logo





کارولين هايک، ساميا مداوار و آنتونی سمران

سوريه: ديپلماسی در همه‏ ی اين کشورها۱

برگردان: سيامند

چهار شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱ اکتبر ۲۰۱۵



L’Orient le Jour ۶ اکتبر ۲۰۱۵
متن PDF

تمرکز

طرفدار يامخالف رژيم بشار اسد، مسکو، واشنگتن، تهران، رياض، آنکارا، پاريس، لندن، دوحه و برلين همه کمابيش، دور و نزديک درگيرِ بحران سوريه‏اند. چرا که يافتنِ راه‏حلی بر مناقشه‏ای که از بيش از چهار سال قبل سوريه را به نابودی کشانده به توانايی آن‏ها برای يافتنِ عرصه‏ای برای توافق وابسته است، «L’Orient-Le Jour» خلاصه‏ای از مواضعِ آن‏ها از 2011 تا کنون، تعهداتِ ديپلماتيکِ‏شان، و همينطور حضورشان را در ميدان عمل ارائه می‏کند.

موضع اوليه

تهران در حالی‏که در ابتدا موافق و همراه «بهار عربی» بود، و آن را «بيداری اسلامی» می‏خواند، از همان ابتدای تظاهرات در سوريه، آن را «توطئه»ای با منشاء خارجی نام نهاد. در اوت 2011، محمود احمدی‏نژاد رئيس جمهور ايران از «دخالت‏های موذيانه‏ی غرب و برخی کشورهای عربی در امور داخلی سوريه» سخن گفت. از نظر ايران، سرنگونی رژيم [سوريه] به نفع غربی‏ها و متحدين ترک و عربِ آن‏ها، به ويژه عربستان سعودی خواهد بود. تهران با داشتن روابطی بسيار حسنه با دمشق، از همان ابتدای دهه‏ی 80 و آغاز جنگ عراق ـ ايران، در عينِ مشروع شناختنِ برخی مطالبات توده‏ای، دفاع از رئيس‏جمهور سوريه بشار اسد به هر قيمت را برگزيد. ايران همچنين با گمانه‏زنیِ احتمالِ سرنگونیِ رژيم سوريه، بهررو وارد تماس و گفتگو با بخشی از اپوزيسيون سوری، از گرايش «اخوان‏المسلمين» هم شد. تهران می‏خواهد مطمئن شود، که نتيجه و حاصل بحران هرچه باشد، منافع استراتژيک‏اش در سوريه را از دست نخواهد داد. اين منافع تاريخی و متعددند. سوريه، اگر نه قطعه‏ی اصلی، اما قطعه‏ی حياتیِ سياست خارجی تهران است. سوريه نخستين کشورِ عربی است که جمهوری اسلامی را پس از انقلاب 1979 به رسميت شناخت، و به همراه ليبی، تنها کشوری است که طی جنگ ايران ـ عراق ياری‏شان کرد. اين که سوريه توسط علويون (شاخه‏ای از شيعه‏) رهبری می‏شود، نيز تفاهم ميان تهران و دمشق را تسهيل می‏کند؛ هرچند که برخی ديگر ملاحظات به نظر مهم‏تر می‏آيند: سوريه، دسترسی به خاورميانه‏ی عربی و مديترانه را در اختيار ايران می‏گذارد. دمشق يکی از حلقه‏های غيرقابلِ چشم‏پوشیِ محوری استراتژيک است که تهران را به حزب‏اله متصل می‏کند، محوری که «محور مقاومت» عليه اسرائيل ناميده می‏شود. دولت سوريه توسط تهران همچون «نوک پيکانِ نبرد عليه صهيونيسم» معرفی و خوانده می‏شود. کمک‏ تدارکاتی تهران به حزب‏اله به ويژه از مسير سوريه صورت می‏گيرد. جنگ در اين کشور برای تهران يک داوِ ژئوپوليتيک است: تهران جايگاهِ خود به عنوان ژاندارم منطقه عليه رقيبِ سعودی‏اش را در اين ميدان به قمار گذاشته است، اما به همين ترتيب توانايی‏اش در دفاع از برخی پايه‏ها و اساسِ نظريه‏ی انقلابی، اسلامی و ضدغربی‏اش را نيز.

حضور در ميدان

حضورِ نظامی تهران در سوريه به صورتی تصاعدی پيش رفت. از همان ابتدای بحران، تهران مشاورانش را به قصد کنترلِ اپوزيسيون، به دمشق روانه کرد. در 2012، آغاز به فرستادن پاسداران انقلاب به سوريه نمود، شماری از آن‏ها به اسارت ارتش آزاد سوريه درآمده و سپس در ژانويه‏ی 2013 آزاد شدند. حضور پاسداران در سوريه در ابتدا تکذيب و سپس تأئيد و پذيرفته شد، بی آن‏‏که شمار نيروهای بسيج شده برای اعزام به سوريه مشخص و اعلام شود. امروزه شمار آن‏ها بالغ بر هزاران نفر برای آموزش و سازماندهیِ نيروهای شبه‏نظامی سوری (به ويژه شيعه و علوی‏ها)، عراقی‏ها، و يا افغان‏ها و پاکستانی‏هاست.
به علاوه، ميان 5000 تا 8000 نفر از افراد حزب‏اله در شرايط کنونی در سوريه‏اند. دبيرکل حزبِ شيعه، حسن نصراله، در آوريل 2013، در هنگام نبرد قُصير حضور افرادش در سوريه را پذيرفت. تهران به موازات حمايت نظامی‏اش، سالانه ميلياردها دلار در اختيار دمشق می‏گذارد.

مواضع کنونی

دو فاکتور روی سياست خارجی تهران در سوريه تأثير و بازتاب داشته‏اند. يک: حضور روز به روز جدی‏تر جهادی‏ها، اساساً ضدشيعه، در صفوفِ اپوزيسيون سوريه. تهران در اين حضور مانوری از جانب عربستان سعودی به هدفِ مقابله با تأثيرگذاریِ خود در جهان عرب می‏بيند. اين تحول ايران را به سوی سخت‏تر کردن هر چه بيشتر مواضعش، شدت بخشيدن به حمايتش از رژيم و خود را به عنوان حامیِ اقليت‏ها معرفی کردن، هدايت می‏کند. دو: توافق هسته‏ای حاصل شده در ژوئيه 2015 در وين ميان ايران و کشورهای 1 + 5. اين توافق راه مذاکره ميان تهران و غرب را در مسيری که سمبلی بر بازگشتِ جمهوری اسلامی به «کنسرت ملل» باشد، هموار می‏کند. اما دور از زمانی که مذاکرات ژنوI و ژنو II در جريان بود، ايران حالا در تلاش است تا خود را به عنوان عاملی غيرقابلِ چشم‏پوشی در مسير يافتنِ راه‏حلی بر مناقشه تحميل کند. در حال حاضر، تهران، بر خلاف مسکو، در صدد است تا در درجه‏ی اول برنامه‏ی عمل خود را مبنی بر ريشه‏کنی تهديدِ جهاديون در درجه‏ی اول، و سپس بحث و گفتگو در باره‏ی سرنوشتِ رئيس‏جمهور سوريه در مرحله‏ی بعدی، تحميل کند. گفتارهای رئيس‏جمهور ايران حسن روحانی چنين القا می‏کند که تهران خود را ملزم به تعهدی به بشار اسد نمی‏داند. ايرانی‏ها تا کنون مشخص نکرده‏اند که در صورت برگزاری مذاکراتی برای برون‏رفت از بحران، حاضر به دادنِ چه امتيازاتی هستند و چه تضمين‏هايی درخواست می‏کنند.

موضع اوليه

روابط ميان سوريه و ايالات متحده، که تاريخاً، حتی در پايانِ جنگِ سرد، پرتنش و تشنج‏زا بود، به فاصله‏ی کمی پس از ورود باراک اوباما به کاخ سفيد در 2009 رو به بهبود نهاد. در واقع، جانشينِ جورج دبليو بوش معتقد است که دمشق صاحب نقشی کليدی در منطقه است. آن‏گاه که خيزش توده‏ای در مارس 2011 در سوريه آغاز شد، اين پيشرفت‏ها همه يک‏جا دود شد و به هوا رفت، هرچند که ماه‏های زيادی طول کشيد تا اوباما واکنشی نشان دهد. نخستين موج تحريم و مجازات‏ها، به‏ويژه اقتصادی، شبکه‏ی مخابرات و بانک‏های آن‏ها، و همينطور هواپيمايی و نفت را هدف قرار داد، سپس طی سال بعد تحريم و مجازات‏های بعدی، به همان نسبتی که کشور در جنگی هرچه پيچيده‏تر و خونبارتر فرو می‏رفت، هم سر رسيدند. گروه اوباما در کاخ سفيد، بالاخره در پايان تابستان 2011 خواستارِ خلع و رفتنِ رئيس‏جمهور بشار اسد شد. [ولی] تا مارس 2014 طول کشيد تا واشنگتن تصميم به بستن سفارت خود در دمشق، به دليلِ، از زبان وزير خارجه‏ی امريکا جان کری، «عدم مشروعيتِ آشکار و واضح رژيم» اسد بگيرد.

حضور در ميدان

از ژوئيه 2011، ارتش آزاد سوريه (ASL) متشکل از سربازان و افسرانی که صفوف ارتش رسمی را ترک کرده، و همينطور غيرنظامی‏هايی که سلاح برگرفته‏اند، تحت فرمان و فرماندهیِ رياض‏الاسد، همچون گرايش اصلی اپوزيسيون در ميدانِ عمل در مقابل ارتش وفادار به بشار اسد، طرح و شناخته شد. ارتش آزاد سوريه، به سرعت اتوريته‏ی شورای ملی سوريه (CNS، اپوزيسيون سوری در تبعيد، که در پايان 2011 شکل گرفت) را پذيرفت، و به فاصله‏ی کوتاهی حمايت بخش بزرگی از جامعه‏ی جهانی، از جمله واشنگتن را متوجه خود نمود. از بهار 2012، مأمورين CIA با ارائه‏ی اطلاعات، کمک و ابزار رسانی در پايگاه‏های‏شان در ترکيه، اردن و در سوريه، هر جايی‏که بتوان به آن‏ها سلاح رساند، شروع به ياری‏رسانی به ارتش آزاد سوريه کردند.
سالِ بعد، دامنه‏ ی دشمنی ميان دمشق و واشنگتن، با استناد به کشتارِ با استفاده از گازِ سارين در منطقه‏ی غوطه غربی، رژيم سوريه را به استفاده از گازهای شيميايی عليه ساکنان غيرنظامی متهم می‏کرد، گسترش يافت. ايالات متحده با تأکيد بر اين‏که «خطوط قرمز» زيرپا گذاشته شده، تهديد به اقدام نظامی در سوريه کرد. دخالتِ نظامی‏ای که در نهايت عقيم ماند: پس از يک تعليق عمومی، باراک اوباما تصميم گرفت آن را به تصميم کنگره واگذارد. طی اين فاصله مسکو موفق شد که دمشق را وادارد که زرادخانه‏ی شيميايی‏اش را تحت کنترل بين‏المللی بگذارد.
در ژوئن 2014، پنتاگون برنامه‏ی آموزش و تجهيز را عملی کرد، که هدف آن آموزش هزاران نفر از شورشيان، برگزيده در ميان جمع است، که در فاصله‏ی کمی تبديل به يک ناکامی کامل شد. تنها چند ده نفری از مبارزين انتخابی، پيش از ورود به سوريه آموزش ديدند، که آن‏ها هم بعد از ورود به سوريه عموماً غيب‏شان زد. در اواسط سپتامبر فرمانده‏ی عملياتی نيروهای امريکايی در خاورميانه، اذعان کرد که تنها «چهار يا پنج» نفر از شورشيان سوری آموزش ديده و مسلح شده توسط ايالات متحده، در ميدان مبارزه حضور دارند.
در همين دوره‏ی زمانی است که ائتلافی از بيش از پنجاه کشور، با هدايت و رهبری واشنگتن شکل گرفت. اين ائتلاف، هدف خود را مبارزه عليه دولت اسلامی [داعش] در عراق و سوريه تعيين نمود. حملات هوايی و به ويژه امريکايی‏اند. اما طی يک سال، اگرچه عملياتِ اين ائتلاف تا حدودی شتابِ گسترش و توسعه‏ی گروه‏ جهادی را کاهش داده، اما نه بر اين روند مانعی ايجاد کرده و نه قادر به از ميان برداشتن کامل اين گروه شده است.

موضع کنونی

بيش از چهار سال پس از آغاز جنگ، هيچ راه‏حلی در چشم‏انداز نيست. منازعه‏ای سراسر پيچيده‏ و پر مصيبت، و موضع متحول شده‏ی برخی از قدرت‏های بزرگ در ميدان عمل. سياست امريکا به نظر می‏رسد پر ترديد و مبهم است، بدون استرتژی و نامشخص. به اين ترتيب، واشنگتن در مارس 2015، با تکرار همان‏که از 2011 می‏گفت، مبنی بر اين‏که تنها راه‏حل اين مناقشه سياسی است و نه نظامی، از مواضع پيشين‏اش دوری جسته، و مذاکره با بشار اسد را از ميان گزينه‏های خود حذف نمی‏کند. اخيراً وزيرِ امور خارجه، جان کری طرح کرد که بشار اسد بايد برود، در عين اين‏که تأکيد داشت که زمان اين امر می‏بايست در چارچوب مذاکراتِ برای حل بحران سوريه تعيين شود.

موضع اوليه

روسيه، متحد سوريه از دوران شوروی، به دفعات حمايتِ ناگسستنیِ خود از رئيس‏جمهور بشار اسد را مورد تأکيد قرار داده است. حمايتی که به ويژه با ارسال سلاح به اين کشور، به رغم منازعاتی که الآن چهارسال از عمر آن می‏گذرد، همچنان ادامه داشته است. سوريه يکی از اصلی‏ترين متحدان روسيه در دنيای عرب است. اهميت دمشق برای مسکو، نخست در زمينه‏ی تجاری است. اگر مخالفين بشار اسد به قدرت حکومتی دست بيابند، می‏توانند سرمايه‏گذاری‏های متعدد روسيه در اقتصاد سوريه را زير سئوال ببرند. به علاوه، پايگاه تدارکات و تعميراتِ نيروی دريايی‏اش در بندر طرطوس در شمالِ غرب سوريه ، تنها پايگاهی است که روسيه در خارج از خاک شوروی سابق در اختيار دارد، در حالی‏که دسترسی به درياهای گرم همواره يکی از مشغله‏های ذهنی روس‏ها بوده است. سرنگونی رژيم دمشق، موجبِ عزيمت و خروج مسکو از خاورميانه خواهد شد. از همان ابتدای بحران، غرب به دفعات کوشيده موضعِ مسکو را به نرمش وادارد. اما روسيه، همانند چين، چهار دفعه از حق وتوی خود در قطعنامه‏های شورای امنيت عليه سوريه استفاده کرده است: در 4 اکتبر و 4 فوريه 2011، 19 ژوئيه 2012 (محکوم کردنِ سرکوبِ اعتراضات عليه رژيم سوريه) و بالاخره در 22 می 2014(فراخواندن دادگاه جنايی بين‏المللی توسط سازمان ملل متحد در رابطه با جنايات جنگی در سوريه). روسيه با اين «نيِت» [نه] های صريح فشار و متهم شدن از جانبِ جامعه‏ی جهانی به دليلِ حمايت و مشروعيت بخشيدن به باج‏خواهی‏ها و خيره‏سری‏های رئيس‏جمهور سوريه را به جان خريده است. آن‏ها هيچ اعتمادی به غرب ندارند و نگران اين هستند که تصويب قطعنامه‏ی سازمان ملل موردِ پيشين ليبی (جنگ داخلی در 2011) را تکرار کرده و بشار اسد نيز به سرنوشتی مشابه سرهنگ قذافی دچار آيد. از نظر روسيه، سوری‏ها هستند که می‏بايست در مورد سرنوشت او و آن‏ها تصميم بگيرند. به علاوه، مسکو همواره استفاده از سلاح شيميايی توسط رژيم را تکذيب کرده است، که بر همين اساس آخرين وتوی سال 2014 را مورد استفاده قرار داد. با اين‏حال، حمايت مسکو از دمشق، در پشتِ صحنه، همواره چندان سهل و آسان نبوده است. در واقع، روسيه به دفعات از لجاجت رژيم در عدم پذيرش هر نوع گفتگو و ديالوگی، به خشم آمده است.

حضور در ميدان

روسيه، دومين صادرکننده‏ی سلاح در سطح جهان، بر پايه‏ی قراردادهای امضا شده پيش و پس از درگيری‏های 2011 به سوريه اسلحه صادر کرده است. روس‏ها صدها مستشار، تکنسينِ تعمير و مراقبت ابزار آلات جنگی که فروخته است، به سوريه اعزام کرده: هليکوپترهای تهاجمی، موشک، رادار، موشک‏های ضدهوايی. پايگاه نظامیِ طرطوس بسيار ارزشمند است. پايگاهی دريايی ساخته شده در 1971 که تا لحظه‏ی کنونی پادگانی مشتمل بر 150 نفر در آن جاگرفته‏اند. فرمانده‏ی عالی نيروی دريايی، آدميرال ولاديمير ماسورين، در 2012 اعلام کرده بود که مديترانه دريايی است «با بالاترين اهميت استراتژيک» و «منطقه‏ای که قدرت دريايی و پرچم روسيه بايد که به چشم بيايد». مسکو به رغم حمايت از رژيم اسد از همان ابتدا، اما هرگز نشانی از تمايل به دخالت نظامی تا حدِ به کار گرفتن نيروهای نظامی‏اش در تابستان 2015، از خود نشان نداده بود. هواپيماهای روس حملات متعددی به موقعيت و مکان‏های «تروريست‏ها» به قول مسکو انجام داده‏اند، در حما و حمص، واقع در شمال غربی و مرکز کشور. فعلاً در شرايط کنونی به کار گرفتنِ نيرو و واحدهای پياده نظام برای کرملين خارج از موضوع است. هدفِ اين دخالت نظامی، از نظرِ مسکو، حمايت و کمک به «نيروهای مسلح سوريه در مبارزه‏شان عليه داعش» و گروه‏های «تروريست» در عموميت خود است.

موضع کنونی

طی اين تابستان، روسيه کمک‏هايش به رژيم سوريه را شتاب و شدت بخشيد، به ويژه با در اختيار گذاشتن نفربرهای زرهی و هواپيما، و تقويت پادگان روس در لاذقيه (فرودگاه) و طرطوس. 28 سپتامبر گذشته، ولاديمير پوتين در مجمع عمومی سازمان ملل به دفاع از رژيم سوريه برخاست. رهبر کرملين يک «ائتلاف گسترده ضدتروريستی» برای مبارزه عليه جهادی‏ها در سوريه و عراق را درخواست کرد. اين ائتلاف «شبيه همانی خواهد بود که عليه هيتلر» در جريان جنگ دوم جهانی شکل گرفت و کشورهای عرب در آن «نقشی کليدی به عهده خواهند داشت». و بالاخره مسکو دولت سوريه را به گفتگو با ديگر عناصر اين مناقشه دعوت کرد. سوريه شرکت در گفتگوهای اوليه‏ی پيشنهادی سازمان ملل به قصد آماده‏سازی يک کنفرانس صلح پذيرفته. رئيس‏جمهور روسيه در جريان سخنرانی‏اش سازمان ملل در اواخر سپتامبر، ارزيابی کرد که عدم پذيرش همکاری با دولت سوريه «اشتباه بزرگی» خواهد بود، چرا که اين دولت، از نظر او، نشانی از «شهامت» در مبارزه عليه جهادی‏هاست.

موضع اوليه

کشضورهای اتحاديه‏ی اروپا از همان ابتدای بحران، موضعی بسيار قاطع در مقابل سوريه در پيش گرفتند. وقتی رژيم به سرکوب تظاهرکنندگان پرداخت، اتحاديه‏ی اروپا با شدت و قاطعيت رفتار رژيم را محکوم کرد، و خواهان برکناری رئيس‏جمهور بشار اسد از قدرت شد، و سريعاً اولين رشته‏ی تحريم‏های اقتصادی، تجاری و ديپلماتيک عليه رژيم، و همينطور ممنوعيت فروش سلاح و خريد نفت از اين کشور را عملی کرد. به همين ترتيب، شخصيت‏ها و افرادی نزديک و يا وابسته به رژيم در ليست ممنوعيت ويزا برای اتحاديه‏ی اروپا قرار گرفتند. فرانسه، به ويژه، با تندی و شدتِ انتقاداتش عليه رژيم دمشق، خود را بارزتر و مشخص‏تر از ديگران نشان داد، و از همان نوامبر 2011 سفيرش را از دمشق فراخواند. چند ماه بعد، اين‏بار نوبت بريتانيای کبير، ايتاليا، هلند بود که سفارت‏های‏شان را در پايتخت سوريه تعطيل کنند. اعضای اتحاديه‏ی اروپا، با اقدام به برگزاری جلسات و گردهمايی‏های بين‏المللی (همچون ژنو II، مثلاً)، به رغم نتايجی که چندان هم چشمگير نبوده‏اند، عملاً بدون استثنا حمايت خود را از اپوزيسيون سوريه اعلام کرده‏اند،.

حضور در ميدان

اگرچه دولت‏های عضو اتحايه‏ی اروپا از همان ابتدا، جبهه‎‏ای مشترک در مقابل دمشق و متحدين‏اش به نمايش گذاشتند، با اين‏حال در مورد روش پيگيری و تداوم کار توافق ندارند. به اين طريق، از می 2013، برخی دولت‏های اروپايی حق فروش سلاح به شورشيان سوريه را دارند. با اين‏حال اين امر تأثيرِ چندانی در ميدان و عرصه‏ی مبارزه از خود بروز نداد.
هنگامی که رژيم سوريه در 2013 توسط جامعه‏ی بين‏المللی به ارتکابِ کشتارِ عمومی با استفاده از گاز سارين و باقی سلاح‏های شيميايی متهم شد، اتحاديه‏ی اروپا به‏طور جدی و شديداً آن‏ها را محکوم کرد. «خط قرمز» شناخته شده‏ی امريکايی‎‏ها پشت سر گذاشته شده بود، فرانسه شتابان از ضرباتِ تنبيهی در سوريه خبر داد؛ اما پارلمان بريتانيا با رای عليه آن به همه‏ی مؤتلفين بين‏المللی‏‏اش توهين و بی‏حرمتی کرد، در حالی‏که ايالات متحده در آخرين دقايق واکنش نشان داد. در ادامه‏ دولت‏‎های عضو اتحاديه‏ی اروپا، در ائتلافی بين‏المللی عليه دولت اسلامی (داعش) در عراق و سوريه، که شماری نزديک به پنجاه کشور را گرد هم می‏آورد، شرکت کردند. در زمينه‏ی ضرباتِ مشخص و شرکت فعال در درگيری‏ها، تنها فرانسه و بريتانيای کبير در سوريه در عملياتی شرکت جسته‏لند، که آن هم بسيار مؤخر است.

موضع کنونی

بسيارند شمار ناظران و آشنايان با شرايط که معتقدند بر خلافِ فرانسه، بخش بزرگی از دولت‏های اروپايی (همچون سوئد، اتريش، اسپانيا، رومانی و يا لهستان) ديگر مخالفتی با اين‏که بشار اسد بخشی از روند گذار در سوريه باشد، ندارند. حتی بريتانيای کبير و آلمان اخيراً از گنجاندنِ رئيس‏ جمهور سوريه در مذاکراتِ راه‏يابی برای خروج از بحران سخن گفته‏اند. چرخشی قابل توجه به نسبت مواضع‏شان در ابتدای درگيری‏ها.
فشارِ ديگر بر اروپا برای يافتن راه‏حلی بر منازعه: رسيدن وسيع و گسترده‏ی پناهندگان سوری از چند هفته‏ی قبل است.

موضع اوليه

به رغم موارد اختلافِ جدیِ تاريخی، دمشق و آنکارا روابطِ خوب و مناسبی طی سال‏های 2000 با يکديگر داشته‏اند. رجب طيب اردوغان رئيس‏جمهور ترک، که در آن دوران نخست‏ وزير بود، در تعريف و تمجيد از رئيس ‏جمهور سوريه، بشار اسد، که «دوست» می‏خواند، چيزی کم نمی‏گذاشت. در هنگام نخستين اعتراضات، آنکارا کوشيد نقشِ ميانجی ميان سوريه و غرب را به عهده بگيرد و دمشق را به اجرای اصلاحاتِ جدی فراخواند. طی ماه‏های بعدی، با تداوم اختناق و سرکوب تظاهرکنندگان لحن آنکارا تندتر و تندتر شد. در 2 اکتبر 2011، مخالفين سوری از استانبول خبر تشکيل شورای ملی سوريه (CNS)، ائتلاف گرايشات مختلف سياسی مخالف رژيم، را اعلام کردند. ترکيه با اقدام به چرخشی در موضع ديپلماتيک که از تهران دورش کند، اما در عوض امکان نزديک شدن به قدرت‏های سنی [مذهب] خليج را افزايش دهد، از موقعيتِ شريک تجاری، به طرزی تدريجی تبديل به يکی از رهبران گرايش اپوزيسيون نسبت به رژيم اسد شد.
در شرايطی که رياض انقلابات عربی را با نگرانی و دلواپسی جدی به استقبال رفت، دوحه کوشيد از اين تغيير شرايط برای تقويت و تحکيم اخوان‏المسلمين طرفی بربندد. اين اختلاف ديدگاه استراتژيک موجب پيچيده‏تر شدن روابط ميان دو کشور همسايه‏ی خليج شد، اما اين دو يک نقطه‏ی اشتراک ديدگاهی يافتند: حمايت از اپوزيسيون سوريه. کشورهای حاشيه‏ی خليج به اين نتيجه رسيدند که سرنگونی رژيم اسد، ضربه‏ی سختی به تهران خواهد بود، که متحد منطقه‏ای خود را از دست خواهد داد. در نتيجه قدرت‏های منطقه، از همان ابتدای بحران، نه از سر نگرانی‏های دمکراتيک، بلکه با چشم‏داشت‏های ژئوپلتيک و استراتژيک، حمايت خود را نثار اپوزيسيون سوريه کردند. بر پايه‏ی اطلاعات منتشر شده توسط ويکی‏ليکس، عربستان سعودی، قطر و ترکيه پيمانی پنهانی با هدفِ سرنگونی دولت سوريه در 2012 ميان خود منعقد کرده‏اند.

حضور در ميدان

محور آنکارا ـ رياض ـ دوحه تدريجاً تلاش‏های خود در حمايت از اپوزيسيون سوريه را، با تأمين پول و اسلحه به گروه‏های شورشی هماهنگ کردند. توافق آن‏ها مايه‏ی ارائه‏ی حمايتِ لجستيکِ بسيار جدی‏ای به ارتشِ فتح، ائتلافِ شورشيانِ وابسته به جبهه‏ی النصره (شعبه‏ی سوری القاعده) و گروه سَلَفیِ احرارالشام، در جريانِ حمله‏ی بزرگِ بهار گذشته در منطقه‏ی استان ادلب شد. به گفته‏ی برخی از متخصصين امر هر سه متعهد شدند که حمايتی سياسی، مالی و نظامی از النصره انجام دهند، هر چند که برخی ديگر معتقدند که رياض کمتر از دو متحد ديگر خود در اين امر درگير شد. اين سه کشور به همين ترتيب متهم به آماده کردن زمينه‏های رشد و گسترش سازمان دولت اسلامی (داعش) شده‏اند، اما تا لحظه‏ی کنونی هنوز هيچ سند و مدرکی بر اثبات اين امر ارائه نشده است.
عربستان سعودی سنگين‏ترين سلاح‏هايی که شورشيان در اختيار دارند، از جمله راکت‏های ضدتانک، پرتاب‏گر موشک‏های زمين به هوا و همينطور مقادير معتنابهی مهمات و خرج انفجاری به آن‏ها منتقل کرده است. در بهار 2013، فاينانشيال تايمز ميزان کمک‏های قطر به شورشيان را رقمی معادل 25/2 ميليارد يورو برآورد کرد. روزنامه‏ی ترکِ جمهوريت نيز آنکارا را متهم کرد که هزاران خرج انفجاری خمپاره‏انداز، 80000 مهمات برای سلاح‏های کاليبر کوچک و بزرگ و صدها نارنجک‏انداز در اختيار شورشيان گذاشته است. در حالی‏که دولت ترکيه، همواره بطور رسمی اين اتهامات را تکذيب کرده است. در 2 اکتبر 2014، پارلمان ترک لايحه‏ای به تصويب رساند، که دولت ترکيه را مجاز به دخالت در سوريه و عراق می‏نمود. ترک‏ها که در ابتدا حاضر به شرکت در ائتلافِ جنگی عليه داعش نبودند، در اوت 2015، تغيير موضع داده و پذيرفتند که پايگاه‏های خود را در اختيار هواپيماهای ائتلاف بگذارند. آن‏ها به جنگی «عليه تروريسم» وارد شدند که هدفِ خود را در اصل متوجه پ.کا.کا و در ابعادی بسيار کوچک‏تر داعش قرار داده است. قطر و عربستان سعودی نيز اگر چه هر دو در ائتلاف شرکت و حضور دارند، اما بطور رسمی هيچ پرواز و حمله‏ای در سوريه انجام نمی‏دهند.

موضع کنونی

آنکارا، رياض و دوحه همچنان بر رفتن بشار اسد تأکيد می‏کنند، هرچند که رجب طيب اردوغان اخيراً پذيرفته که رئيس‏جمهور سوريه می‏تواند بخشی از پروژه‏ی گذار باشد. ترکيه درخواست استقرار منطقه‏ی ممنوعيت پرواز در شمال سوريه را دارد، در حالی‏که بايد نزديک به دو ميليون پناهنده‏ی سوری در خاکِ خود را سر و سامان دهد. رياض هم اخيراً توسط وزير خارجه‏ی خود، عادل‏الجبير اعلام کرده که دو گزينه برای سقوط اسد موجود است، يکی سياسی و ديگری نظامی.

برگردان: سيامند
___________________________________

۱- - تيتر مقاله Syrie: La diplomatie dans tous ces États است، که توسط نويسندگان نوعی بازی با کلمات استفاده شده، dans tous ses états معنای وضعيتی مغشوش و آشفته، عصبی، را می‏دهد، که به دليل تشابه کلامی، در اينجا معنای همه‏ی اين کشورها را از آن مستفاد کرده‏اند. م

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد