logo





یلدای مادرانِ سیه پوش

يکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹ اوت ۲۰۱۵

حسن حسام

Hasan-Hesam02.jpg
متن PDF

صدایت
از حنجرۀ خونین می گذرد
و بر لبان خشک و ماسیده
یخ می بندد
هنوزهجرانی می خوانی
با نگاهی مات
گمشده در هیچ جا

زخمت را می خراشی مادر!

هنوز هم
چشمان پائیزی ات
این گل را می پاید
خفته در جنون عاشقی
پیچیده در « نهِ » خونین
پَرپَر

غرقه در گرداب جنونی مادر!

داغی بر دل
وکینه زاری در جان داری
مرغ سربریده را مانی
پیش
از آنکه جان تهی کند ،
بال بال می زند !

چه بار سنگینی داری مادر!

به چون بید در معبر باد
پیچان
پیچان
می پیچی در خود
ومشت می کوبی با درد
بر سینۀ زمختِ شبِ سرد
دلِ پرنده را مانی
بر هیمه ای گداخته
گُر می گیری
گُر می گیری

چه روزگاری داری مادر !

این سوتر اما
در این کشتارگاه
به زمستانی چنین بلند
هرصبح وُ هرشام
در قُرُقِ معابر
بر گلدسته ها
اذان می گویند
و در مساجدِ بیداد
قاریان
به قرائت مشغولند
امام جماعت
در راه است!
.
پاریس ۸/۹/۲۰۱۵


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد