![]() |
|
سعدی در حکایتی از دفتر هفتم بوستان پای صحبت "پیری پسندیده هوش" مینشیند تا به تجربهی او پیرامون امر به معروف گوش فرادهد. ولی پیر پسندیده هوش حکایتی را برای سعدی بازمیگوید که خود او نقشی از آمر به معروف را در فرآیند آن به انجام رسانده است، بدون آنکه به نتیجهای لازم از عمل خویش دست یابد.
پیر پسندیده هوش در این داستان حکایت میکند که در گوشهای از سرزمین هند، با صحنهای رو به رو گردید که ضمن آن مرد سیاهی به زنی ماهروی دست یافته بود و آشکارا از زن کام برمیگرفت. تا آنجا که راوی داستان امر به معروف را بهانه نهاد و بر بستری از باورهای اسلامی زن را از دستان مرد رهانید. سپس مرد پا به فرار گذاشت و اما زن به جای تشکر از آمر به معروف (راوی)، به گریبان او درآویخت. چون مدعی بود که از سالها پیش چنین روزی عاشقانه را آرزو داشت تا شاید او نیز بتواند همانند دیگران آزادانه مردی را در آغوش کشد. در همین راستا شخصیت زن داستان مصرانه مدعی بود که اکنون پیر پسندیده هوش در نقش آمر به معروف با عمل نادرست خویش این فرصت را برای همیشه از او بازستانده است. فرصتی که شاید هیچوقت به دست نیابد. اما او در ادامهی داستان، بیکار نماند و به منظور انتقام از آمر به معروف، ترفندی را در صحنهی واقعه به کار بست. چون خطاب به عابران بیواهمه فریاد برآورد که این شخصِ مزاحم، به اجبار قصد دارد به او تجاوز کند. تا جایی که آمر به معروف از جامهاش که دستان زن به محکمی آن را میفشرد، دل کند و برهنه و بیجامه پا به فرار گذاشت. چندی از آن ماجرا گشت تا آنکه آمر به معروف و زنِ وامانده از عاشق به تصادف رو در روی هم قرار گرفتند. در این دیدار غیر منتظره آمر به معروف به زن یادآور شد که او برای همیشه از عمل ناصواب امر به معروف توبه کرده است تا دیگر در کار مردم "فضولی" نکند. او بدون آنکه از خود تأثیر مثبتی بر ذهن زن بر جای گذارد آموزههای اخلاقی او را در زندگی اجتماعی خویش به کار میبست. چون ضمن تجربهای ارزشمند از او آموخته بود که نباید در کار دیگران فضولی نماید. سعدی همانند بسیاری از شاعران پیشین زبان فارسی، محتاطانه هند را به عنوان مکانی برای داستان خویش برمیگزیند تا هنجارهای عاشقانهی قهرمانان حکایت او، در جایی ورای سرزمینهای اسلامی انجام پذیرد. چون رفتارهای آزادانهی جنسی در آیین مسلمانان گناهی نابخشودنی به شمار میآید. همچنان که او حسابگرانه، به خود جرأت نداده است تا چنین نقشی را به شهروندی از شهری مسلماننشین واگذارد. شاید در آن صورت مردمان چنین شهری اتهامی از این دست را تاب نمیآوردند و غیرت کور و عوامانهی خود را در دفاع از حریم اخلاقی مسلمانان شهر و دیار خویش، علیهِ سعدی به کار میبستند. چنانکه همین رفتار به ظاهر خطاکارانه را سعدی در حکایت خویش به کافران هندی واگذاشت تا خواب آشفتهای را برایش در پی نداشته باشد. شاید هم سعدی در روزگار خود داستانهایی از معاشقهی آزادانهی مردم هند شنیده بود که بازپروری آنها را برای داستانش در بوستان مناسب میدید. تا آنجا که مسلمانی دینمدار را به اجرای نقش امر به معروف برای عاشقانی از هند برمیگمارد. نقشی که به حتم پذیرش آن برای هندیان عصر و دورهی سعدی محال مینمود. همچنان که خواستِ قهرمانان عاشق و معشوق داستان هم با رفتار فردی و خودانگارانهی آمر به معروف همخوانی و همسویی نداشت. قهرمان مرد داستان در گزارش سعدی، سیاه پوستی بلند بالاست که به هنگام همآغوشی میتوانست قامت سپید و ماهگونهی زن جوان را به تمامی با بدن خویش بپوشاند. سعدی با چنین توصیفی از مرد داستان، جفاکاری او را برای مخاطب و خواننده هدف میگذارد تا به گمان خویش مظلومیت زن را در فرآیند داستان بنمایاند. همچنان که او در متن حکایت از زبان پیر پسندیده هوش فضای واقعه و سیمای طرفین ماجرا را با هنرمندی ویژهای به تصویر میکشد: که در هند رفتم به کنجی فراز / چه دیدم؟ چو یلدا سیاهی دراز در آغوش وی دختری چون قمر / فرو برده دندان به لبهاش در چنان تنگش آورده اندر کنار / که پنداری اللیل یغشیالنهار (شب روز را میپوشاند) در ضمن فضاسازی سعدی از معاشقهی آن دو کمتر در آثار سخنسرایان پیشین فارسی به چشم میآید. انگار او نظامی و یا فخرالدین اسعد گرگانی را الگویی مناسب برای فضاسازیهای عاشقانهی خویش میبیند. ضمن آنکه در همین لبگرفتنها و یا لبدادنهای عاشقانه، سیمای دقیقی از چهرهی دو عاشق هم به دست میدهد. تا آنجا که بیش از همه بر زیبایی بیبدیل زن تأکید میورزد. چنانکه مرد سیاهپوست دندانهای خود را به لبهای زن فرو میبرد. رفتاری که آمر به معروف به گمان خویش آن را برای زن آزاردهنده میبیند. چنین صحنهای از داستان از موضوعی حکایت دارد که گویا عاشقان عصر و دورهی شاعر همانند امروز در معاشقهی خود با زنان تنها به بوسه اکتفا نمیکردند بلکه مکیدن لبها (لب گرفتن) نیز بخشی از معاشقه به شمار میآمد. همچنین واگویههای داستان به هنگامی که مرد عاشق از سر ناچاری از آغوش زن پا به فرار میگذارد خواندنی است. به خصوص آنگاه که زن عاشق، خطاب به پیر پسندیده هوش (آمر به معروف) فریاد برمیآورد: که ای زرقسجادهی دلقپوش / سیهکارِ دنیاخرِ دینفروش مرا روزها دل ز کف رفته بود / بر این شخص و جان بر وی آشفته بود کنون پخته شد لقمهی خام من / که گرمش به در کردی از کام من تظلم برآورد و فریاد خواند / که شفقت برافتاد و رحمت نماند! در ادبیات کلاسیک فارسی، زن کمتر به عنوان عاشق ظاهر میگردد تا مردان نقشی از عاشق را برای معشوق خود به اجرا گذارند. اما حکایت سعدی از نمونههای نادری است که زن، در استقلال عمل خویش معشوقی از گروه مردان برمیگزیند و به عشق آزادانه با همین معشوق میبالد. ضمن آنکه سعدی نیز در حکایت خویش به گونهای غیر مستقیم از زبان قهرمان زن داستان، آمران به معروف زمانهاش را به انتقاد میگیرد. او مدعی است که رفتار سطحینگرانهی آمر به معروف، راه به جایی نخواهد برد، چون خود آلودهاند و حتا در پس تظاهر و عوامفریبی، به دین فروشی اشتغال میورزند. همچنین سعدی بر بستری از تتابعِ اضافات آمر به معروف را "زرقسجادهی دلقپوشِ سیهکارِ دنیاخرِ دینفروش" میخواند. او حسابگرانه فرد را به جای جمع و گروه مینشاند تا انتقادِ از این گروه به آسانی صورت پذیرد. انتقادی که به طبع به نفی و طرد تمامی ایشان در جامعه میانجامد که متظاهرانه بر قدرت حکومتی دست یافتهاند. در همین راستا سعدی با زیرکی و ظرافت تمام، قهرمان خود را که از گذشتهاش برائت میجوید، پیر پسندیده هوش مینامد. چون تجربهی عقلانی او را در نفی هنجارهای امر به معروف و نهی از منکر، میپذیرد و دیگران را از فضولی در زندگی آزادانهی مردم باز میدارد. به واقع سعدی ضمن چیدمانی که در صفبندی شطرنج مردم با صاحبان قدرت فراهم میبیند، آشکارا سمت و سوی مردم را برمیگزیند. حتا او با چنین گزینهای عرصهی دین رایج و رسمی را برای همیشه به صاحبان متظاهر آن وامیگذارد. چون امر به معروف را از پایه و اساس به عنوان شیوهای مناسب در اصلاح مردم و جامعه باور ندارد. تتابع اضافات در سرودن شعر هرچند امر نیکویی به شمار نمیآید ولی سعدی علیرغم پایبندی به بلاغت در شعر، گونهای زیبا و بینظیر از تتابع اضافات را جهت توصیف دینفروشان روزگار خود به کار میبندد. با همین شگرد زیبایی شعر او نیز فزونی میگیرد و شوری مضاعف در ضمیر مخاطب خود برمیانگیزد. در عصر و دورهی ما نیز روایت ویژهی سعدی از آمر به معروف طراوت و تازگیاش را از دست نداده است. گرچه او چنین نگاهی را بر فضای همهی حکایتهای گلستان و بوستان نمیگستراند، ولی با این همه باید به سهم خود حضور داستانهایی از این دست را در کلیات شاعر قدر دانست. بیتردید در عصر و دورهی ما نیز دینفروشان دنیاخرِ سیهکارِ دلقپوشِ زرقسجاده خواهند توانست که سخن سعدی را بخوانند و بشنوند. ولی همانند پیشینیان خود جرأت و شجاعت آن نخواهند داشت که در نفی و طرد شاعر آزادهی شیراز سخن بگویند! نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|