logo





واقع گرائی خرافی و لزوم تحریم انتخابات

جمعه ۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۲۲ مه ۲۰۰۹

ميزان

شيخ حسن بن مثله جمكرانى، سومين سفير حسين بن روح نوبختى؛ یکی از نواب اربعه می گويد: من شب سه شنبه، 17 ماه مبارك رمضان سال 373 هجرى قمرى در خانه خود خوابيده بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند: برخيز و مولاى خود حضرت مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را طلب نموده است. آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد جمكران است آوردند، چون نيك نگاه كردم، تختى ديدم كه فرشى نيكو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر آن تخت، تكيه بر بالش كرده و پيرمردى هم نزد او نشسته است. آن پير حضرت خضر عليه السلام بود كه مرا امر به نشستن نمود. حضرت مهدى عليه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود: برو به حسن مسلم کشاورز بگو: اين زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمين هاى ديگر برگزيده است، و ديگر نبايد در آن كشاورزى كند. ...آقا فرمود: برو و آن رسالت را انجام بده، و همچنين نزد سيد ابوالحسن (يكى از علماى قم ) برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين به دست آورده است، وصول كند و با آن پول در اين زمين مسجدى بنا نمايد.
چون به راه افتادم، چند قدمى هنوز نرفته بودم كه دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: بزى در گله جعفر كاشانى است، آن را خريدارى كن و بدين مكان آور و آن را بكش و بين بيماران انقاق كن. هر بيمار و مريضى كه از گوشت آن بخورد، حق تعالى او را شفا دهد. .....چون به نزديك روستاى جمكران رسيديم، گله جعفر كاشاني را ديديم، آن بز از پس همه گوسفندان می آمد، چون به ميان گله رفتم، همينكه بز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد كرد كه اين بز در گله من نبوده و تاكنون آن را نديده بودم. به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كرده و هر بيمارى كه گوشت آن تناول كرد، با عنايت خداوند تبارك و تعالى و حضرت بقيه الله ارواحنا فدا شفا يافت. .... ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد جمكران را بنا كرد و آن را با چوب پوشانيد. (از كتاب نجم الثاقب- میرزا حسین نوری).
متن پراز تناقض و سخیف وشرک آلود بالا که اگر مسجد جمکران برپایۀ آن بنا شده باشد، گذشته ازحاکی بودنش بر بیماری حاد روانی راوی، گویای غصب زمین و مصادرۀ اموال کشاورزی نگون بخت، آنهم به فرمان امام زمان و بفرموده خدا، می باشد که دوازده قرن پیش ، به دست یک روحانی قم به اجرا درآمده است.
بیش ازهزارسال بعد ازاین واقعه، دراردیبهشت 1358چندتن از روحانیون قم درمقام اعضای هیئت امنای مسجد جمکران برای توسعۀ آن از بودجۀ کشور از آیت الله خمینی کسب اجازه می کنند وایشان درجواب می نویسد: آنچه را حضرات آقايان مدرسين تصويب کرده اند، مورد تاييد اينجانب مي باشد. آقای خامنه ای هم هنگام انتصاب تولیت جمکران، این مکان را مقدس می خواند.
بنا بر خبر خبرگزاری حوزه، آقای مکارم شيرازي در ديدار شهردار و مسئولان جمکران می گوید: واقعيت اين است که مسجد مقدس جمکران شکل جهاني به خود گرفته و بعضي اصرار دارند از عظمت آن بکاهند و درصدد تشکيک و ترديد آن هستند.
بنابراظهارات ایشان اکنون مسجد جمکران به یک "واقعیت" تبدیل شده است. بانگاهی کوتاه بر سیر تولد و بلوغ این "واقعیت"، درمی یابیم که "توهم" فردی روانی، یا توطئه و دسیسه ای برای غصب اموال کشاورزی تیره بخت، به بنا وعمارتی (مسجد) بدل می شود که قابل دیدن وحس کردن است. با گذشت بیش ازهزار سال این ساختمان درپی تصمیمی سیاسی گسترش می یابد آنگاه مقدس می گردد. به بیان دیگر، اساس "واقعیت"ی که دید وبینش ودرک مریدان را چنان به خود آلوده کرده و قوۀ تعقل راازآنان چنان ستانده که حل مشکلات خود را درگرو اجابت چاهی تهی می دانند، توهمی بیش نیست. به این ترتیب، واقعیتی که ریشه درتوهم و خیال و تصور انسان دارد، واقعیتی است ساخته و پرداختۀ سلطه گری به هدف بهره برداری از مردم. اما آن واقعیتی که برحق وحقوق انسان بناگردیده باشد، واقعیتی است که می توان برای آن ارزش قائل شد و سرمشق زندگی خود قرارداد.
مفهوم واقع گرائی سیاسی که از غرب به مارسیده است و درپراگماتیسم جلوه ای ازخودرا نشان میدهد، حق را همان می انگارد که واقعیتهای اجتماعی می باشند. بنابر آن چه گذشت، این واقعیت ها می توانند بر مبنای توهم، تصور، دسیسه، ویا حق و حقوق پدید آمده باشند. به دلیل اینکه واقعیت های موجود درجوامع غربی فرآورده های سلطۀ سرمایه داری هستند، درعمل، روشنفکران واقع گرا کارگزاران صاحبان سرمایه های بزرگ می باشند. نمونۀ آن را درزمان حملۀ امریکا به عراق دیدیم که چگونه روشنفکران واقع گرا و پراگماتیست آمریکائی، حقوق بشر و دمکراسی را به فراموشی سپردند و از جرج بوش برپایۀ "واقعیت"های موجود (وجود بمب های کشتارجمعی درعراق) حمایت کردند. برای واقع گرایان "حق" مفهومی ایده آلیستی است که پایه ای درواقعیات ندارد. از منظری متفاوت، واقع گرائی و پراگماتیسم درنقطۀ مقابل عقل گرائی قرارمی گیرند. به بیان دیگر، واقع گرائی عقل را تسلیم و زندانی وضع موجود (واقعیات) کرده و عقل درآن محدوده تعقل می کند. بنابراین، فعال سیاسی واقع گرا قادر به بیرون رفتن از "واقعیت ها" و ایجاد تحول درجامعه نیست. زیرا تحول یا انقلاب به معنای خارج شدن از واقعیات اجتماعی بمنظور جایگزین کردن آن دسته از واقعیت های جامعه که بر مبنای حقوق انسان نیستند با واقعیتهای بیانگر این حقوق می باشد.
به این دلیل، واقع گرای سیاسی برای ایجاد تحول و بهبود اسباب زندگی ناچار به روی آوردن به اصلاحات می باشد. اما باید دید آیا درواقعیات اجتماعی ای که در نظامی استبدادی و بر پایۀ توهمات و تصورات و دسایس، یعنی باطل بنا شده باشند امکان اصلاح وجوددارد؟ برای یافتن پاسخ به همان مثال زندۀ مسجد جمکران که درهزارسال پیش – بنا بر روایت بالا- برمبنای توهم و تجاوز به حقوق یک کشاورز بنا گشته بود بازمی گردیم. ببینیم اصلاحات انجام شده درآن با بیت المال توسط "واقع گرایان" درکدامین سمت و سودرحرکت اند؟ آیا درجهت تثبیت و فزونی بخشیدن به توهمات و خرافات و تجاوزات به حقوق مردم و بیت المال پیش می روند یا درجهت احقاق حقوق و خدمت به مردم در حرکتند؟ فرض کنیم آقای خمینی به جای تمکین از تصمیمات اصلاحی "علمای حوزه"، انقلابی عمل می کرد و درآن بنا تحولی انجام می داد و از آن مکان بیمارستانی، تیمارستانی، کتابخانه ای ایجاد می شد، علاوه بر منافعی که می توانست برای مردم داشته باشد، از سماجت برخی از "روحانیان" درگستراندن بیماری مزمن خرافات بین مردم و ضرر زدن به بیت المال جلوگیری کرده بود. اما انقلاب برای او تمام شده بود وهدف اصلی اوتحکیم نظام تازه پا و قدرت بدست آمده با اصلاحات بود. "اصلاح" سازگار با قدرت، جمکران سازیها راایجاب می کرد. درنتیجه، می بینیم که اصلاح کردن در"واقعیت" ی که مبنای حقوقی ندارد، درحقیقت افساد است و بهتراین است که این گونه اصلاحات انجام نشوند. دراین مثال به روشنی می بینیم که چرا باوجود خواست وتلاش گروهی از اصلاح طلبان، وضع مردم درطی سی سال عمر نظام پیوسته رو به وخامت می گذارد واصلاحات اثر معکوس از خود برجای می گذارند.
به هرحال، بسته به نوع حاکمیت در هرجامعه ای، فعال سیاسی عقل گرا، در چهارچوب "واقعیات" آن جامعه که "قدرت" ایجاد کرده است عمل می کند. در نظام های استبدادی که به ضرس قاطع واقعیات اجتماعی برمبنای باطل و به دورازحق و حقوق مردم استوارند، فعال سیاسی و روشنفکر واقع گرا و پراگماتیست در حقیقت و به ناچار، کارگزار قدرت و عملۀ استبداد می شود. به همین دلیل بود که آقای خاتمی درپایان حکومتش باتعجب متوجه شد که درطول ریاست جمهوریش کارگزاری بیش نبوده است.
نظام جمهوری اسلامی را سی سال پیش ما مردم درکم آگاهی وقبل از تجربه بااعتماد همه جانبه به رهبری انقلاب برقرارکردیم. به ما خیانت شد و در پناه جنگ، نظامی درسلطه گری و استبداد و درنتیجه فاسد را شکل دادند. روشنفکران و دولتمردان واقع گرا و پراگماتیست ما آن را مقدس خواندند و برای حفظ آن نظام از جنایات و تجاوزات ومفاسد چشم پوشیدند و همواره می پوشند. واقعیات جامعۀ ما اکنون همانند مسجد جمکران منطبق برفرآورده های استبدادی است که برمبنای دروغ، تزویر، فساد، تجاوز به حق و پوشاندن آن به نام دین، خلف وعده و ظلم و تعدی و... بناگشته است.
به این ترتیب، "حفظ نظام" به معنای نگهداری و تداوم این "واقعیت"ها می باشد که کاندیداهای ریاست جمهوری برآن تأکید می ورزند. آزادی و استقلال و قانون و حقوق و... همه وهمه برمبنای "واقعیت" های موجود تعریف می شوند نه برمبنای حق. برای مثال می بینیم و می شنویم که سران نظام خود، همواره ازآزادی و مردمسالاری و عدالت و کرامت انسان سخن می گویند، اما همینکه یک فعال سیاسی حق گرا یا یک دانشجو، گارگر، ویا معلمی که خارج از باند قدرت سیاسی باشد ندای آزادی وعدالت و کرامت سر می دهد، او را مورد موأخذه و تنبیه وزندان وشکنجه قرارمیدهند. دلیل این دو گانگی برخورد بایک مقوله آن است که این ندا واین آزادی از نوع حق هستند و از چهارچوب "واقعیت"های موجود بیرونند. و آن چه نظام و کاندیداها به مردم وعده می دهند از نوع و درون "واقعیت" های اجتماعی ساخته و پرداختۀ نظامی استبدادی هستند.
بنابر اظهارات تمامی کاندیداهای تأیید صلاحیت شده درانتخابات پیش رو، هدف اصلی واول آنان "حفظ نظام و تداوم راه امام خمینی" می باشد. دراین هدف، همگی، چپ وراست، اصول گرا و اصلاح طلب، مشترکند و اولین دغدغۀ آنان نه خود انتخابات (به دلیل پذیرفتن شرائط به قول خودشان نابرابر کاندیداها)، که کشاندن مردم به پای صندوق های رأی می باشد. هدف نظام ازتشویق و تحریک کردن مردم به رفتن به پای صندوق های رأی، نه حق و حقوق مردم است که پشیزی ارزش برای آنها قائل نیستند، نه رأی دادن به کاندیدای مشخصی است که خودآنان هم به آن باوری ندارند زیرا به قول خودشان درطول دوساعت خوابیدن رئیس جمهوررا در صندوق هاعوض می کنند، نه نشان دادن حضور مردم به "استکبار جهانی" است زیرا خوب می دانند که آنان از همه واقعیات آگاهند.
واقع امر این است که به دلیل نبودن احزاب سیاسی و سندیکاهای مستقل درکشور، رابطۀ نظام بامردم عملا قطع می باشد. فرصت های انتخاباتی موقعیتی را فراهم می کنند تا دولتمردان بتوانند رابطه ای بین نظام ومردم به وجوآورند. قدر مسلم این است که مقدمۀ رفتن یک شهروند به پای صندوق رأی، پذیرفتن آن "واقعیت"ها، ودادن رأی شرکت درساختن آنها ازسوی رأی دهنده می باشد. "واقعیت"هائی بر مبنای خیالات و توهمات و سلطه گری نظیر ولایت مطلقه و نظارت استصوابی و...که نظام برای حفظ خود لازم دیده و برای تحمیل آنها به مردم ساخته و پرداخته است. براثر استمراراین رابطه، مردم به آن "واقعیت" ها خو کرده و خود را عملا شریک نظام تلقی می کنند. خلف وعده های مکرر کاندیداهای ریاست جمهوری و رأی دادن دوباره به آنها از سوی طرفدارانشان عمق این فاجعه را نشان می دهد. فاجعه ای که رأی دهنده خود را شریک دروغ، خلف وعده، خیانت، فساد، و استبداد بداند وارتکاب آنها را ازسوی دولتمردان امری عادی تلقی کند. فاجعه است زیرا شروع سقوط اخلاقی یک جامعه از شرکت دادن فرد فرد آن جامعه درفساد آغاز می گردد.
می دانیم که برقراری استبداد درزمانی کوتاه درپی یک انقلاب بزرگ که با شعارآزادی از سوی یک ملت به پیروزی رسید، کار یکی دونفر نمی توانست باشد. نظام موجود با هم دستی ملوک الطوایفی که با نیرنگ و تجاوزات به حقوق مردم آن را ایجادکردند اداره می شود. این ملوک الطوایف با نامهای چپ و راست و اصلاح طلب و اصول گرا و... با دردست داشتن رسانه ها و ایجاد سایتهای متعدد وخریداری و بزرگ کردن "روشنفکران" خودفروش و همکاری "واقع گرایان"، با فریب دادن مردم به شرکت در انتخابات سعی درالقاء هم دستی آنان درامر حکومت را دارند. سی سال تجربه برای فعالان سیاسی که درخارج این طوایف قراردارند باید کافی باشد تا بدانند نتیجۀ حداقلی شرکت در چنین انتخاباتی یعنی صحه گذاشتن بر وضع موجود که دراین صورت داشتن امید به کمترین تغییری ازسوی شرکت کننده، بیرون ازولایت عقل به نظر میرسد.
بنابراین شرکت در چنین انتخاباتی علاوه براین که تغییری در جهت به بود اوضاع مردم را درپی نخواهد داشت (همان طور که تجربیات پیاپی به ما ثابت کرده اند)، ماندن در "واقعیت" های اجتماعی موجود که درعین حال خواهان تغییر آنها هم می باشیم را هرچه بیشتر تضمین می کند. به هرحال برای تغییر و به بود باید این "واقعیت" ها را تغییر داد و برای این کار باید از آنها عبور کرد وخارج شد. تحریم باریک راهی است برای خروج ازاین زندان کشندۀ خرافی که خود را درآن حبس کرده ایم.
بنابر آن چه گذشت، اولین فرآوردۀ شرکت نکردن درانتخابات یا تحریم آن، رهاشدن یا دوری گزیدن از واقع گرائی سیاسی درنظامی استبدادی است. دومین خاصیت تحریم، شریک نشدن در فساد و تجاوز واستبداد است. زیرا شرکت درانتخابات درنظام استبدادی عملا شرکت در استبداد و در تولید فرآورده های آن می باشد. مثلا وقتی می گوئیم ذره ای آزادی مارابس، یعنی پذیرفتن ذره ذره کردن آزادی که کار مستبد و استبداد زده ایست که نمی داند خود را از آزادی محروم می کند. سومین بهره ای که تحریم دربردارد، تضمین سلامت و اخلاق اجتماعی با دور نگه داشتن مردم از نظام می باشد. چهارمین نتیجۀ تحریم انتخابات هشدار دادن به حاکمان است تا بدانند مردم تصمیم به تغییر ساختاری گرفته اند و وضع موجود را دیگر نمی خواهند تحمل کنند.
Mizan.57@gmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد