logo





سباستیان شوپ

به دادم برسید من چپ شدم!

مولف ما پیش تر ها لیبرال تلقی می شد.اما امروز بسیاری او را رادیکال می دانند،زیرا او با یونانی ها تفاهم دارد. آیا چنین چیزی شدنی است؟

سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۸ اوت ۲۰۱۵

در شب‌ نشینی‌های آشپزخانه‌های شيک به آدم وقتی‌که از خود نسبت به یونان حسن تفاهم نشان می‌دهد چنان نگاهی می‌اندازند که انگار رودی دوچکه (رهبر اعتراضات دانشجویی سال‌های ۶۰ میلادی در آلمان) است. اما رادیکال کيست؟ آن کس که می‌گوید این حساب هیچ‌وقت نتیجه نخواهد داد؟ و یا چنانکه جورج مونبیوت چندی پيش در "گاردین" نوشت این آدم‌های جدی کت‌وشلواری که فقط خود را آدم‌های عاقل و بالغ در اتاق فرض می‌کنند، ولی درواقع خیال‌پردازان دیوانه‌ای بیش نیستند که از یک آئین تخیلی اقتصادی دنباله‌روی می‌کنند؟
روزنامه زوددویچه تسایتونگ
برگردان به فارسی: و. معصوم زاده

نخستین برخورد من با نظم معتبر اقتصاد جهانی به خنده و تمسخر منجر شد. رشته ی تحصیلی جنبی من آمریکا شناسی بود و در سمیناری درباره ی رونالد ریگان ثبت نام کرده بودم. به علت دیر رسيدن در روز توزیع رساله ها، بعنوان آخرين نفر، فقط یک موضوع که ديگر هیچکس حاضر به پرداختن به آن نبود، برای من باقی ماند: ریگانومیکس؛ سیاست اقتصادی رئیس جمهوری ایالات متحده ی آمریکا. این موضوع در میان دانشجویان علوم فرهنگ طرفدار نداشت. پس من ناچار شدم آثار میلتون فریدمن، آرتور لافر و دیوید اشتوکمن و همه ی دیگر نظريه پردازان بازار آزاد را مطالعه کنم. آن‌ها خصوصی سازی، ریاضت کشی و عقب کشی کناره گيری کامل دولت را موعظه می کردند. سیاست اجتماعی، به زعم آنان، کژراهه ی مشوق بی عملی است. در مانیفست های این نو محافظه کاران آمده بود، که اگر قصد یاری رسانی به بی چیزان است، پس باید گذاشت تا ثروتمندان ثروت اندوزی کنند، زیرا ثروت آنان روزی به صورت افزوده ی فرصت های شغلی و رشد و توسعه به سود بی چیزان نیز نشت خواهد کرد.

امروز این استدلال‌ها خیلی آشنا به نظر می‌رسد،
اما در سال ۱۰۸۷ چنین نبود. زمانی که در سمينار نوبت به من رسيد تا رساله‌ی درباره‌ی تئوری "نشت به پائین" را ارائه کنم، باوجود تمام تلاشی که کرده بودم تا از موضوع خارج نشوم، اما خنده و تمسخر شنوندگان تنها چیزی بود که عایدم شد. جزمیات سیاست عرضه مدار اقتصادی بسا پرت، ریشه‌ای و موعظه گرانه به نظر می‌آمد، چنان‌که آن را "اقتصاد وودویی" هم نام‌گذاری کرده بودند. اما ایالات ‌متحده و انقلاب سرمایه دارانه ی ریگان هم از ما بسیار دور بود. ما هلموت کهل و اقتصاد اجتماعی بازار را داشتیم و دیوار برلین هم به نظر می‌آمد که سفت و محکم سر‌جای خودش ايستاده است.

اما امروز، در فراسوی دو و نیم دهه، ایدئولوژی بازار آزاد تحت عنوان نئولیبرالیسم اصل بنیادین اقتصاد سراسر جهان است. در اتحادیه‌ی اروپا هم به‌مثابه یک حقیقت فن‌سالارانه شبهه علمی به رسمیت شناخته‌شده است. هر کس مثل یانیس واروفاکیس و جنبش پودموس اسپانیا دراین‌باره ابراز شک و تردید کند دست کم به‌عنوان یک خیال‌پردازان واپس‌گرا تلقی می‌شود، اگر خل‌وچل چپول از دنیا بی‌خبر خوانده نشود.

پس از فروپاشی دیوار (برلین) یک فیلسوف "پایان تاریخ" را اعلام کرد،

اما آیا چنین است؟ یا اینکه جهان چنان به راست گرایش یافته، که آدم حتی زمانی که از ارزش‌هایی دفاع می‌کند که مثلاً در سال ۱۹۸۷ به شکل رایج جریان مسلط میانه بود، به‌عنوان انقلابی اجتماعی محسوب می‌شود؟ اسلاوو ژیژک فیلسوف بر چنین باوری است. او در هفته‌نامه‌ی "دی تسایت" چندی پیش در مورد (یانیس) واروفاکیس (وزیر دارایی پيشين یونان) نوشت که: "اگر در پیشنهادهای او دقیق شویم، به ناگزير باید اعتراف کنیم که این پیشنهادها حاوی اقدام‌هایی است که چهل سال پیش‌ازاین جزء برنامه‌های رایج سوسیال‌دمکرات‌ها ‌بود؛ دولت‌های سوئد در سال‌های شصت میلادی سیاست‌های به‌غایت رادیکال‌تری را دنبال می‌کردند". ژیژک می‌افزاید این "نشانه‌های دردناک دوران ماست که آدم باید به چپ‌های رادیکال تعلق داشته باشد تا همان برنامه‌ها را تائید کند".

چنان‌که می‌دانیم این جابجایی جهان با فروپاشی دیوار برلین آغاز شد. فرانسیس فوکویاما، فیلسوف سیاسی دهه‌های نود سده‌ی گذشته، "پایان تاریخ" را اعلام کرد که چنین معنایی داشت: پایان رقابت سیستم‌های سیاسی رقیب و انحصار سرمایه‌داری. تمام اقدام‌ها و تمهیدات دولت‌های رفاه، که در راستای لگام زدن به آن بود، از اعتبار ساقط می‌شد؛ دیگر نیازی به آن نبود. کمونیسمی دیگر وجود نداشت تا به سیاست‌های اجتماعی، به‌مثابه ی وزنه‌ی برابر ایستای آن، نیازی باشد.

آزادی انتخاب جای همبستگی را گرفت،

به‌جای رقابت سیاسی، رقابت کالایی آغاز شد. با نگاه به گذشته می‌توان ادعا کرد که اکثریت بزرگی از مردم از این چرخش سیاسی راضی بودند و از آن استقبال کردند. قول داده بودند که آزادی بدون قید و شرط برقرار می شود! که معنای آن، در وهله‌ی نخست، آزادی انتخاب بود. در بدو امر لاغر، بعد خصوصی و سپس عقلانی کردند. همبستگی، کارِ آدم‌های چاق‌وچله شد، فلزکاران ریشو و فروشندگان پير و پاتال مؤنث بودند که با جلیقه‌های نارنجی‌رنگ به تظاهرات اول ماه مه می‌رفتند. اگر کسی در آن اوضاع‌ واحوال، بدون آنکه نیازی داشته باشد، دو دستی به بیمه‌ی درمانی قانونی خود چسبیده بود، چون به اندیشه همبستگی باور داشت، کم ِ‌کم اش موجب تمسخر خود می شد. چپ بودن که از مد افتاد، مگر در آمریکای لاتین دوردست، که به علت تجربه‌ی برنامه‌های هماهنگ‌سازی ساختاری ریگان، درست زمانی که بقیه‌ی جهان به راست‌ها رأی می‌داد، شروع به انتخاب چپ‌ها کرد.

پل میسون، تحلیل‌گر و کارشناس مسائل اقتصادی کانال تلویزیونی چهار بریتانیا، چندی پیش در روزنامه‌ی "گاردین" درباره‌ی تحولات سال‌های نود، چنین نوشت:" فردگرایی جای گروه‌گرایی و همبستگی را گرفت. ذخیره‌ی عظیم نیروی کار در جهان هنوز شباهت‌های زیادی به پرولتاریا داشت، اما پندار و کردارش شباهتی به آن نداشت. اگر تو این‌همه را از سر گذرانده‌ای و دلِ ‌خوشی از سرمایه‌داری نداری، می‌توانی دچار نوعی ضربه روحی شوی".

به نظر می‌رسد میسون روزهای سختی را از سر گذرانده است. اما در حال حاضر، او یک چرخش دیگری را مشاهده کرده است. پرولتاریای سرمایه‌داری، آن‌طور که او خطاب می‌کند، به‌نوبه‌ی خودش ضربه‌ی روحی آزادی‌های بزرگ را تجربه کرده است. تشدید جدال‌های رقابت‌آمیز، تحرکی که رشته‌ی پیوندها را می‌گسلد و فشار موفقیت‌ها پی‌درپی در محیط کاری، اجبار بی‌چون‌وچرا و پیوسته‌ی بهینه‌سازی فرآوری - این‌همه قربانی طلبیده است. در آلمان دمکراتیک سابق چنین یاد گرفته بودند که از دو راه می‌توان مردم را بنده‌ی خود کرد: یا از راه استبداد و یا استقراض. در شرق و غرب یاد گرفتند که آزادی انتخاب میان پانصد شرکت تلفن و برق‌رسانی جبر مقایسه‌ی دائمی قیمت‌ها را با خود دارد، موجب صرفه‌جویی می‌شود، ولی گران‌قدرترین چیزی را که آدمی در اختیار دارد، یعنی وقت، نابود می‌شود.

تحلیل قوای روانی جمع، که نبود ساختاری وقت مسبب آن است، دارد کم‌کم با واکنش متقابلی روبرو می‌شود که هنوز شکل مبهمی دارد. مصرف نامحدود با مخالفت رو برو می شود، به‌تبع آن نابودی محیط‌زیست و بهره‌کشی از نیروی کار هم به همین شکل. نسلی که اکنون وارد زندگی شغلی خود می‌شود، به نظر می‌رسد که دارد ارزش‌های خود را بازتعریف می‌کند و در ابتدای اشتغال چهار روز کار در هفته را طلب می‌کند. یک پزشک آشنا تعریف می‌کرد که او کسی را پیدا نمی‌کند که مطبش را به عهده بگیرد، زیرا جوان‌های امروز حاضر به شصت ساعت کار در هفته نیستند. آن‌ها خواهان یک تعادلی میان کار - زندگی هستند، چیزی که کمی عبث به نظر می‌آید، آن هم به اين دلیل که هیچ‌کس طبیعتاً آماده نیست از کاربرد گوشی‌های هوشمند دست بکشد.

پل میسون می‌نویسد:" میلیون‌ها انسان در حال درک این موضوع هستند که تخیلی را به آن‌ها قالب کرده اند که با واقعیت سر سازگاری ندارد. واکنش آن‌ها عصبی است". این عصبانیت پاره‌ای اندیشمند را به مؤلف مد روز تبدیل کرده که در سال‌های نود در بهترین حالت جایشان در کتاب‌فروشی‌های محلات بود. پیش‌کسوت مبارزات مقاومت (ضد فاشیستی در فرانسه) استفان هِسِل با کتابچه‌ی خود "بشورید" کلیدواژه‌ی ایجاد یک جنبش سرتاسری در جنوب اروپا را به دست داد ـ "آشوب گران" . این‌ها ارزش‌های مصرف گرانه را، که موجب ویرانی این کشورها شده، به چالش می‌کشند. تسویه‌حساب پیچیده‌ی توماس پیکتی با نابرابری اجتماعی به کتاب پر فروشی در جهان تبدیل شد.

مشاور مارگارت تاچر گفته است:"دمکراسی در دستان یک عده بانک دار و ارباب مطبوعات" است.

چارلز مور، مؤلف معتبر زندگی‌نامه‌ی مارگارت تاچر، در سال ۲۰۱۱ نوشت: " من کم‌کم دارم به حقانیت چپ‌ها باور می‌آورم". به گفته‌ی مور، یکی از بزرگ‌ترین استدلال‌های چپ‌ها این است که: " آنچه راست‌ها به‌عنوان بازار آزاد معرفی می‌کنند یک فریب بزرگ است". راست‌ها یک سیستم جهانی" را اداره می‌کنند که به آنها اجازه می‌دهد سرمایه‌ی هنگفتی را گرد آورند و بابت آن کمترین میزان دستمزد را بپردازند. آدم‌های معمولی کوچه و بازار باید سخت‌تر کار کنند و آن‌هم تحت شرایطی که روزبه‌روز نامطمئن‌تر می‌شود، تا به ثروت ثروتمندان افزوده شود. دمکراسی که باید موجب رفاه عمومی‌شود در دستان بانکدارها، ارباب مطبوعات و متنفذان دیگری است که مالک همه‌چیز هستند". اینجا هم باید مثل مور از خود پرسید: مگر منی که این تز برایم زیاد پیش‌پاافتاده و نامفهوم نیست، چپ هستم؟

این برای من تجربه‌ی کاملاً نویی است. در جوانی برای دوستان چپم لیبرال گُه بودم، به واکرزدورف نرفتم و در تظاهرات علیه مصوبات دوگانه‌ی ناتو هم شرکت نکردم. مارکسیست‌هایی، که پولشان را از ج.د.آ (جمهوری آلمان دمکراتيک) می‌گرفتند و در دانشگاه سرگرم تبلیغ و ترویج بودند، با ستایش کورکورانه‌ی از سیستم حاکم بر کوبا و اتحاد شوروی اعصاب آدم را پاک خرد می‌کردند. مدل همبستگی ما، اقتصاد بازار آزاد اجتماعی و حقوق قانونی کارگری و تأمین برابر درمانی و بازنشستگی‌مان، همه‌ی دستاوردهایی، که موجب امنیت و اطمینان در زندگی می‌شود و می‌شد، کار مدام و رفاه با ثباتی را تأمین می کرد، موردعلاقه من بود.

آیا من، که فکر می‌کنم نباید مالیات بیشتری به کارمزدوری بست تا به سرمایه‌ی مالی، چپم؟ چپم، چون من آب را یک خواسته ی مادی عمومی می‌دانم که نباید آن را به دست سرمایه‌ی خصوصی داد، و یا اینکه بر این باورم که سیاست ریاضت کشی برای اقتصادهایی که آهی در بساط ندارند اشتباه است و باید با سرمایه‌گذاری دولتی به جنگ بحران رفت؟ چپم، چون من بر این عقیده‌ام که یونان هرگز توان بازپرداخت دیون خود را نخواهد داشت و به همین علت هم باید اين ديون را مثل مورد نیکاراگوئه بخشید؟

به‌ظاهر چنین است. در شب‌ نشینی‌های آشپزخانه‌های شيک به آدم وقتی‌که از خود نسبت به یونان حسن تفاهم نشان می‌دهد چنان نگاهی می‌اندازند که انگار رودی دوچکه (رهبر اعتراضات دانشجویی سال‌های ۶۰ میلادی در آلمان) است. اما رادیکال کيست؟ آن کس که می‌گوید این حساب هیچ‌وقت نتیجه نخواهد داد؟ و یا چنانکه جورج مونبیوت چندی پيش در "گاردین" نوشت این آدم‌های جدی کت‌وشلواری که فقط خود را آدم‌های عاقل و بالغ در اتاق فرض می‌کنند، ولی درواقع خیال‌پردازان دیوانه‌ای بیش نیستند که از یک آئین تخیلی اقتصادی دنباله‌روی می‌کنند؟ این‌ها درست هواداران همان آئینی هستند که در سمینار سال ۱۹۸۷ موجب تفریح خاطر حضار شد.

ناخشنودی نسبت به این آئین در حال جوشش است. یورگن هابرماس، با نکوهش "فرو کاستن سیاست به همسان‌سازی آن با بازار" که مبنای سیاست آنگلا مرکل نیز هست، به این واقعیت اذعان دارد. سیریزایی ها اما یک گام جلوتر می‌روند و اروپایی را طلب می‌کنند که بر مدار دیگری جز آموزه‌های ناب بازار بچرخد. جامعه‌شناس اسپانیایی، سزار رندوئلس، می‌گوید: سیریزا خواست اکثریت اروپایی‌ها را بیان می‌کند، یعنی یافتن راه ‌حلی برای غده‌ی بدخیم مالی در اروپا، و جانشینی آن توسط سیستمی که بر مبنای همبستگی و جمع‌گرایی استوار باشد.

در جنوب، مردم بر این باور نیستند که افراد در قبال قروض تقصیرکارند

اینکه چنین پیشنهادهایی از جنوب اروپا، از عالم هلنی و رومانی، برمی‌خیزد برای بقیه‌ی جهان تصادفی نیست. در این مناطق نظریه‌های ریگانومیکسی و تاچریستی هرگز پا نگرفت، چون فاقد مبانی تاریخی تفکر بود: یعنی درست همان پیوریتانیسم مذهب بنیاد شمال، که به گفته‌ی ماکس وبر موعظه می‌کند که گردآوری مال‌ومنال در خدمت این است که آیا فرد شامل الطاف الهی است یا نه. بدین خاطر نیز مردم جنوب با جزمیات ناظر بر کارایی و بازدهی شمال و مقدس نمایی صفر سیاه (تعادل مثبت درآمدها و هزینه‌ها) مسئله‌دارند. در جنوب مردم بر این باور نیستند که افراد در قبال قروض تقصیرکارند. اینکه حوزه‌ی مدیترانه اکنون به چپ متمایل شده نتیجه‌ی برآمده از تجربه‌ی تاریخی آن است.
در آلمان مسئله دشوارتر از این‌ها است. چپ بودن در اینجا، به خاطر بار گناهان گذشته‌ی حزب چپ، خوش‌نام نیست. به‌این‌علت هم چپ‌های آلمانی با ترس‌ولرز منتظر آن‌اند که آیا یونان فسقلی می‌تواند موجب تکانه ا‌ی از جناح چپ شود و یا اینکه قادر است به نیکاراگویه ی اروپا تبدیل گردد که در آن زمان توانست در برابر تهاجمات رونالد ریگان مقاومت کند؛ و یا اینکه اکوادر و آرژانتین تبديل شوند که دولت‌های چپ‌گرایشان صندوق بین‌المللی پول را از در بیرون کردند.

بدین ترتیب می‌توان مشاهده کرد که چپ بودن در اینجا کما فی السابق مانده است: نظاره از دور راحت‌ترین کار است. به قول یک بلاگرفته یونانی پس از گردن نهادن نخست‌وزیر یونان به قواعد اتحادیه اروپا، به‌راحتی می‌توان از تسیپراس پایداری طلب کرد، زیرا پیامدهای آن بدوش ما نمی‌افتد. نه مسئله بر سر انقلاب نیست، و آلکسیس تسیپراس نیز این را خوب می‌داند. پل میسون می‌نویسد: با تظاهرات و راهپیمایی نمی‌توان سرمایه‌داری را کن فيکون کرد. بلکه باید آن را اصلاح و پویاتر کرد، ارزش‌ها و الگوی رفتاری نوینی را به آن بخشید. او اسم آن را "پسا سرمایه‌داری" می‌نامد.

اما شاید کافی است از این سیستم بی‌سابقه‌ای، که فکر می‌کردیم پدران و مادران ما درراهش رزمیده اند و تحفه‌ی قدرتمندان نیست، صاف و ساده دفاع کنیم: دولت رفاه - اجتماعی اروپایی، دستاوردی که فیلسوف اجتماعی فرانسوی پیر بوردیو درباره‌ی آن گفته بود مثل بتهوون، کانت و موتسارت زیبایی شگفت‌آوری دارد. اقتصاد بازار اجتماعی ایده‌ ای بود برای آرام نگاه‌داشتن مردم. اکنون باید برای حفظ آن مبارزه کرد. اگر این رادیکال است - خوب باشد.
۱۴.۸.۲۰۱۵ زود دویچه تسایتونگ - آلمان


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد