logo





بچرخ گـِرد عاشقی...

دوشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۲۰ آپريل ۲۰۱۵

ویدا فرهودی

Vida-Farhoudi05-s.jpg
شنیده گل بهار را،نکوهشش چراکنی
سروده شعر سبز ه را که خواهشش ادا کنی

خسیس گر چه شد زمان به دادن نوید مان
چه بهتر است بعد از این به باغ اقتدا کنی

همان به است پر کنی پیاله های آرزو
و گاه دُورِ گفتگو دروغ را رها کنی

چه وردِ وَهم خوانی ام به مویه چون روانی ام
بکن ز عشق قبله ات که کعبه ای به پا کنی

بچرخ گـِرد عاشقی،که سرخ چون شقایقی
به عمر خود دقایقی فدای کیمیا کنی

شمیم گل مرام کن نهفته اش به بام کن
نگفته می شود عیان صدا اگر رسا کنی

و گر چه ظلم زاهدان تنیده پرده ی گمان
حریر بینی ات به تن گر این تنیده واکنی

نگاه کن به دورتر به باورت بزن شرر
مگر نصیب عاشقی به یمن آن ادا کنی

ستانده ام ز روزها بسی ملال و انزوا
بگو چگونه می شود که رنج،بی نوا کنی

بیا به ساز بادها، بنوش بانگ یاد ها
که عاشقان رفته را یکی یکی صدا کنی

بیا که خستگی بس است و شبنم ار چه بر خس است
پیام غنچه را شنو که که درد او دوا کنی

بهار شد ،بهار شد، شکوفه بی قرار شد
حذر مکن ز رقص او ، که حواهشش ادا کنی

ویدا فرهودی
بهار ١٣٩٤


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد