دیدیم با دست زدن نمی توان انقلاب کرد
زمین می چرخد و کار ما تغییرنمی کند
از زمان گذشتی و دروغ و ریا تغییرنمی کند
آمدی به خیابان گل دادی و لگد خوری
تو مثل یک پرنده ای محتوا تغییرنمی کند
هوا آفتابی بود خوش و دلچسب و گرم
اسلحه داشت آن یارو که فردا تغییرنمی کند
چه شد دستها همه از هم باز می شد
افتاد بر زمین یارم آن درد آشنا تغییرنمی کند
همه ناله ای بود مثل نسیم با سحر
ضمیرت کجا بود که مدارا تغییر نمی کند ؟
کسی که در رود دوست ایران نیست
ببین ملتی پا به فرار تا خطا تغییر نمی کند
تا گرفتند و بسته اند و تبعید و اعدام
کار ما ببین او تغییرمی کند قضا تغییر نمی کند
باید سنگ را بر داشت بر سینهء رود
کجا دیدی سنگ خود برود دستها تغییرنمی کند
دیدیم با دست زدن انقلابی نتوان کرد
چشمها ببین همه بسته حل معما تغییر نمی کند .
2015 10 07
ایران آزاد
دوست دارم که این قافله تمام شود
در ایران باز شود و آرام شود
نگفتی به من کی می رسد بهار
گل باغ سر زند ومدام شود
این قافله باید که شود تمام
آب نبات بریزد و بکام شود
سقف جهان سرد است و تاریک
کو آن روشنی که بتابد وانجام شود
چه افسانه ای در چشمان تو بود
اشکی بریزد سوی زمین و حرام شود
نرفت آنجا که شهر = یار شد
مثل بازیست که هرپرنده به دام شود
نگذاشتیم دست روی شانهء هم
دیدی چه کرد دیو حالا انتقام شود
جلوی آب را نگرفتیم و غلیان شد
کج رفتیم با غم باید راست پیام شود
نگویید که انقلاب رفت و بار دگر
کس نیست که به کوچه و و بام شود
در ره آزادی قدم باید گذاشت
جلوتر از قدم تو چه کسی نام شود ؟
2015 10 05
رباعی
دست من خالی ست نیست جواب
پاره نکن ایران را تا حد خراب
من و تو به چه خاطر هستیم
ایران سرزمین من و توست دریاب
دوبیتی
اگر با منی من آزاده ام
اگر نیستی من ز پا افتاده ام
من پرچمی بدست دارم سرخ و بلند
هر کجا که میروی دلی نهاده ام
رباعی
راه ما روشن است هر جا
چاله ئیست که می بینم از اینجا
تو یکی روشنی مرا بده
تا پر کنم چاله را بدینجا .
20115 10 07
توضیح مختصر
در اشعار گذشته اشتباهاتی داشته ام از جمله در = غزل و رباعی و دوبیتی . ایراد مرا ببخشید . امیدوارم که دیگر این اشتباهات تکرار نشود .
شهاب طاهرزاده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد
