گرفتاری مردم ایران حاكمیت نیست چه اگر مردم تندرست و پاكروانی داشتیم هیچگاه حاكمیتی چنین نداشتیم مردم پاك شهریاران پاك را برمیگذینند و شهریاران نیكو مردم نیكو میپرورانند و در برابر مردم بیمار حاكمیت بیمار برمیگمارد و حاكمیت ناپاك نیز مردم را در نادانی و روانپریشی نگاه میدارد. | |
باز انتخابات دیگری در راه است و باز درباره آن در همه جا گفتگو میشود. مردمی كه سال دوازده ماه به گفته خودشان از سیاست خوششان نمی آید، سال دوازده ماه ماهواره سیاسی نگاه نمیكنند، وارد سایتها و وبلاگهای سیاسی اینترنتی نمیشوند، سال دوازده ماه با سریالهای مبتذل تلویزیونهای درونی و آهنگها و تبلیغهای تلویزیونهای لوس آنجلسی بیرونی دلخوش هستند سال دوازده ماه با اس ام اس و بلوتوس و اوركات و... سروكار دارند یك شبه سیاسی و گویی صاحب علم لدونی میشوند، نابرده رنج دارای گنج دانش و ناخوانده برگی علامه دهر میشوند. تحلیلگر سیاسی میشوند. سخنان هیچ كس را قبول ندارند. دارای اعتماد به نفس شگفتی میشوند كه انگار سالها فعال سیاسی بوده و سالها زجر و دربدری كشیده، زندانی و تبعید شده و اكنون با كوله باری از تجربه به اینجا رسیده اند.
با آنان كه سخن میگویی انگار فلان كاندید پسرخاله آنان است و از كودكی با او آشنایی نزدیك داشته با شور و شوق از بزرگی او سخن میگویند اما اگر بپرسی كه مگر نشنیدی كه در فلان میتینگ و دیدار انتخاباتی فلان چیز را گفته! میگوید ننننننننه! كی گفت! میگویی مگر یادت نیست كه چهار سال پیش چه كرد؟ چه گفت؟ ده سال پیش چكار كرد؟ سی سال پیش چكار كرد؟ میگوید نننننه! كی!(چه كسی) كی!(چه وقت) آنچه خود میخواهند در معشوق خود می بینند! میگویند م ح م این سخنان را میگوید كه جناح مقابل را در برابر خود نشوراند و آرام آرام كار خود را به پیش برد. او سیاستمداری كاركشته است. میگویند مرد با عبای شكلاتی فردوسی بود!!!! مصدق بود!! و از این گفتار خود بی آزرم هستند!
در فرهنگ ایران و زبان فارسی واژه های آرمان، آرزو و امید است كه هركدام یك ترازی دارد كه بدبختانه از آن ناآگاهیم. پیش از این هیچكس نمی گفت من آرمانم خوردن یك لیوان آب است. اما شوربختانه آرمان مردم ایران اینك به كرسی نشستن یك بد بجای بدتر است. دانش آموزی كه سرتاسر سال ول بگردد و شب امتحان برای ۱۰ درس بخواند ۲ هم نمی شود. به یاد دارم كه در هنگام آموزش دبستان و دبیرستان به من می گفتند كه برای ۲۰ بخوان تا ۱۵ شوی!
اگر در درازای تاریخ به ویژه در پایان ساسانی پیروان هزاره باوری ایرانشهر را به باد شنهای روان بیابانگرد دادند و باور داشتند كه تاریخ پس از گذشتن هر هزاره از اهورایی به اهریمنی میگردد و پس از آن از اهریمنی به اهورایی گردش میكنند و ما را در ایستاندن و جلوگیری از آنچه از پیش برگزیده شده توانی نیست. اگر ششسد سال گذشت تا باز خانمان سوزان بیابانگرد دیگری اینبار به نام مغول زمین سوخته، برجای ایران بگذارند كه به گفته بزرگی ایرانیان دست راست و چپشان را هم فراموش كردند. امروز می بینیم كه فراموشی تاریخی مردم ما به جایی رسیده كه هر از چند سال از همان سوراخی گزیده می شوند كه چند سال بلكه چند ماه پیش از آن گزیده شده بودند. آزموده را چندین بار می
آزمایند و از فرمان نیاكان فرمانبری نمی كنند "كه آزموده را آزمودن خطا است."
دیروز با یكی از همین مردمان سخن می گفتم گفت: باید از بین بد و بدتر یكی را برگزید و من بنابراین برای اینكه م ا نشود به م ح م رای میدهم گفتم: آخر تا به كی؟ این بد و بدتر كه تا بینهایت ادامه دارد. اگر پیش از این بین ۱۰- و ۱۵- یكی را برمیگزیدی امروز باید بین ۱۰۰- و ۱۵۰- یكی را برگزینی و پس از این بین ۱۰۰۰- و ۱۵۰۰- تا كی؟ تا منهای بینهایت؟! گفتم: اتفاقا در بین دوروبریهای من بودند بسیاری كه در انتخابات پیشین برای اینكه ه ر رئیس جمهور نشود م ا را برگزیدند و گفتند كه از حب حسین نیست كه رای میدهیم از بغض یزید است. او گفت آره من خودم آنوقت درست همین كار را كردم.!!!!!!
یادم می آید چند سال پیش با یك مهندس شیمی گفتگو میكردم، گفتم ساسانیان... گفت: ساسانیان چیه؟ حتی نگفت كیه؟ بنابراین گرفتاری مردم ایران بیماریهای مزمن و خطرناكی است كه به آن دچار است و تا این بیماریهای تشخیص داده نشود درمانش نمی توان كرد و نه تنها بهبود نمی گیرد بلكه روز بروز به سبب تجویز داروها و روشهای درمانی گونه گون، مانند شوروی درمانی، چینی درمانی، ژاپنی درمانی، كوبا درمانی، فرنگ درمانی و...ناتوانتر و رنجورتر میشود تا آنكه بمیرد.
بیماری مردم ایران نادانی و بیخردی است. مردم ایران سالهاست كه از خرد خود كه نخستین دهش ایزدی بود بهره نمی برند. مردم ایران را اكنون با دانایی سروكاری نیست چه بسیار دانش آموختگان دكتر و مهندس و دانشمند و نویسندگان و هنرمندان كه نادانند و از فهم بدیهیات و حساب ساده دو دوتا چهارتا عاجز. مردم ایران اینك از منطق بدورند. ساختار اندیشه شان آلوده به پلیدی و پندارهای آكنده از مغالطات. مردم ایران دچار خرافه اند. من مهندس شست ساله ای را می شناسم كه سی سال پیش در آلمان در دنیای دانش و تكنولوژی مهندسی مكانیك خوانده و امروز با باطل خواندن راهی كه این همه سال در درازای زندگی رفته افسون میخورد و می پندارد كه اداره امور جهان به وسیله جنهاست!
چه بسیار مردمانی كه هویت خویش را نمی شناسند و هرگاه هم تلاش میكنی كه هویتشان را به ایشان بشناسانی و از تاریخ و فرهنگ سخن میگویی، راه میافتند و میروند و گوش به سخن تو نمیدهند. این كه چیزی نیست بارها شاید شاهد آن بوده اید كه كسی از شما پرسیده كه حالتان چطور است بعد بدون اینكه منتظر پاسخ شما باشد ده دقیقه خودش به گفته عربها متكلم الوحده رشته كلام را بدست گرفته و بعد هم خداحافظی كرده نكرده، راه خود را در پیش گرفته و رفته! مردم ایران مسخ شده اند.
رابطه مردم ایران با حاكمیت رابطه عشق است و نفرت. مانند زن و شوهرهایی كه از یك دیگر بیزار هستند، از بامدادان تا شامگاهان با یكدیگر جنگ و دعوا میكنند. كار آنها گاهی به درگیری های فیزیكی میرسد و سر از كلانتری و... در می آوردند. خود و خانواده
های خود را عاصی كرده اند. فرزندان خود را بیچاره و بدبخت و دربدر كرده اند اما باز دست از سر هم برنمی دارند، از یكدیگر جدا نمی شوند و طاقت دوری هم را هم ندارند. تازه، با وجود نفرتی كه از یكدیگر دارند دارای قدم نو رسیده هم می شوند! جشن تولد هم میگیرند و بدبختی به بدبختهای دیگر افزون می كنند.!
رابطه مردم ایران با حاكمیت، رابطه زندانی است با زندانبان، رابطه زندانی است با بازجو. هرچند زندانی از زندانبان خود متنفر است برای اینكه او را زندانی كرده، زجر و شكنجه می
دهد، فحش و ناسزا میگوید، تحقیر میكند اما باز به او عشق میورزد زیرا او سهام عدالت میدهد، حقوق میدهد، پاداش و عیدی میدهد. یارانه میدهد! لقمه نانی هر چند با هزار منتگزاری پیش او میگذارد تا او از گرسنگی نمیرد. تنها اوست كه او دارد و دیگر كس دیگری نیست. سیم كارت پیش فروش میكند بازار بورس سهام راه می اندازد(سپاس یزدان را كه از این دو تازه خلاص شدیم!) بانكهایش ۲۰% سود سالیانه میدهند. بالاخره هر كسی سرش به جایی بند است و نگران! اگر هم او كتكش میزند خدا را شكرگزار است كه تنها نیست. تنهایی شكنجه بیشتری است. اگر او تنها باشد هزار و یك فكر و خیال به سرش میزند اما وقتی او هست تنها توی سرش میزند. اگر این برود كی بیاید میپندارد سگ زرد برادر شغال است اگر اینها برود خواهیم گفت: سد رحمت به كفن دزد قبلی. مگر پیش از این نگفتیم. مگر نگفتیم: تا شاه كفن نشود این وطن وطن نشود! مگه شاه را كفن نكردند! عراق و افغانستان را مگر نمیبینی چه به روزشان آمد و امنیت ندارند!
این عشق و نفرت را به خوبی و شفافی در فیلم اخراجیها و رابطه كارگردان و بازیگران آن به ویژه ا ع می بینید. همچنین در پركردن انواع صندوقهای صدقات و زیارت رفتنها، مسجد رفتنها با تلفنهای همراه گفتگو كردنها پیام فرستادنها كه مخابرات را پس از شركت نفت به پولدارترین شركت دولتی ایران تبدیل كرده است! و... بسیاری را دیده ام كه به توهم چیزی كه می پندارند در آینده روی خواهد داد، كاری انجام میدهند. حتی به این توهم كه در آینده حاكمان بر سرش می آورند خودش پیشاپیش سرخود می آورد. بسیار كسان حتی پیرزنان سالخورده ای را كه به نظر میرسد آفتابشان لب بوم است و آرزوی دیگری در زندگی و توقعی از مانده عمرشان ندارند، را دیده ام كه شناسنامه خود را برداشته تنها برای آن رای میدهند كه شناستامه شان مهر بخورد. در حالی كه حتی یك مورد سراغ ندارم حتی در مورد زندانیان سیاسی كه رای دادن و یا حتی ندادن تاثیری در فرآیند زندانی و یا آزادی آنها داشته باشد. همین پندار برای حاكمیت كافی بوده و لیكن هیچگاه آنان عملا آن را بكار نبرده اند. اساسا جامعه ایران امروز به صورت اتوماتیك كار حاكمان را انجام میدهد و آنان نیازی به صرف هزینه و انرژی و نیروی انسانی یرای از پیش بردن خواسته هایشان ندارد و یا دستكم در حال كم كردن آن هستند مردم و روشنفكران و هنرمندان به صورت خودكار، خودسانسوری میكنند. در همین انتخابات بسیاری از كسان به دلیل اینكه از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت خواهند شد از ثبت نام خودداری كرده اند و خیال آنها را آسوده و زحمتشان را كم كرده اند.رفتار مردم ایران اینك در بسیاری اوقات مانند كسی است كه سوزن در دست گرفته به تن خود فرو می كند و فریاد می كشد آآآآآآآخ. منو كشتند!!!!!!!!
گرفتاری مردم ایران حاكمیت نیست چه اگر مردم تندرست و پاكروانی داشتیم هیچگاه حاكمیتی چنین نداشتیم مردم پاك شهریاران پاك را برمیگذینند و شهریاران نیكو مردم نیكو میپرورانند و در برابر مردم بیمار حاكمیت بیمار برمیگمارد و حاكمیت ناپاك نیز مردم را در نادانی و روانپریشی نگاه میدارد. رسانه های این مملكت را ببیند از آن صدا و سیما و روزنامه ها و فرهنگسراها و آموزش و پرورش و... در یكی از سروده های اشو زرتشت میخوانیم: "پادشاهان خوب با اعمال و تعلیم نیک باید سلطنت کنند نه آنکه شهریاران بد بر ما فرمانروا گردند. ای آرمتی (سپندارمذ)، ای ستوده تر از همه زندگانی جهان آینده را بیارای از برای ستوران، کشت و ورز مهیاساز و از برای تغذیه ما آنها را بپروران." بیش از سه هزار سال پیش چه گفت و ما هنوز اندر خم یك كوچه ایم.
براستی از كوزه همان برون تراود كه در اوست. از كوزه پر از گندآب، شراب شیراز و شیرانگبین بیرون نمی آید و بر عكس. "همان بدکه کشتی همان بدروی."
این كه هر روز از شكوه هنگام گذشته خود سخن بگوییم و بر كژرفتاری و پندارهای خود در درازای تاریخ كه بارها میهنمان و باشندگانش را به باد داد- از واپسین هنگام جمشید و برآمدن ضحاك تا یورش اسكندر پتیاره گجستك و تا یورش تازیان و مغول- سرپوش بگذاریم و بگوییم كه ما مردمی هستیم كه این تیره روزیها را بارها از سرگذرانده ایم! باز دست روی دست بگذاریم و بنشینیم وسستی كنیم و هر روز تن به خواری دیگری دهیم درست نیست.
بایسته است كه از هویت، تاریخ و فرهنگ خود آگاه شویم و به آن افتخار كنیم. گذشته را چراغ راه آینده قرار دهیم و فولاد خود را در آب آن آبدیده كنیم. آفات و بیماریهای ناشی از آنِ خود را بشناسیم و با آن مبارزه كنیم و خود را درمان كنیم. امروزه و به ویژه در سالهای واپسین دانشمندان بسیاری دانشهای نوین خود را از دانشهای بین رشته ای بدست آورده اند. برای نمونه با آمیختن دانشهای باستانشناسی و گیاه شناسی و انورشناسی و آب وهواشناسی رشته های دانشی بسیار دیگری مانند گیاه باستانشناسی، جانورباستانشناسی، آب وهوا باستانشناسی پدید آورده اند و از آن راه به بسیاری پرسشهایی كه تاكنون بی پاسخ بوده است پاسخ گفتند. امروز ما باید با آمیختن روانشناسی جامعه شناسی و تاریخ و علوم سیاسی و مردم شناسی و بهره بردن از ابزار دانشی نو كه می سازیم بیماری مردم را تشخیص دهیم و سپس با بالابردن دانش درمانگری خود به درمان آن بپردازیم.
پاینده ایران
۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۸ خیامی
__________________________
۱. نام اين كسان را نياوردم چون نامشان مهم نيست آنچه اهميت دارد پندار و كردار كساني است كه آنها را بر سر خويش نشانيده
اند.
گاتها سپنتمدگات يسنا ۴۸ بند ۵ پورداود انتشارات اساطير.۲
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد