logo





غریب بوده ام من

يکشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۴ - ۱۲ ژوييه ۲۰۱۵

ا. رحمان

ترسم از آن است که
چونان بیگانه ای در غربت خویشتن
در دیار طاعون زده ی خویش
تنها بمیرم.

بیگانه با دیار
بیگانه با مردمی
که چونان تن خویش
نیک می شناسمش

می شناسم من
اندوهش را
در گذر از هزار زمستان سخت و جانفرسا
بار ستمی را
که بر جانش تنیده اند
و قل و زنجیری را
که بر دست و پایش نهاده اند
درد جانکاهی را
که بر دوش کشیدش

این فاجعه را،
این درد خفته ی دیرینه را
با که توان بازگفت؟
کدامین دست آلوده
بذراین جدایی تلخ و جانگزای را
در خاک میهنم افشاند؟
و کدامین پزشک آیا
بر این زخم چرکین دیرپای
مرهمی خواهد نهاد؟

ترسم از آن است که
این جان سوخته
که عشق او به سرذزمین طاعون زده ی خویش را
هرگزپایانی نیست،
در غربیت خویش
تنها بمیرد
ترسم از آن است.

رحمان
20/4/94


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد