logo





دو گزارش از زنان در انقلاب مشروطه

چهار شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۷ مه ۲۰۱۵

س. سیفی

در اواسط شوال 1322 هجری قمری با رشد جنبش عدالت‌خواهانه‌ی مردم ایران حوادثی پیش آمد که ضمن آن صف‌بندی جدیدی بین نیروهای دموکرات و مردمی از سویی و دربار مظفزالدین شاه از سویی دیگر صورت پذیرفت. در همین صف‌بندی بود که شیخ فضل‌الله نوری به همراه میرزا ابوالقاسم امام جمعه برای همیشه صفوف مردم را وانهادند و از دربار سر بر آوردند. در عین حال رهبری علنی جنبش هم برای همیشه در اختیار سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی قرار گرفت. چون برکناری میرزا علی‌اصغر خان امین‌السلطان و صدارت عین‌الدوله، بنا به ضرورت وقایعی را در پی داشت که این صف‌بندی را تشدید می‌کرد.

آزادی‌خواهان ایران که آموزه‌های انقلاب روسیه را پیش رو داشتند در الگوبرداری از تجربه‌های آن، تنگناها و کاستی‌های دربار مظفرالدین شاه را برای کار روشن‌گرانه بین توده‌های شهری بهانه می‌نهادند. ماجرای نوز بلژیکی که در اقتداری بلامنازع بر گمرکات ایران ریاست داشت یکی از همین بهانه‌ها بود. چون عکسی از او در حال رقص با لباس روحانیت دست مردم افتاد که این عکس دست به دست می‌گشت و در رویکردی توضیحی و روشن‌گرانه بر خشم مردم از دربار و دولت عین‌الدوله می‌افزود.

ضمن آنکه در همین زمان رشد جریان‌های انقلابی در روسیه‌ به اعتصاب همگانی کارگران و تعطیلی کارخانه‌های آن کشور دامن زد. چیزی که به گرانی اجناس روسی به خصوص قند در بازار ایران انجامید. در افزایش قیمت قند، مردم پای بانک روس و عده‌ای از بازرگانان را به میان می‌کشیدند که تمامی اين بازرگانان با دربار مظفرالدین شاه و گروه شیخ فضل‌الله نوری همسویی داشتند. ولی علاء‌الدوله حاکم تهران به منظور فریب توده‌های مردم به جای گران‌فروشان حرفه‌ای، بازرگانان دیگری را به فلک بست که بی‌گناهی آنان برای همه‌ی مردم محرز بود.

در نتیجه همان طور که گفته شد در اواسط شوال سال 1322 هجری قمری مردم تهران علیه ظلم و ستم دولتیان به پا خاستند. مردم در قیامی عمومی بازارها را بستند و در مسجد شاه گرد آمدند تا مطالبات خود را از دولت و دربار پی گیرند. آنان به روشنی برکناری علاءالدوله و اخراج نوز بلژیکی را خواستار بودند. حضور سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی بیش از هر چیزی به تجمع اعتراض‌آمیز مردم در مسجد شاه وجاهت می‌بخشید. اما دربار و علاءالدوله در همدستی با میرزا ابوالقاسم امام جمعه علیه معترضان توطئه‌ی حساب‌گرانه‌ای را سامان می‌دادند. در نتیجه امام ‌جمعه‌ی تهران که در مسجد حضور داشت و به ظاهر خود را با اعتراض مردم موافق نشان می‌داد، با برنامه‌ای از پیش طراحی شده نسبت به نطق سیدجمال‌الدین اصفهانی اعتراض کرد و هواداران خود را تشویق نمود که او را از منبر پایین بیاورند. با پایین کشیدن سیدجمال‌الدین از منبر چماقداران علاءالدوله نیز در برنامه‌ای توطئه‌گرانه از هر سو به داخل مسجد ریختند و جهت ایجاد رعب و وحشت به مردم یورش بردند.

پس از این پیش‌آمد سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی تصمیم گرفتند که به همراه مردم در حرم شاه عبدالعظیم بست بنشینند و از آنجا مطالبات همگانی مردم را دنبال نمایند. چون تصور می‌شد که ضمن تحصن در شاه عبدالعظیم از خون‌ریزی و کشتار مردم به دست دولتیان نیز جلوگیری به عمل خواهد آمد.

تحصن در حرم شاه عبدالعظیم از شانزدهم شوال آغاز گشت. اما بر خلاف آنچه که از قبل پیش‌بینی می‌شد این تحصن انزوای همیشگی شاه، عین‌الدوله، علاالدوله و شیخ فضل‌الله نوری را در پی داشت. حتا هیجان انقلابی مردم بیش از پیش بالید و رشد کرد تا جایی که تمامی توده‌های شهری را در برگرفت. چنانکه علی‌رغم زمستان و برف شدید، مردم گروه گروه از تهران راه می‌افتادند و ضمن نمایشی عدالت‌خواهانه به جمع متحصنان در شاه عبدالعظیم می‌پیوستند. فرآیندی که از پیش برای رهبران جنبش و توده‌های مردم قابل پیش‌بینی نبود. از سویی دیگر در شاه عبدالعظیم تمامی دعواهای قدیمی و شخصی روحانیان تهرانی به منظور امامت در مساجد مهم شهر تهران رو شد. چنانکه آشکارا گماشتگان دولتی این مسجدها، "روحانی‌نما" نام گرفتند. اصطلاحی که ضمن رویکردی افشاگرانه همان زمان باب شد و مردم نیز در محاوره‌‌های عمومی آن را به کار می‌بستند.

ولی این دسته از روحانیان که روحانی‌نما نام گرفته بودند، برای حفظ آبروی خویش مبتکرانه در برائت از دربار مظفرالدین شاه تلاش به عمل می‌آوردند. چنانکه چاره را در آن یافتند که به منظور تأمین موقعیت خود در جامعه، همانند دیگران به صفوف معترضان بپیوندند. در نتیجه در الگوبرداری از بست‌نشینان شاه عبدالعظیم، نخستین حلقه‌های اعتراضی به گونه‌ای علنی در مسجدهای تهران شکل گرفت. در همین راستا گروه‌هایی از معترضان تهرانی جهت هماهنگی‌های لازم راهی شاه عبدالعظیم می‌شدند و اعلامیه‌های اعتراضی و نشریات روشنگرانه‌ی تهران را به همراه خویش برای بست‌نشینان می‌بردند.

از آن سو نیز بازار نشر ادبیات اعتراضی در شاه عبدالعظیم هم پا گرفته بود، که به طور طبیعی در مراوده‌ای فرهنگی انتقال پر جنب و جوش آن‌ها به تهران هدف قرار می‌گرفت. مخالفان مطالبات مردم، هر چند حجم ادبیات اعتراضی آزادی‌خواهان را تاب نمی‌آوردند، ولی از پاسخ‌گویی مستدل به آن‌ها نیز باز می‌ماندند. همچنان که در این فرآیند معترضان دو سوی تهران و شاه عبدالعظیم به راحتی با هم مرتبط می‌شدند و ضمن هم‌افزایی فرهنگی به انزوای شاه و درباریان یاری می‌رساندند.

بر چنین بستری، جنبش مردمی نیز هر چه بیش‌تر عمق می‌گرفت. حتا بنا به طبیعت خود می‌بالید و توده‌های شهری بیش‌تری را به حلقه‌های عدالت‌خواهانه‌ی خویش می‌افزود. چنانکه سخن‌رانان شاه عبدالعظیم به راحتی شاه و دربار را هدف می‌گرفتند و در چالش با جمع از هم گسسته و گروه متفرق آنان، خواست‌ها و مطالبات خود را به پیش می‌بردند. مسجدهای تهران نیز در الگوگزینی از آنچه در شاه عبدالعظیم اتفاق می‌افتاد، هر یک به طور مستقل در پشتیبانی از جنبش تجمعاتی را سامان می‌بخشیدند. حتا چه بسا این تجمعات در رقابتی سازنده و محله‌ای به طور مداوم ادامه می‌یافت.

سرآخر دولت و دربار به منظور پیش‌گیری از تعمیق جنبش، افرادی را به سوی متحصنان گسیل کردند تا بتوانند ضمن وعده و وعیدهای خود آنان را به شکستن بست متقاعد نمایند. چنانکه این افراد به سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی قول دادند که به زودی علاءالدوله از سمت خویش بر کنار می‌گردد و نوز بلژیکی نیز پس از بررسی لازم اخراج خواهد شد. همچنین حکومت در پاسخ به اعتراض مردم پذیرفت که جهت تأمین امنیت معابر و اماکن عمومی تهران هر چه سریع‌تر نسبت به محاکمه‌ی مأموران خاطی دولتی اقدام خواهد کرد. با این همه شاه از بر کناری عین‌الدوله که یکی از خواست‌های معترضان بود، سر باز می‌زد. ولی عقب نشینی‌های مداوم دولتیان همچنان مردم را به شوق می‌آورد و مطالبات آنان هم از خواست‌های صنفی و گروهی فراتر می‌رفت. ضمن آنکه دو سوی این صف‌بندی، از آن بیم داشتند که مبادا چالش پیش‌آمده به خشونت بینجامد. آزادی‌خواهان که تجربه‌ی مسجد شاه را پیش روی خود داشتند، همچنان به توطئه‌های رنگارنگ علاءالدوله می‌اندشیدند.

در همین راستا امیر بهادر که نقش وزیر دربار را برای شاه قاجار به اجرا می‌گذاشت به همراه سواران کشیک‌خانه راهی شاه عبدالعظیم گردید تا شاید بتواند گروه بست‌نشینان را با وعده و وعید به شکستن تحصن مجبور نماید. او به همراه سواران خود غرورآمیز بین متحصنان شاه عبدالعظیم پای گذاشت و در مذاکره با "سیدین" پرخاشگری و خشونت کلامی را به حد اعلای خود رسانید. ولی یکی از روحانیان بست‌نشین به نام سیدجمال‌الدین افجه‌ای از این ماجرا به شدت بر آشفت تا جایی که دولت و دربار را توأمان به فحش و دشنام گرفت.

از سویی دیگر در این ماجرا زنان بست‌نشین که از پشت‌بام‌های حرم بر گماشتگان امیر بهادر اِشراف داشتند، بنا به تجربه‌ی مسجد شاه تنش‌هایی از این دست را از قبل پیش‌بینی می‌کردند. همچنان که توده‌هایی از سنگ را در پشت بام انبار کرده‌ بودند تا بتوانند در صورت نیاز هر مخالف و متجاوزی را هدف گیرند. چنانکه غرور و خیره‌سری امیر بهادر هم زمینه‌ی کافی فراهم می‌دید تا زنان برای مقابله با متجاسران، ضمن سودجویی از حربه‌ی خشونت‌‌آمیز اقدام لازم به عمل آورند. ولی امیر بهادر که اوضاع را چنین دید، فحاشی سیدجمال‌الدین افجه‌ای را نسبت به شاه قاجار بهانه نهاد و متظاهرانه غش کرد. مردم یخ به صورتش پاشیدند و سرآخر با مشت و مال او را به هوش آوردند. اما امیر بهادر پس از به هوش آمدن همچنان اصرار داشت تا "دو سید" را بر کالسکه‌اش بنشاند و به شهر برگرداند. اما آنان امتناع می‌ورزیدند و بازگشت خود را به شهر به برآورردن مطالبات توده‌های مردم مشروط می‌نمودند.

پس از این حادثه مردم تصمیم گرفتند که صفوف خود را در صحن حرم فشرده‌تر نمایند. حتا از پراکندگی بپرهیزند و به منظور مقابله با نیروهای مخالف دولتی، پیش‌بینی‌های لازم را به عمل آورند. از این پس خواسته‌ی آزادی‌خواهان نیز ارتقا یافت و در یک جمله خلاصه ‌شد و آن اینکه دولت باید به تأسیس "عدالت‌خانه" تن در دهد. مشیرالدوله هم ضمن پا در میانی بین بست‌نشینان و حکومت تلاش می‌ورزید تا در کوششی دو سویه بین مردم و دربار، ضمن تسهیل‌گری لازم برآوردن چنین خواسته‌ای را محقق نماید. اما عین‌الدوله ترفندی دیگری را به کار می‌بست تا بتواند با تطمیع فرزندان روحانیانی که بست نشسته‌اند، به تحصن پدرانشان پایان بخشد. او به همین منظور میرزامصطفا آشتیانی، میرزاابوالقاسم طباطبایی، سیدعلاءالدین بهبهانی و میرزامحسن را فراخواند تا جهت هماهنگی شب را نزد او بمانند و پس از برنامه‌ریزی لازم، صبح به شاه عبدالعظیم روانه گردند.

موضوع نشست محرمانه‌ و خدعه‌آمیز عین‌الدوله به سرعت به بیرون درز کرد. تا آنجا که زنان ضمن تجمع، جهت چاره‌گری به همراه مردان در تظاهراتی آرام به بازار تهران شتافتند و به منظور شکست ترفند ضد مردمی عین‌الدوله مدعی شدند که او این افراد را بازداشت و زندانی نموده است. با همین شگرد تبلیغی بود که بازار تهران جانی دوباره یافت و به فوریت تعطیل شد تا معترضان خواست خود را در خصوص آزادی توقیف شدگان دنبال نمایند. چنین حرکتی شکاف بین حکومت و مردم را عمق بخشید تا جایی که ترمیم آن به همین آسانی ناممکن می‌نمود. در ضمن همزمان با چنین حرکتی شایعه‌ای نیز در شهر پخش شد که شاه فرمانی صادر کرده تا دولت برای تأسیس عدالت‌خانه اقدام به عمل آورد. پیدا بود که شاه انتظار داشت با انتشار چنین شایعه‌ای خواهد توانست روحانیان متحصن را به بازگشت ترغیب نماید.

ولی ملک‌المتکلمین به همراه نصرت‌السلطان شبانه راهی شاه عبدالعظیم شد تا سیدمحمد طباطبایی را متقاعد نماید که از پذیرش چنین فرمان بی‌محتوایی امتناع ورزد. چون رهبری رادیکال جنبشِ اعتراضی بنا داشت که با پایداری و مقاومت بیش‌تر، دست‌خط محکم‌تری از شاه اخذ گردد. حتا ملک‌المتکلمین به عنوان هزینه‌ی دو روز متحصنان پانصد تومان نیز به سیدمحمد طباطبایی پرداخت و متقاعد نمودن سیدعبدالله بهبهانی را نیز به عهده‌ی او واگذشت. چون تزلزل سید‌عبدالله بهبهانی تعمیق جنبش را همچنان با خطر رو به رو می‌کرد. تدبیر ملک‌المتکلمین سرآخر نتیجه داد تا جایی که شاه بنا به ضرورت و جبر، حقیرانه بر خواست بست‌نشینان گردن نهاد. همچنان که دست‌خط تحکم‌آمیزِ مناسب‌تری را خطاب به عین‌الدوله امضا کرد تا او هر چه سریع‌تر در خصوص تأسیس عدالت‌خانه اقدام به عمل آورد.

روز جمعه شانزدهم ذی‌قعده‌ی 1323 هجری قمری به دستور شاه عده‌ای با کالسکه به شاه عبدالعظیم رفتند تا در رویکردی افتخارآمیز رهبران متحصن را به شهر باز گردانند. مردم نیز برای استقبال از بست‌نشینان امکانات کافی فراهم دیدند. ولی امیر بهادر به کالسکه‌چی‌ها دستور داد تا مقابل مردم توقف نکنند و با سرعت تمام با بی اعتنایی از بین مردم بگذرند. با اين حقه روحانیان متحصن را نزد عین‌الدوله بردند. عين‌الدوله نیز به همراه روحانیان بست‌نشین نزد شاه رفت تا از او در خصوص صدور فرمان تأسیس عدالت‌خانه تشکر به عمل آورند.

************************************

گفتنی است نوشته‌ی فوق بازتاب مستندی از خاطرات یحیا دولت‌آبادی به شمار می‌آید که در کمال شگفتی در انعکاس تاریخی آن زنان نیز در دو گزاره فعالانه – نه منفعل- در جنبش مردمی تأسیس عدالت‌خانه حضور دارند. همچنان که زنان در ماجرای یورش عوامل امیر بهادر به بست‌نشینان شاه عبدالعظیم شجاعانه به میدان می‌شتابند و با سودجویی از سنگ و کلوخ متجاوزان را به عقب‌نشینی وادار می‌کنند. پیداست که زنان معترض در اتخاذ چنین تصمیمی استقلال عمل خود را از مردان به درستی به نمایش می‌گذارند. تا آنجا که آنان بنا به تصادف پایشان به جمع بست‌نشینان کشانده نمی‌شود بل‌که خود از پیش حساب‌گرانه و فعال، در متن و بطن ماجرا حضور داشته‌اند.

مورد دوم، در تدبیر زنان تهرانی به منظور خنثا نمودن حقه‌ی عین‌الدوله به کار گرفته می‌شود. چنانکه زنان در دعوت توطئه‌آمیز عین‌الدوله از فرزندان متحصنان، تمامی نیروی خود را به کار گرفتند تا به منظور طرد و رد حقه‌ی عین‌الدوله، بر خلاف واقع اعلام گردد که مدعوین بازداشت شده‌اند. چیزی که آشکارا خشم بازاریان را برانگیخت و به تعطیلی فوری بازار انجامید.

به طبع به همین آسانی نمی‌توان نمونه‌هایی از این دست را که بر حضور فعالانه‌ی زنان در جنبش مشروطه تأکید می‌ورزد، نادیده انگاشت. بعدها گر چه در رویکردی "مردانه" درهای ورودی عدالت‌خانه و مجلس به روی زنان بسته ماند ولی آنان پشت همین درهای بسته نخستین مدرسه‌ها را برای آموزش همگانی دختران سامان بخشیدند و با تأسیس نهاد‌های فرهنگی و روزنامه‌های ویژه، مطالبات خود را در خصوص دست‌یابی به حقوق برابر با مردان پی گرفتند. راهی که همچنان تا امروز هم ادامه دارد./

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد