logo





الگوى دموكراسى بر بنيانِ سكولاريسم انديشه
( روشها و معيارهاى عقلى به زندگى عرفى)

دو نيمه كردن سكولاريسم از سوى عبدالكريم سروش به چه معناست؟

پنجشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۶ آپريل ۲۰۱۵

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami2.jpg
نحوهء تفكر انسان به موضوعات و زيستجهان او در قلمرو اجتماع به ساختار نظام سياسى و قدرت، مقبوليت مى بخشد و آن را در نوع معين هنجارها در جامعه نهادينه مى كند. هيچ نظام و قدرت سياسى سامان نمى گيرد اگر در تطابق با شكل خاص قدرت اجتماعى نباشد. دموكراسى و استبداد توامان نوع خاصى از فرهنگ و مناسبات اجتماعى و تعيين كننده نوع نظام سياسى و بسط آن هستند و فرهنگ مربوط مى شود به آن سطوحى از رفتار انسانها در يك كليت ارزشى كه قطعاً با نوع خاص تفكر و انديشيدن انسان به موضوعات و دشوارى هاى آن و جستن راه حل ها پيوند دارد.الگوى دموكراسى و ارزشهاى انسانى كه فرديت مركز ثقل اين ارزشهاست بدون حضور سكولاريسم انديشه مانند حباب روى آب است سكولاريسمى كه خوشايند عبدالكريم سروش نيست و ترجيح مى دهد تا عنوان "سكولاريسم اعتقادى" را جانشين آن كند(در اين مورد بيشتر سخن خواهيم گفت). و سكولاريسم، پرداختن به موضوعات اينجهانى بواسطه قدرت تفكر انسان خارج از نفوذ ارزشهاى تقدسى و احكام دينى، است. اين تعريف و توضيح اجمالى نحوه استدلات ما به موضوعات دموكراسى و سكولاريسم و بستگى اين دو به نوع نگرش و تفكر انسان به موضوعات اينجهانى خويش و از اين حيث نوع مناسبات اجتماعى و نظام سياسى را روشن مى كند.

دموكراسى قبل از هر چيز الگوى زندگى اجتماعى و مربوط به نوع زيست انسان است كه بر مبانى آن سياست ارتقاء مى يابد و با چنين الگويى متناسب مى شود. اينكه امروز كنشكران و سازمانگران سياسى براى استقرار دموكراسى در ايران در جنب و جوش هستند دليل و اساسى نيست تا از دموكراسى صرفاً الگوى نظام سياسى را فهم كرد و آن را تماماً به سكولاريسم سياسى واگذار و بدين شكل به اذهان القاء نمود آنچنانكه سروش با شقه كردن سكولاريسم به سكولاريسم انديشه و سياسى و "توافق" بر سر سكولاريسم سياسى، مى كند در حاليكه سكولاريسم سياسى بدون حضور سكولاريسم انديشه هرگز وجود نخواهد داشت كسى كه مى خواهد بر سر آزادى و دموكراسى با ديگران به "توافق" رسد و "حكومت فرادينى" تشكيل دهد بايد بداند كه ضمن اعتقاد شخصى به دينى معين و يا خدا باور بودنش، خويش را به سكولاريسم انديشه سپرده است زيرا آزادى و دموكراسى، اولى طبيعت انسان و دومى امرى عرفى است و هيچ ربطى به دين و خداباورى فرد ندارند و اگر آزادى و دموكراسى بر بستر توازن و آرايش نيروى سياسى امكان تحقق مى يابند در واقع آنچيزى متحقق مى شوند كه موضوع انديشه انسان به نحوهء زندگى اوست. بعبارت ديگر ضرورت تغيير شيوه هاى زندگى و زيست انسانى موضوع الگوى دموكراسى، يعنى نظم جديد زندگى اجتماعى و سياسى را مطرح مى كند و اين ضرورت نتيجه تغيير و تحول فكرى انسان به موضوعات خويش است. مهمترينِ اين ضرورت بازگشت انسان به طبيعت خويش يعنى آزادى است. پس آزادى قبل از امر سياست و مطرح شدن در حوزه سياست، از طبيعت انسان است و اين طبيعت معنايش صرف انديشيدن است چونكه آزادى يعنى آزاد انديشيدن خارج از نفوذ امر و قانون طبيعت و نيروهاى ويژه اجتماعى و مذهبى بر شعور انسان. انسان در هر مذهب و غير مذهبى كه تعريف شود آزاد نخواهد بود مگر آنكه قدرت انديشيدن به موضوعات، حاصل طبيعت خويش را بازيابد.

حد نسبى موفقيت احزاب سياسى و شكوفايى سياست در جوامع مدرن نتيجه همگامى احزاب و بطوركلى سياست با انديشه هاى جامعه است و اين دو (انديشه و سياست) در فراز و نشيب هاى هنجارهاى اجتماعى بر هم تأثير متقابل مى نهند. از اينرو بايست متذكر شد كه سياست در خلاء بوجود نمى آيد بلكه بر بنيادى استوار است كه آن ، نوع انديشيدن و انديشه است بعبارت ديگر انسان چون مى انديشد مى تواند سياست تدوين كند اما اگر انسان بخواهد بر مبانى اعتقادى خود(دين و يا هر ايدئولوژيك ديگر) انديشه سياسى خلق كند، آن سياست در نهايت به بن بست كشيده خواهد شد. بن بست سياست در فرهنگ اعتقادى ما اين امر را بوضوع روشن مى سازد. سياست با انسان انديشنده ايستايى ندارد و رونده است به سوى افق و هرچه به افق نزديك مى شود افق از آن دور مى ماند و ايستايى آن در قالب اعتقادى، بن بست است و حاصلش نظام اجتماعى و سياسى يكنواخت و بى كفايت خواهد بود. ما در انقلاب مشروطيت به فكر تدوين سياست مدرن افتاديم اما چه شد كه چنين امرى متحقق نشد و سياست در جايش ميخكوب شد؟ روشن است كه سياست در اين دوره با بقاياى ارزشهاى فرهنگىِ نيرومندى مواجهه بود كه چهارچوب اعتقادى ايرانيان را تشكيل مى داد و بر آن تأثير مى نهاد و نيز مانع فرصت ها و بستر ديگرى از ارزشها غير آنچه كه در نزد ما حكم ازلى داشت، بود و امكان تدوين سياست هاى نوين را خنثى مى كرد. درست است كه حوزه سياست و انديشه ورزى و روشنفكرى جداى يكديگرند اما بدون انديشه ورزى اصلاً سياستى بوجود نمى آيد. هر سياستى بر مبناى توجيه ايدئولوژيكى و اعتقادى استوار است مانند توجيه اعتقاد دينى/ اسلامى، "جمهورى" اسلامى و يا اصلاح طلبان اسلامى بر تأويل خاصى از اسلام، به همين منوال.

جهت ايضاح اين مسئله، يعنى نشان دادن بازتابِ توجيهى هر حكومت و نظام سياسى و تمسك جستن به نوع خاصى از ارزشهاى اعتقادى و يا فكرى كه زمينه سازى براى مقبوليت ساختار قدرت در اذهان عامه و يا عموم است را در دو رويداد متفاوتِ الگوى سياسى/اعتقادى و يا سياسى/عقلى باستان يكى ايران هخامنشيان و ديگرى يونان را از طريق ظرفيت هاى درونى شان استدلال كرده و به سنجش مى گيريم؛ الگوى سياسى هخامنشيان و "خردمندى كوروش" معطوف است بر گزاره هاى تكثر دينى در جهان كهن، جانمايه اين تكثر دينى تبلورى از اعتقاد دينى است يعنى الگوى سياسى هخامنشيان به الگوى اعتقاد دينى جهان كهن وابسته است و به همين منوال نيز در يونان (و يا در عصر مدرنيته) باستان. يونانِ دولت-شهر و "دموكراسى آتنى" بى شك نوع الگوى سياسى اى هستند كه با نحوهء فكر و نوع فكر كردن يونانى به هستى و موضوعات انسان مرتبط است؛ اين فكر و فكر كردن همش عرفى و عقلى هستند و بر اين اساس است كه حقوق شهروندى و استقلال فرد در پيرامون عرف و طبيعت انسان(آزادى) مطرح مى شوند كه اين بر سطح تكثر و آزادى قوم دينى ايرانيان برترى دارد بدين معنا كه در آزادى قوم دينى(اعتقادات)، فرديت معنا ندارد و فرد در چهارچوب قوم دينى داراى هويت است و اين يعنى مسخ فرد در آزاد زيستن و آزاد انديشيدن. پس مى بينيم كه اينچنين الگوها و نظامات سياسى با نحوه انديشيدن و اعتقاد داشتن مرتبط بوده و بدين ترتيب توجيه ايدئولوژيكى مى شوند.

دو نيمه كردن سكولاريسم از سوى عبدالكريم سروش:

با اين توضيح راجع به الگوهاى سياسى در چهارچوب بنيان هاى متناسب شان مى رسيم به اين سخن عبدالكريم سروش كه در گفتگو با خانم نوشابه اميرى مى گويد: " ما می توانیم بر سر یک تقسیم توافق کنیم و آن این که سکولاریسم سیاسی داریم و سکولاریسم اعتقادی. ما بر سر سکولاریسم اعتقادی با کسی جدالی نداریم گرچه اختلاف داریم؛ هر کسی می تواند اعتقاد خودش را داشته باشد، اما آن چه بر روی آن می توانیم توافق کنیم عبارت است از سکولاریسم سیاسی، یا به تعبیر ویژه بنده “حکومت فرادینی”، با همان توضیحی که آوردم. یعنی یک حکومت اخلاقی که نسبت به همه ادیان بی طرف باشد، هیچ حق ویژه ای به پیرو هیچ دین ویژه ای ندهد، پلورالیسم دینی و سیاسی را به رسمیت بشناسد، برای همه حقوق برابر قائل باشد و قانون را برای همه یکسان اجرا کند؛ این معنی سکولاریسم سیاسی است و من گمان می کنم همه ما می توانیم بر روی آن توافق کنیم” (منتشر شده در سايت توانا با عنوان دموكراسى و سكولاريسم)

اگر بخواهيم در رداى عامه ظاهر شويم بتبع، اين سخنان سروش باب طبع بوده و به دل و ذهن خوب مى نشيند چونكه عامه، صورت مسئله را مى بيند تا بطن آن را در نتيجه قادر نمى شود تا رندى سروش را از طريق سخنانِ در زر ورق پيچيده اش بفهمد. عبدالكريم سروش در عبارات فوق از سه مفهوم ارزشى يعنى "سكولاريسم سياسى و اعتقادى و پلوراليسم دينى"سخن مى گويد و زيركانه از سكولاريسم انديشيدن به مثابه فرهنگ انديشيدن كه مبناى نظام سياسى دولت-ملت مدرن است را از آن درز مى گيرد. يقيناً "سكولاريسم اعتقادى" كه او رندانه و زيركانه آن را مطرح كرد و اعلام نمود كه بر سر آن اختلاف داريم، در واقع اختلاف اساسى ميان سكولار انديشيدن و دينى انديشيدن است، و نه "سكولاريسم اعتقادى" كه اختراع جديد سروش است از جايگاه "روشنفكر دينى".
اما اگر بخواهيم سكولاريسم مورد نظر سروش را در چهار چوب تنوع اعتقادات در نظر گيريم، اين دو وجه دارد:١- سكولاريسم سياسى و اعتقادى(در شكل تنوع اعتقادات) با هم يكى هستند چونكه سكولاريسم سياسى همان آزادى در تنوع اعتقادات است( كه سروش هم در اختراع "سكولاريسم اعتقادى" خود مى گويد "هر كسى مى تواند اعتقاد خودش را داشته باشد" و اين يعنى تنوع اعتقادات)و هر كس بر اعتقاد خويش است و اگر "توافق" بر سر سكولاريسم سياسى و سكولاريسم سياسى تأمين كننده اعتقاد هر كس است پس چه لزوم به كشف بى محتواى "سكولاريسم اعتقادى"؟ ٢- از آنجائيكه به روش احكام و اصول دين و هر ايدئولوژيك ديگر نمى توان به تنوع اعتقادات و پلوراليسم رسيد و سكولاريسم سياسى را محقق ساخت در نتيجه سكولاريسم سياسى بايست بر مبانى چيز ديگرى باشد كه آن چيز فراتر از آنهاست و به زعم ما سكولاريسم انديشه يعنى عقلى انديشيدن است. و يا اينكه اصلاً لازم نبود تا سروش بگويد بر سر "سكولاريسم اعتقادى" اختلاف داريم چونكه از نظر خود سروش "توافق" بر سر سكولاريسم سياسى يعنى "توافق" به "پلوراليسم دينى و سياسى" و در "پلوراليسم اعتقادى سروش هر كسى مى تواند اعتقاد خود را داشته باشد"، اما اين هم مشكل جدى سروش نيست مشكل او با سكولار انديشيدن است كه سرچشمه فرديت، و ارزشهاى دولت-ملت است به همين جهت چون خود را "روشنفكر دينى" تعريف مى كند و دينى مى انديشد در نتيجه از بكار بردن واژه سكولار انديشيدن مى گريزد و هراسان در پى كشف "سكولاريسم اعتقادى" آهنگ اش را ساز كرد.

اينكه سروش مى گويد: "يك حكومت اخلاقى كه نسبت به همه اديان بى طرف باشد، هيچ حق ويژه اى به پيرو هيچ دين ويژه اى ندهد"، و آن را در "حكومت فرادينى" مى بيند منظور از "فرادينى" چيست؟ يعنى حكومت بر مبناى ارزشهاى دينى نباشد پس بايست بر مبناى ارزشهايى غير از ارزشهاى دين باشد و اين همان ارزشها و معيارهاى عقل است و وقتى از "حكومت اخلاقى" و "فرادينى" سخن مى گويد، بواقع "حكومت اخلاقى" مقبوليتش را از سكولاريسم انديشه مى گيرد كه فراتر از "حكومت فرادينى" سروش است. سروش به دنبال يك حكومتى است كه "پلوراليسم دينى و سياسى را به رسميت شناسد." در حاليكه سكولاريسم انديشه كه سروش علاقه اى ندارد تا اين عنوان را به زبان آرد و به جاى آن "سكولاريسم اعتقادى" را در معمايش القاء مى كند، فراتر از آزادى اديان عمل مى كند و اين آزادى فرد است، از آنجائيكه سروش و "روشنفكران دينى" همچو او افرادى مؤمن به دين هستند "و بر خوان آن خوانسالار معنویت نشسته اند و از دست او جرعه معرفت می نوشند"( از متن "كه دل به دست كمان ابرويست كافر كيش"/ نوشته عبدالكريم سروش منتشر شده در سايت روز) يعنى معرفت سروش وابسته است به "معنويت آن خوانسالار" و نه معرفت از طريقت آزاد انديشى در نتيجه جاى تعجبى هم نيست كه از آزادى اديان و "پلوراليسم دينى و سياسى" سخن بگويد اما از آزادى فرد نه چونكه فرد در آزاد انديشى كه همان سكولار انديشى است تعريف مى شود و سروش مجبور است "سكولاريسم اعتقادى" را به جاى سكولار انديشيدن و آزادى دينى را به جاى آزادى فرد بنشاند. بى دليل نيست وقتى سروش در همين مقاله ياد شده مى گويد: "آهاى سكولارها سكولاريسم را در يابيد"، او به صراحت لهجه حكم سكولار نبودن يعنى آزاد انديش نبودن خويش را صادر مى كند و چون آزادانديش نيست " بر خوان آن خوانسالار معنويت نشسته و از دست او جرعه معرفت مى نوشد".

در "تقسيم بندى" سكولاريسم به سكولاريسم اعتقادى و سياسى، توافق بر سر سكولاريسم سياسى را مطرح مى كند و سكولاريسم اعتقادى را در تنوع اعتقادات افراد حق افراد مى داند وليكن اين تقسيم بندى در بى اهميت جلوه دادن و مسخ كردن سكولاريسم است كه خود گوياى چيز ديگرى هم هست كه گريبان سروش را مى گيرد و اين چيز، غير قابل تقسيم بودن سكولاريسم انديشه و سياسى است؛ آيا "سياست" پيشگان ما اين رندى عبدالكريم سروش را نمى فهمند كه مى گويد "سكولاريسم اعتقادى" و نه سكولاريسم انديشه؟ چونكه سكولاريسم سياسى مورد نظر سروش يعنى پلوراليسم اعتقادى و اين دو يكى هستند و بر بستر تفكر عرفى معنا پيدا مى كند زيرا هيچ حكومت و ساختار قدرت سياسى بدون توجيح فكرى و ايدئولوژيك بوجود نمى آيند. وقتى سروش مى گويد "پلوراليسم دينى و سياسى را به رسميت" مى شناسد، بر كدام اصل و نحوهء فكرى به چنين پلوراليسمى رسيده است؟

از سوى ديگر، وقتى سروش سكولاريسم سياسى و انديشه را از هم "تقسيم" مى كند خود نشاندهنده تنيدگى اين دو با هم است و اگر اين تنيدگى نمى بود سروش هم بفكر "تقسيم" اين دو از هم نمى شد. عبدالكريم سروش دارد دل و روده سكولاريسم را در مى آورد، "سكولار"هاى ما آنرا به فال نيك مى گيرند نا گفته پيداست كه تلاش و مبارزه براى آزادى و دموكراسى از بُعد سياسى آن مطرح هستند اما بدون انسان هاى آزادمنش و دمكرات چنين امرى غيرقابل تحقق است و آنچه كه منجر به آزادمنشى و دمكرات بودن انسان مى شود نحوه تفكر انسان به هستى و موضوعات خويش است اگر به راستى امسال سروش به آزادى و دموكراسى تن داده باشند قبل از هر چيز به سكولاريسم انديشه تن داده اند كه در اعتقاد دينى و ايدئولوژيك آزادى و دموكراسى بى معنى است و حكومت هاى دينى و ايدئولوژيك در ضديت با آزادى اند. تحقق هر امر سياسى به نوع تفكر انسان راجع به موضوعات و زيست جهان او مربوط مى شود آن دو مثال تذكاره راجع به آزادى قوم دينى در ايران باستان و رعايت حقوق شهروندى در آتن موضوع تأثير پذيرى حوزه سياست از نحوه انديشيدن انسان را به عيان روشن مى كند. در آن دو مثال منظورمان را اينگونه رسانديم: الگوى "دموكراسى آتنى" مبتنى بر فلسفه و معيارهاى عقلى انسان يونانى بود و آزادى قوميت دينى و "خردمندى كوروش" حاصل بينش جهان كهن كه هر قوم به دين خويش بوده است. بنابراين اگر سروش الگوى آزادى و دموكراسى بعنوان پلوراليسم سياسى را مى پذيرد بايد بداند كه چنين الگوى سياسى اى از سكولار انديشيدن انسان نشأت مى گيرد و نه دينى انديشيدن از اينرو سكولاريسم اعتقادى(پلوراليسم اعتقادى) كه سروش آن را با سكولاريسم سياسى جدا مى كند يكى بوده و مربوط است به سكولاريسم انديشه كه سروش به جاى بكار بردن واژه انديشه بر سكولاريسم، به غلط و آگاهانه "اعتقاد" را بر سكولاريسم مى چسباند.

نيكروز اولاد اعظمى
niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد