موضوع اين ياداشت كوتاه، موضوع "براندازان" است كه فرخ نگهدار در اكثر "تحليل"هاى خود از جمله در مقاله "تحليل"ى اخيرش در مورد "توافق هسته اى" بدست آمده، تلاش مى كند تا آنها را در موضع براندازى شان، جز جگر زند.
ابتدا در يك جمله "برانداز" را تعريف كرده و آنگاه به موضع "براندازان" در پشتيبانى از تحريم اقتصادى قدرت هاى بزرگ عليه سران اسلامى و پاسدارانش نيم نگاهى مى اندازيم.
معناى صحيح برانداز يعنى، چيزى را بيهوده و بى مايه دانستن و خواهان محو آن شدن. بعنوان مثال؛ منِ نوعى، "جمهورى" اسلامى ايران را يك "جمهورى" دينى/ اسلامىِ تمام عيار مى دانم كه وجودش بدون كشتار دينى و دشمن خيالى ساختن و داشتن، محال است و خواهان برانداخته شدنش هستم، و اين يعنى من مخالف هستم و مخالفت كردن حق من است و اين حق چيزيست كه آزادى را بر من مكشوف و مرا بدان آگاه مى كند. اما فرخ نگهدار تلاش مى كند تا، به اين حقِ آزادىِ مخالفت كردن من، از طريق عبارتِ بند ١١ مقاله اش با عنوان "توافق هسته اى و مناسبات قدرت" منتشر در روزانلاين، خدشه وارد كند. از بند ١١ مقاله او چنين مى خوانيم: "توافق جامع هسته ای سنگین ترین ضربه بر موقعیت و امکانات کسانی است که افزایش فشار خارجی بر اقتصاد کشور و بر زندگی مردم را راهی برای براندازی پنداشته اند". "سنگين ترين ضربه بر موقعيت براندازان" يعنى اينكه چون "توافق هسته اى" منجر به برافتادن "جمهورى" اسلامى نشد در نتيجه سياست آنها در قبال تحريم هاى اقتصادى غرب عليه اين "جمهورى" شكست خورد، اما فرخ نگهدار به خاطر اينكه موضع نسنجيده و ناپخته سياسى خود را كه مخالفت با تحريمها بود و آن را بر "جمهورى" اسلامى بى تأثير مى دانست، از نگاه افكار عمومى دور كند، فوراً به سراغ شيوه "براندازان" كه براندازى است مى رود تا با امساك جستن از آن، راه هر نوع پرسش احتمالى را از قبل، از مواضع خويش ببندد. اگر "جمهورى" اسلامى از بابت همين فشار تحريمها و احساس خطر به بر افتادنش، به پشت ميز مذاكره ننشست پس از كدام بابت به اين نشست تن داد؟
من بر اين باورم كه اين عبارت از فرخ نگهدار كه مشتمل است به "سياست" پيروزمندانه او در قبال "توافق هسته اى"، نشانه روشنِ ازخودباختگى سياسى است آنگاه كه مواضع صحيح "براندازان" مبنى بر تحريم مالى سران جمهورى اسلامى و نظاميانِ سپاه پاسداران كه موفقيت آميز بود و منجر به نشستن پشت ميز مذاكره از سوى اين "جمهورى" شد را، با بكارگيرى "راهى براى براندازاى پنداشتند"، تحت شعاع قرار مى دهد.
فرخ نگهدار، جزء آن دسته از افرادى بود كه معتقد بودند افزايش فشار خارجى بر سران "جمهورى" اسلامى و تحريم مالى سران نظامى و پاسداران حكومت هيچ تأثيرى بر حكومت نخواهد گذاشت و فقط مردم ضرر و آسيب مى بينند. اما "توافق هسته اى" اخير نشان داد كه نظر ايشان با هر نيتى كه بوده باشد بعلاوه همفكرانش، نادرست از آب در آمد و ديديم كه تحريم ها و فشارهاى خارجى و همچنين فشار مردم داخل بر حكومت كه خود ناشى از تحميل فشار خارجى به آنها بوده، حكومت به عقب نشست و تن به مذاكره و در نهايت "توافق هسته اى" داد.
اما چرا فرخ نگهدار همواره خود را در مقابل "براندازان" مى بيند و هر "تحليل"ى كه ارائه مى كند موضوع "براندازان" در آن منعكس است؟
در واقع فرخ نگهدار از "براندازن"، دشمنِ "جمهورى" اسلامى مى سازد و از خود دوست كه گويا اين دشمن، شّر است و آن دوست خير و با اين شگرد، غرور مصلحانه خود را در بادى به غبغب به رخ مى كشد اما نمى تواند متوجه باشد كه حكايت او، حكايتِ "من آنم كه رستم(جمهورى اسلامى) بود پهلوان" است و از آنجائيكه اين "پهلوان" براى پيشبرد مقاصد سياسى خويش در فضاى داخل ايران كه پيگيرى انتخاب بد و يا بدتر براى مردم اهم آن است و مردم را بدين نحو از اين سو به آن سو مى كشد و سرگرم مى كند، از او در تداوم ماندگارى خويش بهره ها كسب مى كند. و نگهدار در غفلت خويش، براندازانِ" اين "جمهورى" سياه، "جمهورى"اى كه به نام خدا و قرآن مى برد، مى خورد و مى كُشد را، در موضوع "توافق هسته اى" شكست خورده نشان مى دهد و خود را قهرمان "سياست" درست، كه گويا با "توافق هسته اى" اخير مدال آن را نيز بر گردنش آويختند. در حاليكه اين پشتيبانىِ "براندازان" از سياست تحريم اقتصادى غرب بر عليه جمهورى اسلامى بود كه در نهايت با فشار امريكا و اروپا،"جمهورى" اسلامى به نشستن بر سر ميز مذاكره تن داد و بدينسان صحت درستى سياست "براندازان" در پشتيبانى از تحريم هاى مالى محك خورد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد