logo





قدیما چنین چیزایی نداشتیم!

سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۸ اوت ۲۰۱۵

رضا اسدی

reza-asadi-s.jpg
مادربزرگ چهره در هم کشید و رو به نوه بیست ساله اش کرد و گفت:
«اون قدیما ما چنین چیزایی نداشتیم و از این قرتی ګری ها خوشمون نمی اومد»!

در حالی که نوه اش برای دیدارش آمده بود دایمن با تلفن هوشمندش مشغول بود و این کارش مادر بزرګ را عصبانی می نمود و این همان کاری است که تمامی جوانان این دوره و زمانه را به خودش مشغول نموده است.

طولی نکشید که کاسه صبر مادر بزرگ لبریز گردید و با دلخوری ازنوه اش پرسید:
«شما امروزی ها در تموم طول روز از جون این تلفن چی می خواین که یک لحظه هم زمینش نمی زارید»؟

مادر بزرګ متولد سال ۱۳۰۹و مرز هشتاد سالګی را پشت سر ګذاشته بود. زمانی که جوان بود تلفن ها به قدری ساده ساخته می شدند که فقط از سه قسمت ګوشی، دهانی- برای شنیدن صدا و جواب دادن- و یک دایره کوچک با ده سوراخ برای ګیر دادن انګشت سبابه جهت شماره ګیری تشکیل شده بودند.

نوه رو به مادر بزرگ نمود و مودبانه گفت:
«منو ببخش ای مادربزرګ عزیزم، قول میدم که همین الان قطعش کنم، یک لحظه باید به واتس آپ، وایبر، تلگرام، فیس بوک و تویترم سر میزدم تا پیام هایم را بخوانم.
مادربزرگ ضمن اینکه استکان چای داغ را هُرتی سر می کشید به فکر فرو رفت و سپس غُرغُر کنان گفت:
«من کلن از این چیزای جدید و مدرن سر در نمیارم. دیروز دیدم که در تلویزیون راجع به وای فای )صحبت می کردن که هیچی از حرفاشون نفهمیدم».WIFI (

نوه که مادر بزرگش را به خوبی درک می نمود، رو به او کرد و گفت:
«من سعی میکنم برات توضیح بدم که وای فای چیه، اگه موافقی بلند بگو بله»؟
مادر بزرگ با اشتیاق دستش را ضامن زانوانش کرد، بلند شد، روی صندلی نشست و با صدایی بلند و با همان سبک و سیاقی که شصت و هشت سال قبل از آن - در زمان عقد و ازدواج با پدر بزرگ - بله داده بود گفت: بله

نوه با خوشحالی تمام چهار زانو جلوی مادربزرگ نشست و برایش چنین توضیح داد:
«وای فای یک تکنیک و یا فنی است که دسترسی ما به اینترنت را بدون نیاز به سیم کشی میسر می کنه. یعنی اینکه ما نیاز به کابل و دنگ و فنگ های اضافی برای نصب آن نخواهیم داشت. اگر شما در جایی هستی که امکان وای فای در آنجا موجود باشد می توانی بطور مجانی، بدون نیاز به کابل، تلفون همراهت را به آن وصل و از اینترنت استفاده نمایی. این دستګاهی هم که من استفاده میکنم یک تلفن معمولی نیست بلکه یک تلفن هوشمند است، یک نوع کامپیوتر کوچک».

ضمن اینکه مادربزرگ یک بیسکویت از جعبه برداشت و توی استکان چای فرو برد تا نرم شود شنید که نوه اش به او گفت:
حالا متوجه منظورم شدی مادربزرگ؟
پیرزن، هیجان زده و متفکرانه از پنجره به بیرون نگاه و پس از یک سکوت کوتاه، گره ای به ابروانش انداخت و گفت:
فکر میکنم که فهمیدم پسرم. فقط یک سئوال کوچیک دارم.

نوه با هیجان و آرامش کامل جواب داد:
بگو مادربزرگ جونم، بگو. سعی میکنم برات خوب توضیح بدم.
مادربزرگ نگاهی تحقیرانه به نوه اش نمود و پرسید:
« تو فکر اینم که وقتی که آخر ماه وای فای تموم میشه چیکار باید کرد»؟
با بلند شدن صدای تلفن هوشمند، نوه نفسی به آرامی کشید و با خوشحالی گفت:
«ببخشید مادربزرګ یه کسی به من پیام داد وباید جوابشوبدم».

وقتی آن جوان در دانشگاه برای مزاح ماجرا را برای استادش بازگو نمود این چنین پاسخی شنید:
«در این زمان، سالمندان و پیر و پاتال هایی هستند که بدون آگاهی از مدرنیت و تکامل، در راُس امورات ممالک مختلف قرار دارند و بدون توجه به پیشرفت های روزمره، همچنان بر ساز واپسگرایی و خرافه پرستی های خود می دمند و حاضر نیستند جای خود را به جوانترها بدهند، پس چه انتظاری از مادربزرگ تو می توان داشت»؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد