضعش، شدت بخشيدن به حمايتش از رژيم و خود را به عنوان حامیِ اقليتها معرفی کردن، هدايت میکند. دو: توافق هستهای حاصل شده در ژوئيه 2015 در وين ميان ايران و کشورهای 1 + 5. اين توافق راه مذاکره ميان تهران و غرب را در مسيری که سمبلی بر بازگشتِ جمهوری اسلامی به «کنسرت ملل» باشد، هموار میکند. اما دور از زمانی که مذاکرات ژنوI و ژنو II در جريان بود، ايران حالا در تلاش است تا خود را به عنوان عاملی غيرقابلِ چشمپوشی در مسير يافتنِ راهحلی بر مناقشه تحميل کند. در حال حاضر، تهران، بر خلاف مسکو، در صدد است تا در درجهی اول برنامهی عمل خود را مبنی بر ريشهکنی تهديدِ جهاديون در درجهی اول، و سپس بحث و گفتگو در بارهی سرنوشتِ رئيسجمهور سوريه در مرحلهی بعدی، تحميل کند. گفتارهای رئيسجمهور ايران حسن روحانی چنين القا میکند که تهران خود را ملزم به تعهدی به بشار اسد نمیداند. ايرانیها تا کنون مشخص نکردهاند که در صورت برگزاری مذاکراتی برای برونرفت از بحران، حاضر به دادنِ چه امتيازاتی هستند و چه تضمينهايی درخواست میکنند.
موضع اوليه
روابط ميان سوريه و ايالات متحده، که تاريخاً، حتی در پايانِ جنگِ سرد، پرتنش و تشنجزا بود، به فاصلهی کمی پس از ورود باراک اوباما به کاخ سفيد در 2009 رو به بهبود نهاد. در واقع، جانشينِ جورج دبليو بوش معتقد است که دمشق صاحب نقشی کليدی در منطقه است. آنگاه که خيزش تودهای در مارس 2011 در سوريه آغاز شد، اين پيشرفتها همه يکجا دود شد و به هوا رفت، هرچند که ماههای زيادی طول کشيد تا اوباما واکنشی نشان دهد. نخستين موج تحريم و مجازاتها، بهويژه اقتصادی، شبکهی مخابرات و بانکهای آنها، و همينطور هواپيمايی و نفت را هدف قرار داد، سپس طی سال بعد تحريم و مجازاتهای بعدی، به همان نسبتی که کشور در جنگی هرچه پيچيدهتر و خونبارتر فرو میرفت، هم سر رسيدند. گروه اوباما در کاخ سفيد، بالاخره در پايان تابستان 2011 خواستارِ خلع و رفتنِ رئيسجمهور بشار اسد شد. [ولی] تا مارس 2014 طول کشيد تا واشنگتن تصميم به بستن سفارت خود در دمشق، به دليلِ، از زبان وزير خارجهی امريکا جان کری، «عدم مشروعيتِ آشکار و واضح رژيم» اسد بگيرد.
حضور در ميدان
از ژوئيه 2011، ارتش آزاد سوريه (ASL) متشکل از سربازان و افسرانی که صفوف ارتش رسمی را ترک کرده، و همينطور غيرنظامیهايی که سلاح برگرفتهاند، تحت فرمان و فرماندهیِ رياضالاسد، همچون گرايش اصلی اپوزيسيون در ميدانِ عمل در مقابل ارتش وفادار به بشار اسد، طرح و شناخته شد. ارتش آزاد سوريه، به سرعت اتوريتهی شورای ملی سوريه (CNS، اپوزيسيون سوری در تبعيد، که در پايان 2011 شکل گرفت) را پذيرفت، و به فاصلهی کوتاهی حمايت بخش بزرگی از جامعهی جهانی، از جمله واشنگتن را متوجه خود نمود. از بهار 2012، مأمورين CIA با ارائهی اطلاعات، کمک و ابزار رسانی در پايگاههایشان در ترکيه، اردن و در سوريه، هر جايیکه بتوان به آنها سلاح رساند، شروع به ياریرسانی به ارتش آزاد سوريه کردند.
سالِ بعد، دامنه ی دشمنی ميان دمشق و واشنگتن، با استناد به کشتارِ با استفاده از گازِ سارين در منطقهی غوطه غربی، رژيم سوريه را به استفاده از گازهای شيميايی عليه ساکنان غيرنظامی متهم میکرد، گسترش يافت. ايالات متحده با تأکيد بر اينکه «خطوط قرمز» زيرپا گذاشته شده، تهديد به اقدام نظامی در سوريه کرد. دخالتِ نظامیای که در نهايت عقيم ماند: پس از يک تعليق عمومی، باراک اوباما تصميم گرفت آن را به تصميم کنگره واگذارد. طی اين فاصله مسکو موفق شد که دمشق را وادارد که زرادخانهی شيميايیاش را تحت کنترل بينالمللی بگذارد.
در ژوئن 2014، پنتاگون برنامهی آموزش و تجهيز را عملی کرد، که هدف آن آموزش هزاران نفر از شورشيان، برگزيده در ميان جمع است، که در فاصلهی کمی تبديل به يک ناکامی کامل شد. تنها چند ده نفری از مبارزين انتخابی، پيش از ورود به سوريه آموزش ديدند، که آنها هم بعد از ورود به سوريه عموماً غيبشان زد. در اواسط سپتامبر فرماندهی عملياتی نيروهای امريکايی در خاورميانه، اذعان کرد که تنها «چهار يا پنج» نفر از شورشيان سوری آموزش ديده و مسلح شده توسط ايالات متحده، در ميدان مبارزه حضور دارند.
در همين دورهی زمانی است که ائتلافی از بيش از پنجاه کشور، با هدايت و رهبری واشنگتن شکل گرفت. اين ائتلاف، هدف خود را مبارزه عليه دولت اسلامی [داعش] در عراق و سوريه تعيين نمود. حملات هوايی و به ويژه امريکايیاند. اما طی يک سال، اگرچه عملياتِ اين ائتلاف تا حدودی شتابِ گسترش و توسعهی گروه جهادی را کاهش داده، اما نه بر اين روند مانعی ايجاد کرده و نه قادر به از ميان برداشتن کامل اين گروه شده است.
موضع کنونی
بيش از چهار سال پس از آغاز جنگ، هيچ راهحلی در چشمانداز نيست. منازعهای سراسر پيچيده و پر مصيبت، و موضع متحول شدهی برخی از قدرتهای بزرگ در ميدان عمل. سياست امريکا به نظر میرسد پر ترديد و مبهم است، بدون استرتژی و نامشخص. به اين ترتيب، واشنگتن در مارس 2015، با تکرار همانکه از 2011 میگفت، مبنی بر اينکه تنها راهحل اين مناقشه سياسی است و نه نظامی، از مواضع پيشيناش دوری جسته، و مذاکره با بشار اسد را از ميان گزينههای خود حذف نمیکند. اخيراً وزيرِ امور خارجه، جان کری طرح کرد که بشار اسد بايد برود، در عين اينکه تأکيد داشت که زمان اين امر میبايست در چارچوب مذاکراتِ برای حل بحران سوريه تعيين شود.
موضع اوليه
روسيه، متحد سوريه از دوران شوروی، به دفعات حمايتِ ناگسستنیِ خود از رئيسجمهور بشار اسد را مورد تأکيد قرار داده است. حمايتی که به ويژه با ارسال سلاح به اين کشور، به رغم منازعاتی که الآن چهارسال از عمر آن میگذرد، همچنان ادامه داشته است. سوريه يکی از اصلیترين متحدان روسيه در دنيای عرب است. اهميت دمشق برای مسکو، نخست در زمينهی تجاری است. اگر مخالفين بشار اسد به قدرت حکومتی دست بيابند، میتوانند سرمايهگذاریهای متعدد روسيه در اقتصاد سوريه را زير سئوال ببرند. به علاوه، پايگاه تدارکات و تعميراتِ نيروی دريايیاش در بندر طرطوس در شمالِ غرب سوريه ، تنها پايگاهی است که روسيه در خارج از خاک شوروی سابق در اختيار دارد، در حالیکه دسترسی به درياهای گرم همواره يکی از مشغلههای ذهنی روسها بوده است. سرنگونی رژيم دمشق، موجبِ عزيمت و خروج مسکو از خاورميانه خواهد شد. از همان ابتدای بحران، غرب به دفعات کوشيده موضعِ مسکو را به نرمش وادارد. اما روسيه، همانند چين، چهار دفعه از حق وتوی خود در قطعنامههای شورای امنيت عليه سوريه استفاده کرده است: در 4 اکتبر و 4 فوريه 2011، 19 ژوئيه 2012 (محکوم کردنِ سرکوبِ اعتراضات عليه رژيم سوريه) و بالاخره در 22 می 2014(فراخواندن دادگاه جنايی بينالمللی توسط سازمان ملل متحد در رابطه با جنايات جنگی در سوريه). روسيه با اين «نيِت» [نه] های صريح فشار و متهم شدن از جانبِ جامعهی جهانی به دليلِ حمايت و مشروعيت بخشيدن به باجخواهیها و خيرهسریهای رئيسجمهور سوريه را به جان خريده است. آنها هيچ اعتمادی به غرب ندارند و نگران اين هستند که تصويب قطعنامهی سازمان ملل موردِ پيشين ليبی (جنگ داخلی در 2011) را تکرار کرده و بشار اسد نيز به سرنوشتی مشابه سرهنگ قذافی دچار آيد. از نظر روسيه، سوریها هستند که میبايست در مورد سرنوشت او و آنها تصميم بگيرند. به علاوه، مسکو همواره استفاده از سلاح شيميايی توسط رژيم را تکذيب کرده است، که بر همين اساس آخرين وتوی سال 2014 را مورد استفاده قرار داد. با اينحال، حمايت مسکو از دمشق، در پشتِ صحنه، همواره چندان سهل و آسان نبوده است. در واقع، روسيه به دفعات از لجاجت رژيم در عدم پذيرش هر نوع گفتگو و ديالوگی، به خشم آمده است.
حضور در ميدان
روسيه، دومين صادرکنندهی سلاح در سطح جهان، بر پايهی قراردادهای امضا شده پيش و پس از درگيریهای 2011 به سوريه اسلحه صادر کرده است. روسها صدها مستشار، تکنسينِ تعمير و مراقبت ابزار آلات جنگی که فروخته است، به سوريه اعزام کرده: هليکوپترهای تهاجمی، موشک، رادار، موشکهای ضدهوايی. پايگاه نظامیِ طرطوس بسيار ارزشمند است. پايگاهی دريايی ساخته شده در 1971 که تا لحظهی کنونی پادگانی مشتمل بر 150 نفر در آن جاگرفتهاند. فرماندهی عالی نيروی دريايی، آدميرال ولاديمير ماسورين، در 2012 اعلام کرده بود که مديترانه دريايی است «با بالاترين اهميت استراتژيک» و «منطقهای که قدرت دريايی و پرچم روسيه بايد که به چشم بيايد». مسکو به رغم حمايت از رژيم اسد از همان ابتدا، اما هرگز نشانی از تمايل به دخالت نظامی تا حدِ به کار گرفتن نيروهای نظامیاش در تابستان 2015، از خود نشان نداده بود. هواپيماهای روس حملات متعددی به موقعيت و مکانهای «تروريستها» به قول مسکو انجام دادهاند، در حما و حمص، واقع در شمال غربی و مرکز کشور. فعلاً در شرايط کنونی به کار گرفتنِ نيرو و واحدهای پياده نظام برای کرملين خارج از موضوع است. هدفِ اين دخالت نظامی، از نظرِ مسکو، حمايت و کمک به «نيروهای مسلح سوريه در مبارزهشان عليه داعش» و گروههای «تروريست» در عموميت خود است.
موضع کنونی
طی اين تابستان، روسيه کمکهايش به رژيم سوريه را شتاب و شدت بخشيد، به ويژه با در اختيار گذاشتن نفربرهای زرهی و هواپيما، و تقويت پادگان روس در لاذقيه (فرودگاه) و طرطوس. 28 سپتامبر گذشته، ولاديمير پوتين در مجمع عمومی سازمان ملل به دفاع از رژيم سوريه برخاست. رهبر کرملين يک «ائتلاف گسترده ضدتروريستی» برای مبارزه عليه جهادیها در سوريه و عراق را درخواست کرد. اين ائتلاف «شبيه همانی خواهد بود که عليه هيتلر» در جريان جنگ دوم جهانی شکل گرفت و کشورهای عرب در آن «نقشی کليدی به عهده خواهند داشت». و بالاخره مسکو دولت سوريه را به گفتگو با ديگر عناصر اين مناقشه دعوت کرد. سوريه شرکت در گفتگوهای اوليهی پيشنهادی سازمان ملل به قصد آمادهسازی يک کنفرانس صلح پذيرفته. رئيسجمهور روسيه در جريان سخنرانیاش سازمان ملل در اواخر سپتامبر، ارزيابی کرد که عدم پذيرش همکاری با دولت سوريه «اشتباه بزرگی» خواهد بود، چرا که اين دولت، از نظر او، نشانی از «شهامت» در مبارزه عليه جهادیهاست.
موضع اوليه
کشضورهای اتحاديهی اروپا از همان ابتدای بحران، موضعی بسيار قاطع در مقابل سوريه در پيش گرفتند. وقتی رژيم به سرکوب تظاهرکنندگان پرداخت، اتحاديهی اروپا با شدت و قاطعيت رفتار رژيم را محکوم کرد، و خواهان برکناری رئيسجمهور بشار اسد از قدرت شد، و سريعاً اولين رشتهی تحريمهای اقتصادی، تجاری و ديپلماتيک عليه رژيم، و همينطور ممنوعيت فروش سلاح و خريد نفت از اين کشور را عملی کرد. به همين ترتيب، شخصيتها و افرادی نزديک و يا وابسته به رژيم در ليست ممنوعيت ويزا برای اتحاديهی اروپا قرار گرفتند. فرانسه، به ويژه، با تندی و شدتِ انتقاداتش عليه رژيم دمشق، خود را بارزتر و مشخصتر از ديگران نشان داد، و از همان نوامبر 2011 سفيرش را از دمشق فراخواند. چند ماه بعد، اينبار نوبت بريتانيای کبير، ايتاليا، هلند بود که سفارتهایشان را در پايتخت سوريه تعطيل کنند. اعضای اتحاديهی اروپا، با اقدام به برگزاری جلسات و گردهمايیهای بينالمللی (همچون ژنو II، مثلاً)، به رغم نتايجی که چندان هم چشمگير نبودهاند، عملاً بدون استثنا حمايت خود را از اپوزيسيون سوريه اعلام کردهاند،.
حضور در ميدان
اگرچه دولتهای عضو اتحايهی اروپا از همان ابتدا، جبههای مشترک در مقابل دمشق و متحديناش به نمايش گذاشتند، با اينحال در مورد روش پيگيری و تداوم کار توافق ندارند. به اين طريق، از می 2013، برخی دولتهای اروپايی حق فروش سلاح به شورشيان سوريه را دارند. با اينحال اين امر تأثيرِ چندانی در ميدان و عرصهی مبارزه از خود بروز نداد.
هنگامی که رژيم سوريه در 2013 توسط جامعهی بينالمللی به ارتکابِ کشتارِ عمومی با استفاده از گاز سارين و باقی سلاحهای شيميايی متهم شد، اتحاديهی اروپا بهطور جدی و شديداً آنها را محکوم کرد. «خط قرمز» شناخته شدهی امريکايیها پشت سر گذاشته شده بود، فرانسه شتابان از ضرباتِ تنبيهی در سوريه خبر داد؛ اما پارلمان بريتانيا با رای عليه آن به همهی مؤتلفين بينالمللیاش توهين و بیحرمتی کرد، در حالیکه ايالات متحده در آخرين دقايق واکنش نشان داد. در ادامه دولتهای عضو اتحاديهی اروپا، در ائتلافی بينالمللی عليه دولت اسلامی (داعش) در عراق و سوريه، که شماری نزديک به پنجاه کشور را گرد هم میآورد، شرکت کردند. در زمينهی ضرباتِ مشخص و شرکت فعال در درگيریها، تنها فرانسه و بريتانيای کبير در سوريه در عملياتی شرکت جستهلند، که آن هم بسيار مؤخر است.
موضع کنونی
بسيارند شمار ناظران و آشنايان با شرايط که معتقدند بر خلافِ فرانسه، بخش بزرگی از دولتهای اروپايی (همچون سوئد، اتريش، اسپانيا، رومانی و يا لهستان) ديگر مخالفتی با اينکه بشار اسد بخشی از روند گذار در سوريه باشد، ندارند. حتی بريتانيای کبير و آلمان اخيراً از گنجاندنِ رئيس جمهور سوريه در مذاکراتِ راهيابی برای خروج از بحران سخن گفتهاند. چرخشی قابل توجه به نسبت مواضعشان در ابتدای درگيریها.
فشارِ ديگر بر اروپا برای يافتن راهحلی بر منازعه: رسيدن وسيع و گستردهی پناهندگان سوری از چند هفتهی قبل است.
موضع اوليه
به رغم موارد اختلافِ جدیِ تاريخی، دمشق و آنکارا روابطِ خوب و مناسبی طی سالهای 2000 با يکديگر داشتهاند. رجب طيب اردوغان رئيسجمهور ترک، که در آن دوران نخست وزير بود، در تعريف و تمجيد از رئيس جمهور سوريه، بشار اسد، که «دوست» میخواند، چيزی کم نمیگذاشت. در هنگام نخستين اعتراضات، آنکارا کوشيد نقشِ ميانجی ميان سوريه و غرب را به عهده بگيرد و دمشق را به اجرای اصلاحاتِ جدی فراخواند. طی ماههای بعدی، با تداوم اختناق و سرکوب تظاهرکنندگان لحن آنکارا تندتر و تندتر شد. در 2 اکتبر 2011، مخالفين سوری از استانبول خبر تشکيل شورای ملی سوريه (CNS)، ائتلاف گرايشات مختلف سياسی مخالف رژيم، را اعلام کردند. ترکيه با اقدام به چرخشی در موضع ديپلماتيک که از تهران دورش کند، اما در عوض امکان نزديک شدن به قدرتهای سنی [مذهب] خليج را افزايش دهد، از موقعيتِ شريک تجاری، به طرزی تدريجی تبديل به يکی از رهبران گرايش اپوزيسيون نسبت به رژيم اسد شد.
در شرايطی که رياض انقلابات عربی را با نگرانی و دلواپسی جدی به استقبال رفت، دوحه کوشيد از اين تغيير شرايط برای تقويت و تحکيم اخوانالمسلمين طرفی بربندد. اين اختلاف ديدگاه استراتژيک موجب پيچيدهتر شدن روابط ميان دو کشور همسايهی خليج شد، اما اين دو يک نقطهی اشتراک ديدگاهی يافتند: حمايت از اپوزيسيون سوريه. کشورهای حاشيهی خليج به اين نتيجه رسيدند که سرنگونی رژيم اسد، ضربهی سختی به تهران خواهد بود، که متحد منطقهای خود را از دست خواهد داد. در نتيجه قدرتهای منطقه، از همان ابتدای بحران، نه از سر نگرانیهای دمکراتيک، بلکه با چشمداشتهای ژئوپلتيک و استراتژيک، حمايت خود را نثار اپوزيسيون سوريه کردند. بر پايهی اطلاعات منتشر شده توسط ويکیليکس، عربستان سعودی، قطر و ترکيه پيمانی پنهانی با هدفِ سرنگونی دولت سوريه در 2012 ميان خود منعقد کردهاند.
حضور در ميدان
محور آنکارا ـ رياض ـ دوحه تدريجاً تلاشهای خود در حمايت از اپوزيسيون سوريه را، با تأمين پول و اسلحه به گروههای شورشی هماهنگ کردند. توافق آنها مايهی ارائهی حمايتِ لجستيکِ بسيار جدیای به ارتشِ فتح، ائتلافِ شورشيانِ وابسته به جبههی النصره (شعبهی سوری القاعده) و گروه سَلَفیِ احرارالشام، در جريانِ حملهی بزرگِ بهار گذشته در منطقهی استان ادلب شد. به گفتهی برخی از متخصصين امر هر سه متعهد شدند که حمايتی سياسی، مالی و نظامی از النصره انجام دهند، هر چند که برخی ديگر معتقدند که رياض کمتر از دو متحد ديگر خود در اين امر درگير شد. اين سه کشور به همين ترتيب متهم به آماده کردن زمينههای رشد و گسترش سازمان دولت اسلامی (داعش) شدهاند، اما تا لحظهی کنونی هنوز هيچ سند و مدرکی بر اثبات اين امر ارائه نشده است.
عربستان سعودی سنگينترين سلاحهايی که شورشيان در اختيار دارند، از جمله راکتهای ضدتانک، پرتابگر موشکهای زمين به هوا و همينطور مقادير معتنابهی مهمات و خرج انفجاری به آنها منتقل کرده است. در بهار 2013، فاينانشيال تايمز ميزان کمکهای قطر به شورشيان را رقمی معادل 25/2 ميليارد يورو برآورد کرد. روزنامهی ترکِ جمهوريت نيز آنکارا را متهم کرد که هزاران خرج انفجاری خمپارهانداز، 80000 مهمات برای سلاحهای کاليبر کوچک و بزرگ و صدها نارنجکانداز در اختيار شورشيان گذاشته است. در حالیکه دولت ترکيه، همواره بطور رسمی اين اتهامات را تکذيب کرده است. در 2 اکتبر 2014، پارلمان ترک لايحهای به تصويب رساند، که دولت ترکيه را مجاز به دخالت در سوريه و عراق مینمود. ترکها که در ابتدا حاضر به شرکت در ائتلافِ جنگی عليه داعش نبودند، در اوت 2015، تغيير موضع داده و پذيرفتند که پايگاههای خود را در اختيار هواپيماهای ائتلاف بگذارند. آنها به جنگی «عليه تروريسم» وارد شدند که هدفِ خود را در اصل متوجه پ.کا.کا و در ابعادی بسيار کوچکتر داعش قرار داده است. قطر و عربستان سعودی نيز اگر چه هر دو در ائتلاف شرکت و حضور دارند، اما بطور رسمی هيچ پرواز و حملهای در سوريه انجام نمیدهند.
موضع کنونی
آنکارا، رياض و دوحه همچنان بر رفتن بشار اسد تأکيد میکنند، هرچند که رجب طيب اردوغان اخيراً پذيرفته که رئيسجمهور سوريه میتواند بخشی از پروژهی گذار باشد. ترکيه درخواست استقرار منطقهی ممنوعيت پرواز در شمال سوريه را دارد، در حالیکه بايد نزديک به دو ميليون پناهندهی سوری در خاکِ خود را سر و سامان دهد. رياض هم اخيراً توسط وزير خارجهی خود، عادلالجبير اعلام کرده که دو گزينه برای سقوط اسد موجود است، يکی سياسی و ديگری نظامی.
برگردان: سيامند
___________________________________
۱- - تيتر مقاله Syrie: La diplomatie dans tous ces États است، که توسط نويسندگان نوعی بازی با کلمات استفاده شده، dans tous ses états معنای وضعيتی مغشوش و آشفته، عصبی، را میدهد، که به دليل تشابه کلامی، در اينجا معنای همهی اين کشورها را از آن مستفاد کردهاند. م