همه ى حسرتِ شمع ، از آن بود ،
كه رنگِ چشمانِ تو نا شكستنى است .
با رنگِ چشمان تو ميتوان ،
شهرِ شمع ها را ،
شرمنده كرد .
روىِ صفحه هاى نقاشى
يك عالم رنگ پاشيد
پَرهاىِ خسته در نقاشى را ،
بار ديگر
پرنده كرد .
منِ باران زده ،
كه بى رنگ تر از ،
اشكِ جفا وُ هواىِ غم و رنجم
در آفاقِ خيالم ، عاشقِ آنم
- دمى
چون نيلوفرانِ صبحِ فروردين
به بالِ رنگِ چشمانِ تو پيچم .
فرخ ازبرى
المان - مرداد ١٣٩٤
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد