تظاهرکننده ای در حال به آتش کشيدن تصويری از بشار اسد در دمشق - فرانس پرس
L’Orient Le Jour ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵
امروز سرچشمه ها و توسعه ی روند انقلابی بيش از پيش زير سئوال رفته و اپوزيسيون بيش از هر زمان ديگری اسلامی شده است. در شرايطیکه چپِ سنتیِ عربی با پافشاری مُصِر بر پيشِرپاافتادگیِ خيزشِ توده ای سوريه بوده است، چپِ نوينِ عرب، که قوياً مخالفِ رژيمِ اسد است، مأيوسانه می کوشد سمت و سوی مباحثِ را به سودِ خود تغيير دهد.
در ۲۲ ژوئن ۲۰۱۵، عدی رجب، چهره ی شاخص اپوزيسيون کمونيست سوريه، در پیِ جراحات و زخم های ناشی از ضرباتِ مأمورينِ مخابراتِ سوريه در تاتوس، يعنی محلی که از آوريل در آن جا محبوس بود، فوت کرد. رجب به جمع شهيدانِ مبارزِ چپی پيوست که جنبش اعتراضیِ عليه رئيس جمهور سوريه بشارالاسد را مورد حمايت قرار دادند؛ شهيدانی که هنرپيشهی فلسطينی حسن حسن و فعالِ حقوقِ بشر عمر عزيز در جمعِ آن ها قرار دارند. اگر اعضای اپوزيسيون چپِ سوريه هم چنان در صدد ايجاد تحولی در موضعِ رفقایِ عربِ خود در رابطه با رژيم بعثی اند، از آن جاست که تلاش های آن ها طیِ سال های طولانی مواجه با بی تفاوتی بوده است.
سرکوب و نابودیِ اپوزيسيون سوری توسط رژيم اسد، امری که از ابتدای خيزش تودهایِ ۲۰۱۱ بر شدت و حدت آن افزوده شده، با سکوتی عذاب آور از جانبِ چپِ سنتیِ عربی همراه شده است. پشتِ اين سکوت و زبان بستگیِ به ندرت طرح شده، دو دليل می توان يافت. نخست، جرياناتِ متفاوتِ چپِ عربی از انشعابات و تقسيمات عميقِ ايدئولوژيک در رابطه با اسد در رنج اند، و از اين رو شکل و هيئتِ «آميزه ای در هم شکسته» را يافته اند، استعاره ای تصويری که توسط تحليلگر نيکلا دوت پويارد در لوموند ديپلماتيک، در مقاله ای تحت عنوانِ «بحران سوريه چپِ عربی را از هم می درد» می توان بازيافت. دوم فراکسيون چپِ عربی که آشکارا حامی رژيم سوريه است، همانی است که مدعی تأثيرگذاریِ رسانه ای بيشتری است، که در نتيجه و از منظریِ کلی جريانی است که عموماً دغدغه ای در زمينه ی بیعدالتیِ فاحشی که اپوزيسيون سوريه قربانی آن است، از خود بروز نمی دهد.
اين چپ مورد اشاره، همانی است که آن زمانی که توده های مردم عرب کوشيدند يوغ استعمار و يا امپرياليسم غرب را از گردن بردارند، جنبش رهايی ملی را در منطقه رهبری کرد. احزاب کمونيست عراق، اردن، مصر، لبنان و سوريه (لااقل شاخه ای که در جبهه ی ملی ترقیخواه، پايه گذاری شده توسط حافظ اسد، نمايندگی رسمی را در اختيار داشت.) و همين طور احزاب سياسی ناصری در مصر، جنبش فتح (که محمود عباس رئيس جمهور فلسطين در رأس آن است)، جنبش خلق برای آزادی فلسطين (FPLP) و جبهه ی رهايی ملی (FLN) در الجزاير، که در آن دوره توسط رئيس جمهور الجزاير عبدالعزيز بوتفليقه رهنمونی می شد، تشکيل دهنده ی فراکسيونی بود که امروزه چپ عربیِ سنتی خوانده می شود، و به درجاتِ مختلف، حمايتِ خود را از بشار اسد اعلام نموده اند. اگر اين مجموعه احزاب را در طيفِ چپِ سياسی بگذاريم، علاوه بر آن هايی که با نامشان، خود را در مجموعه ی مارکسيستی جا می دهند، به اين علت است که همه ی آن ها عموماً در چارچوبی «ضدامپرياليستی»، و به نوعی «جهان سومی» جا می گرفته اند. آن ها در اسد آخرين رئيس جمهوری را می يابند که از تسليم به نيروهای امپرياليستی که در تلاشِ «تصاحبِ دوباره»ی خاورميانه اند، امتناع می کند.
پروپاگاند و تئوری توطئه
به همين روال برای بسياری از آن ها موضوع بر سرِ مدافعِ واقعیِ مسئله ی فلسطين است، نکته ای کليدی و رهنمون که تحرکِ سياسیِ چپِ عربی را از زمان تشکيل دولتِ اسرائيل تحتِ تأثير خود گرفته است. اين مجموعه با اشاره به جهادگرايانِ اپوزيسيون سوريه، که آن را به داعش و يا جبهه ی النصره، شاخه ی سوریِ القاعده، تقليل می دهند، از حمايت و همبستگی با شهروندانِ سوريه که پيوستن به انقلاب را برگزيده اند، سر باز می زنند. اين چپ سنتی حتی از به کار بردن ترمِ «انقلاب» برای خيزشِ مردم سوريه امتناع می کند. از نظرِ اين چپ موضوع بر سر يک تاکتيک «امپرياليستی» به قصدِ تضعيفِ اثرگذاریِ اسد است، که از نظر آن ها برای منطقه مثبت است.
از نظر زياد ماجد، که با سمير کثير در 2005 از گرايشِ چپِ منتقدِ دمشق، جنبش چپِ دمکراتيک (MGD) حزبِ سياسی لبنانی را پايه گذاشتند، چپِ عربِ پرو اسد «پروپاگاندِ خود را در سه پروبلماتيک اصلی به کار می گيرد. اولی بيشتر توجيه و ترفند است تا يک پروبلماتيک واقعی، چرا که موضوع بر سر دخالت دادنِ سيستماتيکِ باقیِ تراژدی های منطقه ای در مباحثه و گفتگو بر سر موضوع مشخص سوريه است [...] دومي ريشه در تئوری توطئه دارد، چرا که اصلاً سوریهايی را که به قصد کسب آزادی به پا خاسته اند نمی بيند، در عوض پروژه های خارجی و دام هايی از نوع سايکس ـ پيکوت را در نظر دارد. [...] می ماند آن چه که ابزارِ نقلِ آن هاست، يعنی باصطلاح لائيسيته ی رژيم، ترجيح آن ها همراهی و همگامی با استبدادی غيرمذهبی است تا مواجهه با خطر تصاحبِ قدرت توسط اسلامی ها.»
احزابِ چپِ اصلی عرب اعتنايی به فراخوانِ انقلابی بخشی از مردم سوريه نکردند. به اين ترتيب جهانِ عربی شاهد ظهور و پيدايشِ جنبش های چپِ نويی شد که معتقدند تنها سرنگونی رژيم اسد می تواند به «رهايی» مردم سوريه منجر شود. اين گروه ها سريعاً خود را از مواضعِ چپِ سنتیِ عربی، که آن را «ارتجاعی» می شناسند، و به ويژه از اپوزيسيون «کلاسيک» سوری که از نظر آن ها زيادی «اسلاميزه» شده و توسط نيروهای خارجی از نوع سلطنت های نفتیِ خليج و عربستان سعودی به ابزاری تبديل شده اند، منفک کردند.
ارتش آزاد سوريه (ASL)، که در ابتدای مسلحانه شدنِ انقلاب سوريه بلوکِ قدرتمندی از مبارزين چپ را در دلِ خود جا داده بود، به سرعت از اين افراد تخليه شد، که به جای آن به گروه های مارکسيست، آنارشيست و حتی ناسيوناليست که بطور همزمان هم نيروهای حکومتی و هم شورشيان سنی مذهب را دشمن می دارند، از نوعِ گرايشِ چپِ انقلابی سوريه، پيوستند. اين گروه های توده ای صاحب منطق و تفکری تروتسکيستی اند، و به اين طريق از همه ی اشکال مختلف بوروکراتيزاسيون و قدرت طلبی و سلطه جويی فاصله می گيرند. آن ها عمل سياسیِ خود را روی تبليغِ خودگردانی، تشکيلات افقی، تعاون و مشارکت، همبستگی و همياریِ متقابل همچون وسيله ای که توسط آن مردمان خود به دستِ خود از «استبداد» رژيم سوريه رهايی يابند، متمرکز کرده اند.
در باقیِ کشورهای عربی جنبش های ديگر چپ پديد آمده اند، مثل سوسياليست های انقلابی در مصر، اتحاديه کمونيست ها در عراق، گرايش المنادی در مراکش و يا فوروم سوسياليستی در لبنان. اين گروه ها در بيانيه ی مشترکی، به تاريخ دوم سپتامبر ۲۰۱۳، اعلام کردند که «ائتلافی که امروزه عليه توده های به پا خاسته می جنگد، ترکيبی است از نيروهای فرقه ای ارتجاعی، و در رأس آن ها رژيم ايران، و البته متأسفانه، نيروی ضربت حزب اله، که امروزه در باتلاق دفاع از رژيمی ديکتاتور، اساساً و ذاتاً فاسد و عميقاً جنايت پيشه فرو رفته است. به علاوه باز هم متأسفانه، بخش بزرگی از چپ عربی، سنتاً، با ريشه های استالينی، چه در سوريه، لبنان يا در مصر و در باقیِ مناطق عربی ـ و حتی در مقيای جهانی ـ به روشنی و به روشی شرم آور، جانبِ اين ائتلاف ننگين را گرفته، و به رژيم اسد بسته شده است.»
اما اين جنبش ها برای تبديل شدن به وزنه ای سياسی که آن ها را در موقعيتی قرار دهد که قادر به برپايی نيروی نظامیای واقعی که قادر به مقابله با نيروهای دولتی باشند، با دشواری روبرويند. به اضافه ی اين که رهبرانِ اپوزيسيونِ چپِ سوريه، مثلِ رياضالتُرک يا ياسينالحاج صالح، در پیِ سال های طولانی زندان، امروزه در تبعيد به سر می برند. در نتيجه فاقد تأثيرگذاری در سرزمينِ خود هستند. اين امر موجب انحصارِ جايگاهِ اپوزيسيون مسلح به شورشيان اسلامگرا می شود، و نيروهای چپ را ناچار می کند که به رساندن کمکهای انساندوستانه به مناطقی که توسط رژيم بمباران شده اند، اکتفا کنند.