logo





دیدگاه هگل پیرامون ارج ­گذاشتن به دیگری

پنجشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۵

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
نشریۀ آلمانی"فلسفه" در شماره ۵ سال ۲۰۱۵ فصلی از صفحات خود را به دیدگاه هگل(۱۷۷۰-۱۸۳۱) در مورد "به رسمیت شناسی"( ارج گذاشتن) اختصاص داده است.

این موضوع که به لطف تلاش امروزی فیلسوفان اجتماعی در مرکز توجه مباحث روشنفکری آلمانی ­زبان ها قرار گرفته، برای فارسی زبان ها نیز می تواند حاوی فایده باشد.

آکسل هونت یکی از سرآمدان فلسفۀ اجتماعی آلمان است که در بخش ویژه نشریه یادشده با یادداشتی به بررسی رابطه هگل و خواسته به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن به دیگری پرداخته است. او در یادداشت خود، آن طور که در معرفی نامه نشریه آمده، نخست سراغی از منابع نظری دیدگاه هگل در مورد به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن می گیرد.

هونت که در سال های اخیر به عنوان چهره­ ای از نسل سوم "مکتب فرانکفورت" شهرت یافته، با توجه به موضوع به رسمیت شناسی به بال و پر گرفتن نظریه سیاسی در دوره معاصر آلمان یاری رسانده است. در نظر هونت به رسمیت شناسی هسته مرکزی مسائل جامعه مُدرن را تشکیل می دهد؛ چرا که کشاکش های اجتماعی در اساس کشاکش بر سر به رسمیت شناخته شدن افراد و گروه های اجتماعی است؛ حتا اگر به ظاهر دعوا بر سر مادیات باشد. بنابراین رشد اجتماعی از دیدگاه هونت وقتی حاصل خواهد شد که مناسبات به رسمیت شناسی متقابل گسترش یابند. به ویژه که بدون به رسمیت شناسی تحقق بخشیدن فرد به خود ناممکن است.

در ادامه نکته­ ای که یادآوریش ضروری است توضیح فعل به رسمیت­ شناسی anerkennen)) است.

در فارسی گویا رسم رایجی نیست که معناهای ضمنی فعل به رسمیت شناختن را لحاظ کنیم و از جمله دست یابی به شناخت و ارج و احترام گذاشتن به دیگری را نیز در نظر گیریم. به رسمیت شناختن، معمولا فعلی است که ما در گفتار دیپلماتیک و سخن مقامات رسمی می ­شنویم.

بنابراین برای کاربرد آن به معناهای دیگر در حوزه های مختلف اشاره و تمهیداتی لازم است. در مباحث نظری که از چند قرن قبل جاری بوده زیر سقف به فعل رسمیت شناختن همچنین ارج و احترام گذاشتن فاعل شناسایی(انسان) به دیگری نیز منظور شده است. از این دیدگاه با احترام گذاشتن یا به رسمیت شناختن دیگری هم نوعی شناخت به دست می ­آید که کیفیت ارتباطات اجتماعی را ارتقا می بخشد و هم با پذیرش وجود و حضور دیگری آدمی فعل شناسایی را تمرین می کند.

در ادامه چکیده­ ای از یادداشت آکسل هونت را می آوریم که برخورد هگل با موضوع به رسمیت شناختن و ارج گذاشتن به دیگری را بررسی کرده است.

"به یقین می شود گفت که هگل نخستین شخصی نبوده که روند رشد ذهنی انسان ها را به امر احترام گذاشتن دیگران وابسته دانسته باشد. پیش از او نیز چنین درک و دریافتی وجود داشته است. ریشه چنین تفکری را در تاریخ فلسفه می توان نزد ارستو سراغ گرفت. او که گفته امر بازیافتن خود در دوست، عنصر سازنده زندگانی نیک است. در دیدگاه توماس هابز نیز تفکر مشابهی وجود دارد. او که معتقد بوده بخش عمده ­ای از تلاش انسانی صرف دستیابی به حرمت و شهرت در اذهان عمومی می شود. اما منابع تاثیرپذیری مستقیم اندیشه و دیدگاه هگل را بایستی در نظریات روسو و فیخته جستجو کرد. آن هم از دیدگاه هگلی که معتقد بوده که، پس از همه گیر شدن امر به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن، زندگانی جمعی توان بهبود و حل مسائل مورد مشاجره را دارد.

روسو که صاحب اثری چون » قرارداد اجتماعی« است، ایده بالا را پیشتر از هگل فورمولبندی کرده بود. از نگاه روسو آدمی در کنار تلاش حفظ خود و قوه همدردی با دیگران، خواسته و میل جاذب بودن نزد همنوعان را دارد. خواست ه­ای که سومین عنصر در نظام انگیزش یابی انسان است. ویژگی سومین عنصر در این رویکرد است که ما مدام در جستجوی به رسمیت شناخته شدن از سوی دیگران هستیم.

فیخته در آثار جوانی زندگی نظری خود که به » حقوق طبیعی« پرداخته نیز بدین نتیجه رسیده بود که امکان رشد آزاد آگاهی ما فقط در پی اعلام موضع مثبت و منفی دیگری معلوم می شود.
این که چگونه از این دو برداشت کاملا مختلف تئوریک در مورد امر به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن هگل موفق شده یک کلیت واحد را شکل دهد، هنوز تا به امروز به شیوۀ راضی کننده­ای توضیح داده نشده است.

در فهم کلیت نظری هگل مانع ویژه ­ای قرار دارد. از یکسو روسو در توضیح تمایل ما به جاذبه یافتن در چشم دیگران بیشتر خطر محدودیت آزادی انسانی را دیده بود. زیرا این گرایش ما را به جایی می کشاند که اراده خود را به اراده دیگران وابسته سازیم. در نتیجه از تعیّن روند کار خود صرفنظر می کنیم. اما از سوی دیگر فیخته، درست بر عکس روسو، قضیه را دیده است. او، در بطن خواسته­ ی ما برای به رسمیت شناخته شدن توسط دیگری، امکان گسترش اراده آزاد انسان را تشخیص داده است. زیرا رد یا قبول اظهار نظر دیگران، خودش پیش شرط دستیابی آدمی به آگاهی به شکلی آزادانه است.

در گزینش دیدگاه روسو یا فیخته، هگل بیشتر به دومی گرایش دارد. به ویژه که برای نشان دادن رابطۀ تنگاتنگ آزادی و به رسمیت شناسی بر گفته ­های فیخته تکیه را می­ گذارد و در راه گسترش نظریه اجتماعی خود از آن ها بهره می گیرد. گرچه همزمان تلاش کرده جنبه ­های سلبی نظریه روسو را نیز در نظریه خود ادغام نماید.

هگل از فیخته این رکن اساسی را می پذیرد که در ارج گذاشتن یک رابطۀ دوسویه انسانی ساخته می شود زیرا هر دو نفر رفتار خود را در چارچوبی تنظیم می کنند که ارزش طرف مقابل یا موقعیتش به زبان اخلاقی توضیح داده ­شود. فیخته عملکرد رابطۀ دوسویه انسانی را فقط در حیطۀ روابط حقوقی توضیح داده، اما هگل آن را به ساختاری برخاسته از روابط میان ذهنیت ­های مختلف تفسیر کرده و نمونه ­اش را در حیطۀ مناسبات عاشقانه به نمایش گذاشته است. هگل معتقد است که عاشق کسی بودن بدین معنا است که عاشق با در نظر گرفتن آرزوها و علائق معشوق رفتار خود را تنظیم و مرتب و در این راه حس تشویق و پشتیبانی شدن را تجربه می کند.

با این حال روشن نیست که چرا هگل بر خلاف نظر روسو از این شکل خود تنظیم کردن اخلاقی در رابطه دوسویه افراد فقط نوع خاصی از آزادی انسان را باز شناخته است.

کلید گشودن این معما را بایستی در آن فورمولبندی هگلی یافت که تمامی روابط را از منظر به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن دوطرفه توضیح می دهد. حال این به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن چه در حیطۀ عشق صورت یافته باشد و چه در امر بازیافتن خود در دیگری.

وقتی آدمی ارزشی برای طرف مقابل در روند ارج گذاشتن قائل می شود، رفتاری که بایست بخش مُهمی از بدیهیت شخصی آدم باشد، این ارزشگذاری با پاسخ مثبت گیرنده تکرار می شود زیرا خود را توسط دیگری تائید و تقویت شده می یابد. از این طریق است که آدمی در دنیای اجتماعیات کاشانه­ ای به دور از زور و اجبار پیدا می کند.

بر این منوال هر شخصی از نگاه هگل در روند به رسمیت شناسی متقابل همنوع، به نوعی اراده خود را به دیگران وابسته می سازد. وابستگی که در چشم روسو چیزی جز به مخاطره کشاندن آزادی انسانی نبود. اما هگل در روند به رسمیت شناسی گسترش امکان آزادی را دیده تا وقتی که اراده دیگری مکمل است و نه در تضاد با قصد و منظور آدمی.

هگل پس از مطالعۀ پیگیرانه آراء روسو و فیخته، در گام بعدی تحول نظری خود، به طرح "فلسفۀ ذهنیت عینیتگرا" می رسد. طرحی که با تحقق ذهنیت پویا و نهادینه در عرصه­ های مختلف زندگی جمعی معلوم شود. در این مرحله هگل وادار می شود که نقش موثرتری به مودت و اتحاد آزادانه­ ای بدهد که با ارج گذاشتن به دیگری به بار می نشیند و در نظریه اجتماعی تقویت می شود.

البته هر چقدر که هگل اشراف بیشتری بر امکان نهادینه شدن روند ارج گذاشتن می یابد، بیشتر متوجه نکته زیر می شود. این که در روند به رسمیت­ شناسی متقابل افراد برای شعله ­ورسازی کشاکش های اجتماعی نیز جرقه ­هایی هست. به ویژه به وقتی که انسان ها طبق هنجارهای نظام ارزشی خود ویژگی های رفتاری دیگران را عادلانه ارزیابی نکنند.

در بخش مُهمی از مطلب "خدایگان و بنده" که در اثر "پدیدارشناسی ذهن" آمده، پس از آن که رابطه متقابل ارج گذاشتن را شرط ضروری شکل گرفتن آگاهی انسان آزاد دانسته با اشاره به جنبۀ کشمکش ­ساز قضیه همچنین به دیدگاه خود چارچوبی سیستماتیک بخشیده است. با اشاره های مکمل او معلوم می شود که ارباب و رعیت نمی توانند به طور متقابل حس خودسازی همدیگر را تقویت کنند. زیرا هنجارهای اجتماعی که در چارچوبش عمل می کنند متفاوت است. این تفاوت اجازه قرینه ­سازی در روند خود باز یافتن در دیگری را نمی دهد. به غیر از این عوامل شخصیت سازشان نیز همسان نیست.

در چارچوبی که هگل برای نظریۀ اجتماعی خود در نظر گرفته بوده، نکته تکمیل کننده را در مطلب"فلسفۀ حق" طرح کرده است. آن جا وی بدین دستاورد اشاره می کند که در دوره پس از انقلاب فرانسه کشاکش سنتی گذشته بر سر به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن دیگری با موفقیت پشت سر گذاشته شده است. چرا که در حوزۀ حقوقی، خانواده، داد و ستد و دولت قید و بندهای قبلی ملغا گشته است. آن جا شرایط نهادینه ­ای به وجود آمده که به اعضاء اجتماع امکان برقراری به رسمیت شناسی های همسان را می دهد تا مردمان ویژگی های کمال­بخش شخصیت خود را بدست آورند.

پرداختن نظریۀ ارج گذاشتن که هگل در آثارش برای ما به ارث گذاشته، از اجزاء چندی تشکیل می شود که تاکنون همه آن ها معلوم نشده است. نظریۀ هگل فرای آموزه ­های مثبتش که آزادی را نتیجۀ ارج­گذاشتن متقابل در مناسبات زندگی اجتماعی می داند، درک و دریافت جدیدی از انگیزش های اخلاقی در جهت حل مشاجرات عموم را نیز در روند اشاره های ضمنی خود بدست می دهد. درک و دریافتی که علل پیدایش الگوهای رفتاری را در سطح گسترده­ تری توضیح می دهد. توضیحی که می شود آن را "آسیب شناسی اجتماعی" خواند.

به واقع پس از این نکته می شود گفت که سه عنصر اصلی نظریۀ ارج گذاشتن را شناخته­ ایم که به ترتیب جنبۀ تصحیح کننده مناسبات، جنبۀ مرتفع سازی مناقشات و جنبۀ آسیب شناسانه فرایند ارج گذاشتن اجتماعی را می سازند. بر این روال وحدتی به وجود می آید که دارای گوهر آموزۀ به رسمیت شناسی و ارج گذاشتن هگل است.
اما این واقعیّت نیز وجود دارد که تاکنون فقط جنبۀ خاصی از نظریۀ هگل هربار در نظر گرفته شده است. این اتفاق بدین بستگی داشته که در هر دوره تاریخی کدام نوع از تجربه­ های ما ملاک و معیار توجه ­ها بوده است.

به طور نمونه در خوانش تحول بخشی که تدریس آلکساندر کوژو در سال های سی قرن بیست فرانسه از آثار هگل به دست داد توجه­ ها به جنبه­ های مرتفع سازی مناقشات معطوف شد که از بود و نبود ارج گذاشتن ناشی گشته بود. مهم ترین اثری که پس از آن دوره بدین جنبه از عدم کارکرد درست ارج گذاشتن پرداخته، کتاب فرانتس فانون "دوزخیان زمینی"(۱۹۶۱) است. فرانتس فانونی که با استفاده از توضیح هگل دربارۀ مدل مناقشات آن نیروی روانی- اجتماعی را نشان می دهد که از نسبت استعمارگران اروپایی و ملت های مستعمره پدید آمده بود.

در سال های نود قرن بیست خوانش دیگری از نظریۀ هگل رواج یافت که بیشتر به جنبۀ سازنده و تصحیح مناسبات از طریق ارج گذاشتن می پرداخت و میخواست امکانات آزادیخواهی را افزایش دهد. در خوانش یادشده از نظریۀ هگل هدف برداشت رویکرد مثبت ارج گذاشتن بود تا فضاهای را گسترش دهد که برای آزادی فردی و رفتار و کنشمندی افراد لازم است.

اما اکنون به دلیل وضعیّت جاری چند صباحی است که جنبۀ آسیب شناسانۀ نظریۀ هگل در نظر گرفته می شود زیرا اوضاع در حال تغییر است. از این رو مناسباتی که براساس ارج گذاشتن متقابل در خانواده، در محل کار و سپهرهمگانی سیاسی پا گرفته بوده دستخوش یورش و دُچار تزلزل گشته ­اند. از شهروندان ارج گذاشتن متعارف دریغ می گردد. نظام ارزشی که از بطن ارج گذاشتن برآمده و در حیطه خصوصی و عمومی ملاک و معیار به دست می داده با چالش های بیرونی روبرو شده است. بدین خاطر خواندن دوباره هگل فعلیت یافته است. خوانشی که البته بایست کلیه جنبه ­های آن نظریه پردازی را در نظر گیرد."


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد