سايت "خبرنامه گويا" به تاريخ پنج شنبه ٢٤ ارديبهشت ١٣٩٤ متن گفتگويى را با عنوان "سكولاريسم و حقوق بشر در گفتگويى با عمادالدين باقى" منتشر نمود كه از اين گفتگو مى توان دو نشان كه حاكى از كم دانشىِ ايشان در خصوص سكولاريسم است را به تصريح مشاهده نمود؛ يكى، اقوال ايشان در راستاى خلط و تحريف سكولاريسم است و ديگرى، پنداشت محدود شدهء ايشان - از سرِ انقياد دينى/اسلامى- راجع به سكولاريسم. اين دو نشانِ بهم تنيده، يكى بدون ديگرى محال است چونكه وقتى انسان مقيد به اصولى شد معنايش اينست كه خويشتن خويش را در ايمان محدود كرده است و اين محدوديت باعث اين مى شود تا هر چيز را محدود ببيند و اين يك نوع اجبار است كه شخص بدان تن مى دهد و در اين تن دادن و انقياد به خلط و يا تحريف موضوعى هدايت مى شود.
آقاى عمادالدين باقى در اين "گفتگو" ميخِ برداشت دينى اش از سكولاريسم را به اندازه اى بر اذهان عموم در محدوده و فضاى "روشنفكرى دينى" كه خودِ او در جوار آن قرار دارد فرو مى كند تا به خيالش مبادا جاى درزى در آن باقى بماند و برداشتى ديگر غير از برداشت ايشان از سكولاريسم، از آن درز سربرآورد و تعلق خاطر او به برداشت معين از آن را احياناً معلق نمايد. به همين خاطر ابتدا چندين تعاريف و معادل سازىِ صورت گرفته از سكولاريسم را در مقابل مخاطبانش قرار مى دهد و سپس با نادقيق دانستن و يا به لفظ خودشان "ناروشنىِ آن حتى در غرب"، به نتايج مطلوبى متناسب با بينش و رويكرد خويش كه بازگشت به "دوره اوليه سكولاريسم" است، برسد و در اين مورد مى گويد: "در زبان فارسی معادلسازیهای فراوانی برای آن در نظر میگيرند.(اين معادلسازیها بعضی اوقات اشتراکی هم با يکديگر ندارند. برای مثال من در کتاب ها و مقالات فراوانی ديده ام که برای سکولاريسم از معادل هايی چون) «نظام عرفی»، «اين جهانیشدن»، «دنيویشدن»، «جدايی دين و دولت»، «جدايی دين و حکومت»، «امر غيرمقدس» يا «امر غيردينی»، «جدايی دين از سياست» و حتی در ديدگاه راديکالتر، «جدايی دين از همه شئونات اجتماعی» و تبعيد دين به حوزه کاملا خصوصی يا ديدگاههايی که افراطی تر و مارکسيستی است و جنبه براندازانه و حذف کامل دين را داشته و به کلی قلم قرمز بر روی دين کشيدهاند، برای اين مفهوم به کار می رود. اين طيف گسترده نشان میدهد که مفهوم سکولاريسم چندان روشن نيست. در بين اين تعاريف خطرناکترين، بدترين و در عين حال شايع ترين مورد، همين تعريف سکولاريسم به جدايی دين از سياست بوده است".
آقاى باقى در عبارات فوق كه انعكاسى از نقل قول هاى فشردهء تعريف شده در خصوص سكولاريسم است را فقط در چند سطر توشيح كردند كه هيچگاه اين سطورِ موجز نمى توانند توضيح دهندهء تمام و كمال يك مفهومى باشند كه داراى پيچيدگى ها و دشوارى ها براى فهمِ همه جانبه اند و براى مخاطب و خواننده، اين پيچيدگى ها بدون توضيح مبسوط مى توانند سرگيجه آور باشند و به بى تفاوتى در ميان آنها دامن زنند خصوصاً اينكه ايشان پس از سخن تلويحى در باره سكولاريسم در عبارتى ديگر به صراحت مى گويند: "اين طيف گسترده نشان مى دهد كه مفهوم سكولاريسم چندان روشن نيست" و پس از آنكه مخاطب را از ذكر تعاريف ارائه شده از سوى ديگران و نيز با ذكر كلام خويش مبنى بر ناروشنىِ سكولاريسم، در ميدان سرگردانى رهنمون ساخت آنگاه تلاش مى كند تا تنور داغ است خمير را بچسباند و مى گويد "من همان تعريف دوره پيدايی سکولاريسم يعنی زمينی کردن دين و انسانی کردنش را ترجيح مى دهم".
در باره اينكه "دوره پيدايى سكولاريسم" مورد نظر آقاى باقى چه وجه و وزنى داشته كه آن را در روند بالندگى ش به عرصه عمومى ترى گستراند(و ايشان اين عرصه را سكولاريسم ضد دينى مى نامند) سخن خواهيم گفت اما قبل از آن اشاره اى كوتاه به اين سخن آقاى باقى بى مفيد نخواهد بود. عمادالدين باقى، آنجا كه تعاريفى از سكولاريسم را از منظر ديگران نقل قول مى كنند و بر مى شمرند همه را "راديكال"، "افراطى" و "خطرناك" مى بينند و وقتى چنين الفاظ با بار منفى را براى آنها فضاسازى نمود و اذهان را به سمت آن بار متمركز كرد و متعاقباً شعاع ميدانى براى فروش كالاى خود تدارك ديد آنگاه به زعم خويش اين نوع برداشت ها از سكولاريسم را به دوره متأخر آن وانمود كرده كه گويا متفاوت از "دوره پيدايى" اش است و بدين ترتيب احوال ذهنى خويش نسبت به سكولاريسم متأخر را وكسينه كرده و به "دوره پيدايى سكولاريسم" يعنى سكولاريسم اوليه مطابقت مى دهند.
اما واقعيت اينست از آنجائيكه كه آقاى باقى در ملاطفت و انقياد به دين ره خود مى پيمايند، جبراً دست به تحريف و تخريب سكولاريسم مى زنند و روند تكامل و ارتقاء سكولاريسم و تعميم آن در فضاى گسترده تر نسبت به فضاى اوليه اش را "راديكال، افراطى و خطرناك" جلوه مى دهند تا مقصود خويش كه همان تعبير خاص دينى از سكولاريسم است را از طريق اقوال محصور و محدود شده اش در تأثر ارزشهاى دين با آرامش خاطر و با واژگانى امروزى نظير "جامعه شناختى، معرفت شناسى، سكولاريسم، فيكسيست و اگزيوم" به سرانجام رساند. جامعه شناسى، معرفت شناسى، هستى شناسى و بطوركلى علوم فلسفه و طبيعيه همه بر بستر عقلى انديشيدن كه معيارى يونانى بوده و سپس غربيان كه شاگردن ممتاز يونانى در اين زمينه بوده اند، آن را فرا گرفته و در جوامع خودشان به اقتضاى نيازمندها و ضروريات و موضوعات مطرح، آن را ميسر و گسترش دادند. در واقع علوم در جوامع غرب نسبت به فلسفه متأخر است. ممكن نيست فرهنگى كه اصولاً با فلسفه و فلسفى انديشيدن بيگانه است از آن بتواند علوم گوناگون بزايد و ببالد. ايران هزاران ساله نمونه بارز فرهنگ بى علوم است.
سخن آقاى عمادالدين باقى در اين جمله كه مى گويد "من همان تعريف دوره پيدايى سكولاريسم يعنى زمينى كردن دين و انسانى كردنش را ترجيح مى دهم"، معلوم نمى كند كه زمينى كردن دين و انسانى كردنش بواسطه كدام نيروى فكرى و فلسفى بايد صورت پذيرد چونكه ما مى دانيم مكان و زمانِ "دوره پيدايى سكولاريسم" در غرب و در دوران روشنگرى اروپاست و غربيان بر مبناى معيارهاى عقلى(سكولار انديشيدن) و حجت عقل بعنوان سنجش امور و شناخت هستى، به "زمينى كردن دين و انسانى كردنش" همت گماشتند در واقع با يك تير دو نشان زدند يكى اينكه به حضور سكولاريسم انديشه و سكولار انديشيدن توان بخشيدند و دوم ميان سكولار انديشيدن انسان و اعتقاد دينى تمايز قائل شدند و بدون حضور جعلى روشنفكرى(روشنفكرى دينى) مُهر و نشان روشنفكرى سكولار را بر پيشانى جامعه كوبيدند.
جالب است بدانيم كه، چرا "روشنفكران دينى" و ديندارى همچو عمادالدين باقى، موضوع سكولاريسم را صرفاً از دريچه سياسى آن مى نگرند و فقط اين وجه سكولاريسم برايشان بسيار با اهميت است و به فراتر رفتن از آن واهمه دارند؟ دليلش اينست كه؛ يكم دينى مى انديشند و انديشه شان مقيد به دين است در حاليكه در سكولار انديشيدن انقياد وجود ندارد و اصلِ آن آزاد انديشى ست دوم اينكه سكولاريسم را در وجه سياسى و انتزاعش حامل تكثر آراء در نظام مدرنيته غرب وانمود مى كنند( در حاليكه تكثر آراء در غرب و يعنى آزادى، از آزاد انديشيدن نشأت مى گيرد و در بُعد سياسى عملى مى شود) تا با دستمايه كردن اين وجه، آن را با تأويلى از اسلام ممزوج نموده و آنگاه با ساختن ملغمه اى از آنها وانمود كنند كه اسلام با دموكراسى سرسازگارى دارد و اين در واقع تداوم همان بينش "فلسفه اسلامى"ست كه هزار و سيسد سال بر گرده ايرانيان سوار است. جا دارد در دو سه سطر به اين موضوع نيز اشاره كنم كه طيفى كه آقاى عمادالدين باقى بدان مربوط است براى رد گم كردن و به جهت حذف و سايه بردن سكولاريسم انديشه، حكومت هاى استبدادى/ سكولار را به رخ روشنفكرى سكولار مى كشند و با اين ترفند در تلاش بر مى آيند تا روشنفكرى سكولار را مسئله دار جلوه دهند در حاليكه سكولاريسم در هر دو وجه انديشه و سياست، آن مفهوم انسانى و اصولى اى است كه آزادى و دموكراسى بر بستر آن متحقق مى شوند و روشنفكرى سكولار يعنى روشنفكرى آزاد بدون قيد و بند دينى/اسلامى.
ضعف ديندارى همچو آقاى باقى آنجايى رخ مى نمايد وقتى با علاقه و تلاش وافر، سكولاريسم را مطلقاً در وجه سياسى آن مى ببيند و همينگونه نيز القاء مى كند در حالى كه به دين هم از وجه اعتقادى و هم سياسى آن مى نگرد و مى گويد: " اصلاً دين غير سياسى معنايى نمى دهد". اين سخن ايشان درست است اگر سياست از دين رخت بر بندد ديگر دينى با انگيزه و رسالت اوليه خود كه ادعاى رستگارى انسان را داشته است باقى نمى ماند و نبايد بماند زيرا وقتى انسان به يارى عقل و معيارهايش دريابد كه مى تواند شئون و سامانه زندگى خويش را بسازد و آنها را معيار سنجش ارزشها از جمله ارزشهاى دينى قرار دهد ديگر چه نياز دارد تا براى بهبود و پيشرفت شئون زندگى خويش تن به ارزشها و اصولى دهد كه آنها ابدى هستند و ترقى و پيشرفت و بطوركلى حركت و زايش ارزشهاى نوين انسانى را مختل مى سازد؟
آقاى باقى مى گويد: "براى تعريف كردن( منظورشان تعريف از سكولاريسم است) بايد ابتدا تعيين محل نزاع كرد و روشن نمود كه ما مى خواهيم با رويكرد كلامى به مسئله بنگريم يا معرفت شناسى يا جامعه شناختى". پاسخ اينست با هيچكدام، زيرا نه "معرفت شناسى" به شكل مجرد و نه "جامعه شناسى"، هيچكدام از آنها در مقابل "علم" كلام و يا "فلسفه" الهى قرار نمى گيرند بلكه "محل نزاع" فلسفهء تفكر در باره تفكر و "فلسفه" الهى(علم كلام) است كه اولى آزادگى و فرديت است و دومى فرمانبردارى و انقياد.
اگر هستى شناسى يك جزء فلسفه است معرفت شناسى نيز جزء ديگر آن و اين دو، فلسفه اى را مى سازند كه تفكر در باره تفكر هسته مركزى آن مى شود. حال چگونه مى توان از علم "جامعه شناختى" كه خود شاخه جدا شده از فلسفه است(پوزيتويست) و بر بستر فلسفه عقلى غرب زاييده و باليده شد به تعريف سكولاريسم رسيد؟ حوزه فلسفه، حوزه شناخت از كل هستى و جامعه شناختى شناخت رفتارىِ انسان است. به واسطهء معيارِ حوزه شناخت فلسفى، موجبات رشته هاى مختلف علم از جمله جامعه شناسى در فرهنگ غرب بارور شد آقاى باقى سرنا را از سر گشادش مى زند و ميخواهد از طريق "جامعه شناختى" اين علم وام گرفته از فرهنگ غرب و با تمسك به قرائتى از اسلام به موضوع سكولاريسم برسد. فلسفه به مثابه تفكر در باره تفكر جايى در فرهنگ ما ندارد به همين خاطر است كه ما دينى مى انديشيم و به سياست (در بُعد سكولاريسم) هم از همين محدوده دينى نگاه مى كنيم و محصور و محفوظ ماندن در همين محدوده دينى بود كه حامل حتى يك رشته علمى منسجم (و نه شخصيت علمى و يا فلسفى) و عرصه آن به جهان نبوديم.
آقاى باقى در گفتگوى درج شده در سايت خبرنامه گويا معترضانه مى گويد: "سكولاريسم ابتدا در چهارچوب دين بود و بعد در برابر دين شد". از اين عبارت موضع صريح او در قبال سكولاريسم معلوم است و ما نيز آن را برشمرديم اما، به توضيحى پايانى اكتفاء مى كنيم؛ بر حسب اين قول و روالِ پيش گرفته، ايشان ترجيحاً به دنبال سكولاريسمى هستند كه در چهارچوب دين تعريف شود. ما چنين "سكولاريسم"ى را حق ايشان دانسته و ناراحتى او از بابت اينكه سكولاريسم "بعد در برابر دين شد" را هم مى توانيم بفهميم اما در فراى چنين تعريفى از سكولاريسم( كه به ادعاى ايشان در برابر دين شد) كه قطعاً سكولار انديشيدن را بدون مطرح كردن آن، آن را نشانه گرفته مى گوييم : زندگى غربيان نشان مى دهد كه سكولاريسم انديشه و سياسى نه با حكومت هاى سكولار/ استبداد باز تعريف مى شود و قابل قياس هست و نه در برابر دين قرار مى گيرد بلكه عرصه و تعميم آن در جامعه دست آن از حوزه نظام سياسى و حقوقى جامعه كوتاه مى شود و به همه اديان در آزادى شان يكسان خواهد نگريست. و اين از ماهيت چنين سكولاريسمى بود در غرب و بدين لحاظ، نيروى فكرى سكولار رقيب دين شد و از رقابت ميان اعتقاد داشتن و آزاد انديشيدن نظام مدرنيته با مركزيت فرديت در غرب بر ستيغ كوه نشست.
نظرات خوانندگان:
سپاسگزارى نيكروز اولاد اعظمى 2015-06-03 06:32:45
|
از محبت شما خانم ميهن جزنى در قبال مقاله من كه مورد مطالعه و توجه شما قرار گرفت بى نهايت سپاسگزارم،
برايتان سلامتى و موفقيت آرزو مى كنم
نيكروز اولاد اعظمى |
securalism mihan jazani 2015-06-02 09:22:12
|
با درود و سپاس از شما که با دانش و منطقی علمی از عهده بی منطقی و قلب مسایلی چنین اساسی در مقابل آقای باقی بر آمدید.
مسلما این آقایان هنگامی دست از
تحمیق مردم بر می دارند که عرصه
تفکر علمی راخالی نبینند.
با ارادت
میهن جزنی |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد