logo





عوامگرایی و فرهنگ عوامانه

چهار شنبه ۱ مهر ۱۳۹۴ - ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۵

اسماعیل رضایی

جامعه وانسان با تأثیر متقابل بر یکدیگر به بسوی تحول وکمال گام برمیدارند.هرگونه عدم تعادل وتطابق با عوامل پیرامونی،دچار ناهنجاری وکنشهای نامتعارف گردیده؛که فرایند تبادل و تبدیلات الزامی رابامشکل مواجه می‌سازد.جامعه تحت تأثیر مداوم شناخت و تکامل ابزار و تکنیک قرار داشته،که وی را دچار اختلالات و افت و خیزهای مداوم قرار می دهد.ناتوانی در تعامل و بهره گیری مفید از این روند مداوم محیطی، وی رادچار اختلالات و تنشهای دایمی می نماید.زیرا رشد شناخت و تکامل ابزار و تکنیک،موجد دگرگونی های فرهنگی،علقه ها و تمایلات نوینی می‌باشد ؛که با عادات وسنت های قوام یافته و نهادینه شده در تعارض بوده که روند همگرایی و تعادل را با مشکل مواجه می سازد.

انسان ازجامعه و تاثیرات پیرامونی آن متأثر می‌باشد. و متناسب با درک و شناخت خویش برای تعادل و تعامل واکنش مناسب از خود بروز می دهد.واکنشی که مرضی تمایلاتش بوده وبتواندوی را در رسیدن به اهدافش یاریگر باشد.چنانچه از بصیرت و شناخت کافی برای بروز بازتابهای مناسب برخوردار نباشد؛دچا ر آشفتگی و ناهنجاریهای درونی و بیرونی مداوم می‌گردد که وی را از روند معمول و جاری حیات اجتماعی دور می سازد.اصولا آدمی تنها به انطباق خویش با محیط اکتفا نمی کند؛بلکه به تغییر ودگرگونی آن از طریق شناخت قانونمندیهای جامعه و طبیعت اقدام می کند.هر چقدر دامنۀ خبرگی فن شناسانۀ آدمی فزونی می گیرد؛چیرگی و غلبه وی بر محدودیت ها فزونی گرفته وبازتابهای آزادانۀوی را برای زیستی مطلوب تر میسر می سازد.

دو پدیدۀ جامعه و انسان و تأثیر مؤثر آن‌ها بر یکدیگر مکانیزمهایی را موجد است که تحت آن شرایط، ساختارها، مکانیزمها و الگوهای خاص و مورد لزوم شکل پذیرفته و فرایند تکامل و تعالی را تأمین و تضمین می نماید.در این فرایند با نهادینه شدن بسباری از پدیده‌ها ومفاهیم زندگی جمعی بویژه فرهنگ وتکثر آن درتعاملات زندگی انسانی،اثرات خاصی را بر روند سازوکارهای درون اجتماعی بجای می گذارند.جامعه ای که نتواندویادرگیر و دار دلمشغولی های کاذب و بی‌هویت از شناخت دقیق و عمیق تحولات وسازوکارهای درونی و بیرونی غفلت ورزد؛امکان همراهی و همسویی با فرایند تحولات الزامی را نداشته؛ و دچارناهنجاری،اختلالات،کج فهمی،کج اندیشی و انحرافات رفتاری و اخلاقی خواهد شد.

اختلالات فرهنگی یکی از نمودهای بارز وروشن ناتوانی آدمی درتعامل و تعادل با تأثیرات عوامل درونی و بیرونی است.چراکه فرهنگ و تکثر فرهنگی در جامعه وتداخل و نفوذ آن‌ها در یکدیگر و همچنین القائات فرهنگی عوامل بیرونی که در ایجاد الگوهای نوین نقش بسزایی دارند؛می توانند جامعه را دچار اختلالات و انحرافات اساسی بنمایند.جامعه ای که نتواند خود را با تحولات و تطورات درونی وبیرونی همراه کند؛ از درک و شناخت علّی بسیاری از ناهنجاری‌های محیطی از جمله تکانه های فرهنگی ناتوان خواهد بود.جامعه ایکه با الگوهای فرهنگی گذشته بخواهد تدوام حیات دهد؛ بدلیل قدمت و کهنگی صورت بندیهای شکل پذیرفته و نهادینه شده،قدرت درک و هضم مضمونی و محتوایی اثرات مخرب الگوهای فرهنگی پیشرفته را نداشته،وبا نگاهی سطحی و گذرا از بهره مندی مفید وپویا و پایای یافته ها وتجارب و مهارتهای نوین فاصله می گیرد.

توقف در صورت بندیهای گذشته،فراگرد فقر،تباهی و نابسامانی های اجتماعی را عمومیت بخشیده و تمامی استعدادها و توانمندیهای موجود جامعه را به هرز روی وبی هویتی سوق می دهد.زیرا تحت چنین شرایطی ره آوردهای آدمی نه برای ایجاد بنیانهای مادی و معنوی انسانی،بلکه برای اقتدار،انباشت بی رویه ثروت وجنگ افروزی و هجمه به هویت واصالت واقعی آدمی بکار گرفته می شود.ثروت ومکنت ریشه‌های شخصی و فردی پیدا می‌کند و روابط عاطفی واحساسی تحت الشعاع خردستیزی و جامعه گریزی قرار گرفته،وآدمی حیثیت وشئونات انسانی خویش را در گرو منافع و مطامع فردی از دست می دهد.بدینسان انحراف از معیارها و مقیاسهای عمومی به عارضۀ خطرناکی مبدل می‌شود که تمامی توان آدمی در یک فراگرد تکراری مداوم از دست می رود.

در ضعف بنیادین علم و فن،بنیانهای مادی جامعه با ارزش آفرینی های کاذب و دروغین از رشد وتوسعۀ الگوهای فرهنگی و دانش و معرفت روز فاصله گرفته؛وفصاحت بیان و گویایی زبان را در راه انحراف اذهان و رنگ و ریا بکار می گیرند.بدینسان کلامهای فریبنده و اغواکننده به مسمومیت اندیشه و روان مشغول می‌شوند وبه عبارت پردازی های بی‌محتوا و انباشتن زر وزور هدایت شده؛و با لفاظی های بی‌محتوا به توجیه عمل‌کرد نامتعارف و غیراصولی خود می پردازند.زیرا در فرهنگ بیمار گونۀناشی از ضعف های نهادینه شده در جامعه، تعبّد بجای تخصص می‌نشیند و تعهّد با معیارهای رنگ رو باخته و ظاهری آراسته و فریبنده به اشغال مناصب و موقعیتهای کلیدی می پردازد. بدینسان وحدت و همدلی از جامعه رخت بر می‌بندد و رد و حذف یکدیگر برای دوام و قوام پایگاه و جایگاه اشغال شده امری معمول و مرسوم تلقی می شود.تحت چنین شرایطی انتقاد جای خویش را به تعریف،تمجید،وتعظیم و تکریم می سپارد.

تحت شرایط بلبشو و هرج و مرج گونۀ ناشی از تسلط فرهنگ عوامانه،قضاوت و داوری عمومی نیز رنگ مادیت به خود میگیرد وآنکس برنده دعوا است که بتواندبا اقتدار مالی وارتباطات ابزاری خویش بر فرایند رسیدگی به امورات داوری و قضاوت تأثیر کارآمدتری داشته باشد.در این فرایند پایگاه های سنتی بدلیل نهادینه بودن ونفوذ و رسوخ در منفذهای قدرت واقتدار،فرایند صدور احکام ومقررات و قضاوت و داوری را زیر سلطه خویش می گیرند.بدینسان با بند و بستهای داخلی واز طریق عوامل نفوذی و سیاسی بر روند رسیدگی به امور جامعه تأثیر گذاشته و حق وعدالت را در حجاب و محاق توجیهات و تعبیر و تفسیرهای سلیقه ای به هیچ می انگارند.زیرادر این مسیر نا متعارف و ضد ارزشی حق و عدالت بوی مادیت بخود گرفته و تمامی انسانهادر مقیاسی خودی و غیرخودی وبر اساس رتب اجتماعی و اقتدار مالی طبقه بندی می شوند.منکرات و امر بمعروف فقط برای فقرا ومسکینان نمود عینی می‌یابد و اغنیا و متمکنان سوار بر توسن راهوار شهوات وتمنیات نامتعارف،تمامی ارزشها و اصول انسانی را به تمسخر می‌گیرند وقانون را آن طوری بیان و عیان می‌دارند که بتوانند تمامی موهبت غیراخلاقی و نامیمون را از خود دریغ ندارند.

با تحکیم و تعمیم فرهنگ عوامانه و سلطه روندهای نا متعارف ناشی از آن، مراکز مقننه و تصمیمگیری تعدد می‌یابد و مراکز کنترل و نظارت متعدد به پا می گردد.و تحت تضاد منافع تعمیم یافته است که احکام و دستورالعملهای خلق الساعه صادر وبه مرحلۀ اجرا در می آید.اربابان اقتدار و مافیای قدرت مالی که بر بستر رانت خواری و انحصارات تجاری بدست آمده؛قوانین را زمینگیر ودستورالعمل و احکام را متناسب با الزامات فردی و جناحی خویش تنظیم و تفسیر نموده و اجرا می نمایند. در حقیقت استبداد و اختناق را در بسته بندی های ریب و رنگ عرصه داشته و خورد عامه می دهند.با برخورد عوامانه با مسائل و مبرمات و اتخاذ شعارهای دهن پرکن و بی‌محتوا واغواکننده به تخریب و تشویش اذهان پرداخته ودر مواقع مقتصی با اغتشاش و هیجانات درون اجتماعی،تلاش می ورزند جامعه را در التهابات دایمی فرو برده،تا فرصت لازم را برای تحکیم مواضع و تثبیت منافع خود بدست آورند.

حریم نامطمئن و ناکارآمد مافیای رانت خوار متعصب و ناهمگن با روند رو به رشد پیشرفتهای انسانی،وی را به حرکتهای ایذایی و کور هدایت کرده، وجامعه و انسان را درالتهابات و آشفتگی و پریشانی مداوم نگه می دارد.پس تعصب را چماق تکفیر،تقلب را ابزار صعود وترفیع،قواعد مرام و مسلکی خویش را وسیله تحمیق و تخریب و اموال و دارایی را برای تخریب وتمکیک موقعیت ومناصبی به کار می‌گیرد که بتواند ناتوانی وضعف خصلتی اش را پنهان ساخته تا روند ناسازگار و ویرانگرش تداوم یابد.بدینسان جامعه را از صلاح و صرفه عمومی دور کرده،و با شعارهای آزادی،عدالت ودمکراسی در عرصه های مختلف مبارزات معماگونۀ خویش به صحنه آورده و رأی و نظر آن‌ها را از فیلترهای تعبیه شده اش عبور داده و سرانجام آن می‌کند که نه خواست عامه است ونه منافع و مصالح جامعه را در بر دارد.

در حشر و نشر عوامگونه، علتها و علایم بیمارگونه حیات با شفاعت و اطاعت پیوند می خورد؛ونماد و نمود فرایند متکامل و متعامل در تجرد اندیشه و ارتباطات یکسویه درون اجتماعی نادیده گرفته می شود.پس عتاب و خطاب معماهای پندارگونه وی را شرمگین و آشفته می سازد.در فرهنگ عوامانه فرمانبری از منابع لذات قدسی و روحانی با تکرار آموزه های گذشته نهادینه شده و تعمیق می گردد.با تعمیق فرایند التذاذ کاذب، روح اثیری و جسم رنجور و متألم، از کنترل لذایذ بی بنیاد ناتوان مانده وبسترهای تجاوز،تعدی و بی‌عدالتی را در عرصه های متکاثر اجتماعی تدارک می بیند. بدینسان همگی پند ده و اندرزگو و پند ناشنوا وتهذیب ناپذیر،درپناه اصول و قواعد التذاذی کاذب،بی اعتباری دنیایی را با اعتبار مادی و الگوهای ناپسند و زشت اجتماعی پیوند زده و برای مبادای نامطمئن وضعف های چاره ناپذیر حاصل فترت علم و معرفت و باریکی معیشت در برابر مظاهر شرک و خباثت زندگی اجتماعی سر تسلیم و تعظیم فرود می آورند.

درعوام زدگی به دلیل ناتوانی تبیین رویکردهای اجتماعی، تخریب به سازندگی، قساوت وشقاوت به رأفت و مهربانی، حد و حصر به گشایش و محیط باز،اختناق و استبداد نظری و عملی به دموکراسی وآزادیهای اجتماعی،فقر و فاقه عمومی به مکنت و دارایی و بالاخره خرافه و جهل عامه به درایت و بیداری تعبیر وتفسیر می شود.چرا که در عوام گرایی حفظ موقعیت و منافع،نیاز به تمجید و تعریف و تنوع کردار و رفتار دارد تا بتواند به توجیه رویکردهای اجتماعی بپردازد.زیرا تخدیر افکارو تحمیق اندیشه در شرایطی که نابسامانی و ندرت و کمیابی گسترش می یابد؛سهل تر تحقق می‌یابد و وابستگی عامه را به اقتدار و منابع قدرت فائقه و ابراز نظر و اعلام موضع آن فزونی می بخشد.بدینسان آدم عوام قالب می‌پذیرد و آنچه دیگران با اهداف خاصی می‌گویند برایش حجت می‌شود.

عوام به دلیل ناتوانی در پیوند الزامی با پدیده‌های محیطی،گنده پذیر وباریک اندیش بوده وبه مصداق دروغ هر چه بزرگتر باورش سهلتر تن می دهند.عوام گرایی و عوام زدگی ریشه در شرایط عینی جامعه دارد،جامعه ایکه در پس مانده های تفکر و باور دیرین به رتق و فتق امور می پردازد،در بیان تمایلات وتمنیات خویش نیز با احکام و موازین کهنه و قدیمی رجوع می کند.موازینی که با سازوکارهای مسلط بر جامعه و انسان سازگار نبوده؛و برای تشفی تمایلات به ابزارهای نامتعارف،غیر علمی و احساسی محض تمسک می جوید. تا در پناه قدرت فائقه ذهنی و پنداری به آرزوها و امیالش دست یازد.

عوام زود باورند و دیرفهم و فراموشکار،ودر التذاذ قدسی و روحانی غوطه ورند واز اصل لذت وشادمانی و چگونه زیستن بدورند.و در این لذت بی بنیاد و بی‌اساس است که جنایات انسانی توجیه می‌شود وحرکتهای فراقانونی وضداجتماعی ظهور می یابند.زیرا به آسانی تحت تأثیر القائات دیگران قرار گرفته و به آلت فعل دیگران تبدیل می شود.در این اعوجاج اندیشه و تشتت آرا و عقایدناشی از عوام زدگی،عوام فریبی تقویت می‌شود و به تشویش و تخریب اذهان می پردازد.عوام را سحر جادوی کلام و بیان اسطوره ای و پنداری مسحور می کند.چرا که در گفتار پنداری،مبالغه و افراط و تفریط ریشه غنی داشته و می‌تواند فراتر و برتر از مایه‌های زمینی به ارضاء تمایلات وذهنیت مبهم بپردازد.عوام در مبالغه،خود بزرگ بینی وباریک اندیشی شهره آفاقند.

عوام خطرات را خطیر وابهام را با اوهام در می آمیزد تا ناتوانی خویش را در پس پرده ایهام و اوهام پنهان سازد.و عوام فریب ارعاب را برای مرعوب کردن جامعه عوام زده با نصایح و پند و اندرزهای پدرسالارانه تلطیف نموده و رنج محنت دیگران را مفری برای حرکتهای نا فرجام وتعدی و تجاوز به مصالح عامه بکار می گیرد.خون را تشهد و خاک را گلگون می پسندد، تا بتواند تمسکی برای عبور از مرز جهالت ونادانی فرهنگ عوامانۀ انسانی پیدا کند.زیرا در فرهنگ عوامانه کی هستم لفظ و مرام برتر عامه است وچه هستم محلی از اعراب ندارد. زیرا درفرهنگ غالب عوامانه،اصل بربودن است نه شدن،اساس تفکر بر ایستادن وتوقف استوار است نه حرکت ورسیدن.پس بطالت در بیان و نظر وزمان و خبر گسترش می‌یابد و در قبض وبسط تکراری عوامانه،انقباض اندیشه،خودباوری وایمان را در بادی غفلت و مطلحت و محافظه کاری شدید گرفتار می سازد. بدینسان تمامی تلاش و همت عامه به سوی مرجع اقتدار جهت حفظ جانمایه های گذشته و سرچشمه های راکد و ساکنی سوق می یابند که هیچگونه بازدهی و کارآمدی برای گشایش و رفع معضلات و نارسایی‌های اجتماعی نداشته؛و التزام والتذاذو شعف و شادمانی نه در موفقیت و سربلندی که دررضایت وقبول مرجع ومنابع اقتدار نمود می یابند.

عوام را بیم جان است و غم نان،چراکه جان در کف اخلاص است برای زاهدان ریایی ودین فروشان دنیا پرست ونان در ید قدرت ریاکاران مال پرست.پس جان را با لقمه نان متبرک با پندار و موهومات معاوضه می نماید ونان را باتمکین و تسلیم در برابر جفا در سراب و خلسۀ ریایی می آلایدوبدینسان فترت جان را بابی محتوایی نان در می آمیزدو برضعف معرفت وکمال خویش می افزاید؛تا بلاهت پرگویان وموعظه رندان و جاهلان برای فسق و فجور تداوم یابد و در پرده ایهام و ابهام به روند تحمیق و تطمیع روان بی مایع و جسم رنجور بپردازد.پس در اوج ناتوانی وفقر وفقدسلامت خویش،دعا گویان و ثناپویان هول جان را با وعده وعیدهای آسمانی پوشش میدهدو غم نان را با صبر و بردباری القایی ونادانی وجهالت خویش تشفی می بخشد.

عوام با بال خیال در پروازند ودر بام زمین با الگوهای سمبلیک بدنبال رزق بی‌محتوا وروزی بی‌انتها در جد و جهدی بی سرانجام بسر میبرند.ناپایداری، بی ثباتی،تزلزل ورنج و افسردگی خود را نتیجۀ بزه و جرمی می پندارند که آدمی در برابر احکام و قضایای ناشناخته وموهوم ی داشته و بر علیه هاله های قدسی و روحانی زندگی اجتماعی عصیان و طغیان نموده است.پس برای تمامی آلام ورنجها،منشاء و مبدأ آسمانی پیدا می کند.اینجاست که اندرز و پندهای پدرسالارانه و تحکمانه دیکته می‌شود و علل و اسباب تمامی نایابی و ندرتها در سرکشی روح ناآرام وافسرده و بیمار آدمی جستجو می گردد.عوام با پندارگرایی و گمانه زنی های دایمی،صعوبت فشارهای محیطی را با دریافتهای ذهنی محض تحمل کرده؛ و شداید واقعیت‌های عینی را پذیرفته واز تحرک وپویایی و انسجام لازم برای ایجاد ساختارها والزامات فاصله می گیرد.

عوام را بهشت موعود،وعده گاه جلال و جبروت است والتذاذ بی انتها؛وهراس دوزخ تمکین و تسلیم و رنج مداوم.بدینسان حقارت وفقر را به بهای ثروت و مکنت دیگران بجان می‌خرد وبا دلمشغولی های اندرزگونۀ اقتدار و تقدیر،در انتظار فرج و رهایی واحقاق حقوق از دست رفتۀخویش بسر برده و خود را با آستان بوسی درگاه موعظات تزویر ونفاق ارضاء می کند.پس ره سرسپردگی پیموده ودر التذاذ غیر قابل کنترل و بی بنیاد خویش،گوش به فرمان اربابان فضل فروش بی تقوا به هرگونه رذالت ودنائت برای بیمه نمودن نااستواری گامهای لرزان وبی ثبات جهت دریافت مجوز ورود به بهشت موعود،تن در می دهد.پس جنایات و کثافات شرمگنانه را در پیوندبا تقدیر و سرنوشت به الگوی راهبردی حیات خویش مبدل ساخته، وبه آلت فعل دیگران مبدل می گردد.کر ولال در برابرناپسندی ها وزشتی های حزن آلود وددمنشانۀ زندگی،صبر و بردباری را که ارمغانی از تخیل ورویاهای نامتناهی وی می باشند؛پیشه خود می سازد.تا رنج زندگی را برخود هموار وبرای دغلکاران واندرزگویان زهد فروش سهل و آسان سازد.پس به خرقه درویشی ونان جوین قناعت کرده تا رفاه و آسایش مبلغان دروغین دنیا و عقبا را فراهم نماید.بدینسان سرمای استخوان سوز و گرمای سوزان و تب آلود رابا وعده‌های فریبنده و اغواکننده معاوضه می نماید.لذایذ واقعی رابه دیگران اعطا و خود در التذاذپنداری وذهنی محض از تمامی خوشی ها و نعمات حاصل رنج و محنت بی پایانش بهره ای نمی برد.

روند ناصادق و غیرگویای روابط و مناسبات در فرهنگ عوامانه ناشی از حرکت دو پهلویی است که نتیجه دوپهلویی نیز به همراه دارد.چرا که عوام با خرد و تعقل بیگانه بوده وبا تکیه بر پندارو استمداد از تخیل در راستای نیازها و اهدافش گام بر می دارد. چنانچه در این راستا به خواست ونیارش دست یازد؛آن را از الطاف و معجزات خفیه عوامل پنداری و موهومی وباور و اعتقادات ذهنی تصور می کند. و اگربا شکست وناکامی روبرو شود،با استعانت از پندار و ذهنیت گنگ و مبهم خویش، آنرا ناشی از بی ایمانی ویا کم اعتقادی به عوامل وعناصر موهومی وپنداری قلمداد می نماید.در هرحال پایان غم انگیز تمامی رنجها ی عوامانه،ناشی از عملکردو گامهای ناصواب و گناه آلود وی می باشد.بدینسان است که پندار و تخیل در برابر تعقل و خرد،فراتر از واقعیت و حقایق ملموس زندگی به ارضاو ابقای تمایلاتش می‌پردازد و وی را در دایرۀتنگ و محصور زندگی فقیرانه و رنجور رها می سازد.پس نیاز را با ریاصت های زاهدانه و عارفانه پوشش داده و باریکه های تنگ عبودیت خالصانه را برای عبور تجاوز و تعدی مهیا می سازد.

در عوامگرایی حفظ چارچوب به اهداف اصلی و اساسی مبدل می‌شود وبرای تقید جامعه به این حصار و حد و حدود تعیین شده؛ قوانین والزاماتی خلق می‌شوند ویا تعبیر و تفسیر می‌گردند که طی پروسۀ طولانی تاریخی نهادینه شده و به صورت فطرت و غریزه عمل می کنند.براین اساس واخوردگی و واپس زدگی ناشی از ضعف معرفتی و دور افتادن از دانش و فن روز وی را به دامان جهل و خرافه رها می سارد.پس در ترس دایمی وبا بزگنمایی خطرات درونی و بیرونی،اذهان را در نگرانی و تشویش دایمی قرار داده واز واقعیتهای محیطی دور می سازد.این فرایند تداوم آهنگین خویش را در بیخبری و جهالت بر اندیشه و روان آدمی ادامه داده و عوام زودباور وخرافه پذیر رابا توجیهات و استدلالهای بی بدیل خویش در ترس مداوم رها می سازد.در این وانهادگی وهول انگیزی دهشتناکی که تصویر گردیده؛ همواره دست محبت آمیز ونوازشگر پدر گونه و آرامش بخش،به تطهیر و نوازش روح سرگردان و جسم بی اراده پرداخته و رهنمودی برای تعیین و تکمیل منش و روش وی می شود.

عوام قید و بند های حاصل جهالت و نادانی را در تفاسیر و تعابیر قالبی و محافظه کارانه به سوی تحمل و بردباری هدایت می‌کند؛ ولجاج و عصیان و پرخاش را از نمودهای شیطانی و حلول نحوست و بد طینتی در روح سرگردان و بی‌مایه اش معنی می نماید. بنابراین،روح شیطانی بایستی با صبر نادانی در آمیزدتا عطش دنائت و نامردمی بسترهای لازم را برای تعدی و تجاوز بیابد.در این فرهنگ نامتعادل و نامتجانس همواره انسانی در مرکز عالم ایستاده و قواعد و الزامات را دیکته می‌کند وفرهنگ و سنت‌ها وآداب و رسوم را حدود و ثغور می بخشد.خط مشی چگونه زیستن را ابلاغ و اعلام می دارد؛چرا و چگونه مردن را توجیه می نماید.و عوام عمله خصلت عالم نما،تفکر وتحلیل را در پس گفتمان مرکزیت عالم محللی می‌سازد که آدمی بتواند سهل و آسان با جفا و فقد و فسد کنار بیاید و با خلق تراژدی های تاریخی، اندوه و رنج زمانه را با سرشک ومویه های غمگنانه تشفی بخشند.هر چقدر جامعه در نظام مندیهای کهن و قدیمی متوقف شده باشد؛اصول و اعتقادات وباورهای ایمانی عمومی از خرافه ها وفرمانبری از منبع اقتدار عمیق‌تر و گسترده‌تر تبعیت می نماید.

عوام زبان را الکن و بیان را ابتر بکار می گیرند. چرا که زبان و بیان،تکامل و فصاحت و بلاغت خویش را در معرفت و کمال علم و دانش می آلایند و با پویایی وپایایی رشد وتوسعه تولید وزایایی ثروت عمومی پیوندی ناگسستنی دارند.زیرا فصاحت بیان ونافذ بودن کلام حاصل خلاقیت اندیشه تعقل اکمل پیرامون محیط و نفوذ و رسوخ در قانونمندی های حاکم بر طبیعت وجامعه میباشند.غلبه و تسلط بر ضرورت‌های دست و پا گیر ومانع ورادع رشد فردی و جمعی،فرایند فرهیجتگی وروایی وپایایی اندیشه وبیان را تسریع و تسهیل می نماید.آنجا که فرایند رشد و بالندگی جامعه و انسان در امیال پست و دنی آدمی به رکود وواپسگرایی و فنا سوق می یابد، کلام در واژه آفرینی های عهد عتیق وبیان و نظر در باورها ونگرشها وطرزتلقی اعصار گذشته تاریخی جای خوش می نمایند.پس از اثر بخشی و کارآیی لازم بدور بوده ونمی توانند گفتمان وتبادل و تبدیلات گفتاری و شنیداری و دیداری را طوری سامان بخشندکه بتوانند پاسخگوی اندیشه‌های فعال و گویا،واغناکنندۀاذهان پویا و پرشور درون اجتماعی باشند.بنابراین در خلاءحاصله از پرگویی بی‌محتوا وناموزونی بیان ونظر با کردار ورفتار ناشی از عدم تعادل وتطابق با فرایند رشد و توسعۀ بشری،زبان که تبلور عملکرد پویا وپایای تبادل و تبدیلات و پروسۀتمدن طولانی تاریخ اجتماعی است،دچار نقیصه وبی ثباتی گردیده،واز برقراری ارتباط با پدیده‌های محیطی ناتوان می گردد.بنابراین کلام محدود و بیان قاصر و محصور ناتوان از جذب وهضم فرایند تکاملی و در تکرار و مکررات کلامی،بیان را نارسا و روابط و مناسبات درونی را باریک وناصواب شکل می‌بخشد.

در فرهنگ عوامانه است که آدمی در عمل به تحمیل و تقلید در می غلتد و در بیان و نظر برای پوشش ضعف و زبونی خویش به تکفیر و تنفیر دستاوردهای دیگران می پردازد.همین فرهنگ است که تجدد و نوخواهی را همانند فرهنگ غالب، بصورت تجریدی و انتزاعی، و سطحی و روبنایی میپذیرد ودر تعمیق آن همت نکرده؛وبه یک فرایند مضمونی ومحتوایی بدل نمی سازد.پس دستاوردهای بشری را به عاریت گرفته و فرهنگ منبعث از آن را نهی و نفی می نماید. در این تعامل اجباری به بسیاری از عادات و قواعد الزامی بهره گیری از ابزار خو می گیرد. ولی لجاجت را با بلاهت و سفاهت همراه ساخته و از الزامات ضروری بهره گیری از آن می گریزد. سنت را جدای از مهارت ودستاوردهای نوین در برابر تجدد و نوخواهی علم کرده؛ وروح جستجوگر و پرشور آدمی را دررکود و عادات کهنه و مزمن رها می سازد.پس تمامی باورها و اعتقاداتش در تکرار مکررات تاریخ حیات اجتماعیش از روایی و کارآیی لازم باز می مانند.پس در فرهنگ عوامانه هر کسی یکتا ویگانه،و وارث چارچوب و حصار محدود و محصورش می باشد.در همین ویزگی است که مصونیت زندگی بسوی زوال و نیستی سوق یافته وبازار اتهام و ازدحام به حریم امن زندگی عمومی شدت می گیرد.

اسماعیل رضایی
پاریس
21/9/2015

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد