logo





ضرورت آگاهی بر تاثیرات فرهنگ و زبان های شرقی (نظیر عربی) بر فرهنگ غرب

جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۶ مارس ۲۰۱۵

ف. آگاه

از آنجایی که متاسفانه تحت تاثیر بعضی نظرات غیر منطقی میان ایرانیان این تصور نادرست شایع شده است که اعراب پیش از اسلام بی فرهنگ بوده و فرهنگ را از ایرانیان گرفته اند، و این شایعات میدان به عقاید شووینیستی بر علیه اعراب و اسلام در میان ایرانیان داده است. لازم دیدم که در رابطه با تاثیرات فرهنگ و زبان اعراب بر فرهنگ اروپا به بعضی حقایق منطقی تاریخ علوم که در غرب نیز به سابقۀ بینش اروپامرکز (منجر به نژاد پرستی ضد سامی) تا دهه های اخیر کمتر مطرح شده اند، اشاره کنم. غرض از این یاد آوری ها نه تخفیف ارزش های فرهنگی این و نه تاکید بر آن دیگری است. بلکه مقصود تنها توضیح ضرورت پرهیز از شووینسیم برعلیه همسایگان ایران است. کمااینکه پیشرفت فرهنگی تنها بواسطۀ تبادلات فرهنگی با دیگران میسر است!

...........................................................

از نظر منطق روشن است و تحقیقات علمی نیز نشان داده اند که ایجاد علم و فلسفه در هیچ ناحیه و مرحلۀ تاریخی نظیر بغداد قرون وسطی، فی البداهه نبوده بلکه توامأ ناشی از زمینۀ اولیۀ فرهنگی، تجارب، تحقیقات مستمر و تبادلات فرهنگی (و اقتصادی) با فرهنگ های مجاور بوده است. کمااینکه در مواردی، حتی زمینه های غیر علمی نظیر طالع بینی (تعیین ایام سعد و نحس) در دوران قدیم، بعد ها زمینۀ ایجاد علومی نظیر نجوم را فراهم کرده اند!

مورخین علوم اولین موارد مشخص نتایج علمی نظیر روابط "جبری" میان «سه گانه های عددی» را در فرهنگهای سومری و بابلی ناحیۀ بین النهرین، و نیز مصر دیده اند. کمااینکه دامنۀ نفوذ این علوم اولیه شرقی از طریق فرهنگ های مینوی و آسیای صغیر به یونان در ایجاد علم و فلسفه یونانی نیز مشخص شده است. لذا با توجه به این سابقۀ فرهنگی بین النهرین (!)، برای من اهل علم موردی کاملأ تجربی ـ منطقی محسوب می شود که از طریق تاثیرات و روابط همجواری میان اقوام قدیمتر با اقوام عرب ساکن بین النهرین، زمینه های اولیۀ علم و فلسفه در میان اعراب پیش از اسلام نیز نفوذ یافته بود. تا امکان پیشرفت سریع فلسفه و علوم منعکس در نظریات متفکرینی نظیر الکندی (الکیندی) بعنوان اولین فیلسوف معروف عرب در بارۀ « توام بودن جسم و حرکت» و ایجاد علم «جبر» وسیلۀ خوارزمی در بغداد را فراهم آورد. نظریات بدیعی که نظیر «روش استدلال ارجاعی» ابن سینا در علم و فلسفه علمی مسبوق به سابقۀ یونانی نبوده (1)، بلکه ساختار و مضمونی شرقی داشتند!

بدیهی است که این پیشرفت های درخشان علمی و فلسفی در برهه ای از تاریخ که در اروپای مسیحی اندیشه غایب بود، تنها ناشی از نتایج نفوذ قدیم فرهنگ بین النهرین در میان اعراب می تواند باشد. اما باز بدیهی است که بجهت "مونوپل" تحقیقات فرهنگی در اروپای قرون اخیر و تسلط بینش مخبط اروپامرکز حاکم بر فرهنگ اروپای قرون اخیر که منجر به نژاد پرستی و فاشیسم اروپایی شد، باوجود تذکرات مورخین علوم نظیر جرج سارتن و سامبورسکی (2)، تاکنون در مجموع توجه کافی به این مسائل تحقیقی تاثیرات فرهنگ عربی ـ اسلامی بر فرهنگ جهانی نشده است. ابتدا در دهه های اخیر است که متخصصین غربی بطور مشخص متوجه تاثیرات اساسی فرهنگ اسلامی بر علم و فلسفۀ غرب شده اند. کمااینکه نه تنها تحقیقات من در تاریخ علوم و فلسفه (3) بلکه تحقیقات منتشر شدۀ اخیر (!) از طرف دانشگاه های غربی نظیر اُکسفورد و پرینستون تاثیرات اساسی مشخص (!) بینش های علمی شرقی بر فرهنگ غرب را معیّن کرده اند (4). این حقیقت تاخیر در تحقیق موارد مشخص، نشان میدهند که بینش مخبط اروپامرکز تا چه حد مانع پیشرفت تحقیقات علمی در غرب، تا دوران معاصر، شده است.

تحت تاثیر این خبط های تاریخی و دنباله روی از بینش اروپامرکز، متاسفانه بعضی از ایرانیان نیز در ذلت غربت، بواسطۀ تکرار مکررات برداشت شده از حماسه هایی نظیر شاهنامه فردوسی، شاید به خیال تکیه بر عظمت قدیم برای تخفیف خفت غربت، معتقد به بعضی افسانه های جدید شدند: که اعراب تسخیر کنندۀ ایران، بی فرهنگ و تمدن بودند و هر آنچه که دارند از ایرانیان (و در تعبیر جدیدترش از یونانیان "آریایی") گرفته اند.

جهت توضیح زمینۀ این برداشت های حماسی میان ایرانیان مقیم خارج (و کمال استدلال) یاد آوری این نکته ضروری است که یکی از کسانی که بانی ترویج این نظرات میان ایرانیان شد، آرامش دوستدار است. که با سوء استفاده از غرایض ضد اسلامی و ضد عربی تشدید یافته میان عوام پس از تغییر رژیم، ترمینولوژی نژاد پرستانه فرهنگی جدیدی را در میان عوام ایجاد کرد. تا جایی که حتی برخی از چپ گرایان سابق ایرانی نیز در دام نظرات شووینیستی "بی فرهنگی اعراب" و "بافرهنگی ایران باستان" و یا دستکم یکی از آنان افتادند. خصوصأ که در ذلت غربت، آنان نیز نیازمند دست آویزی برای توجیه وجود خویش پس از آن شکست تاریخی بودند. و این دست آویز را در تحقیر فرهنگی اعراب (و اسلامی) یافتند، که در عرف عوام موجب و مسئول سرنگونی عظمت ایران قدیم (و جدید) بوده است.

حدت و شدت ضدیت با اعراب در این شخص چنان است که او را اخیرأ وادار به این اظهار نظر نادرست کرده است که "زبان عربی به سبب نداشتن افعال «بودن» و «داشتن» قادر به اندیشۀ فلسفی نبوده است". درحالیکه فلاسفۀ غربی سالهاست بدون هیچ اشاره ای به چنین مسئله ای از خوان کتابهای فلسفی عربی، نعمت برده و می برند (5). علت اصلی این نظر آرامش دوستدار در ناتوانی وی در فهم فلسفۀ اسلامی نهفته است، تا به آن بهانه این نقیصۀ خویش را توجیه کند.

یاد آوری می کنم که سالهاست نادرستی توهمات شووینیستی "فرهنگ ایران باستان" باقی مانده از بحث قدیمتر "چرا ایران از قافله تمدن عقب ماند"، آشکار شده و مغلطۀ تخیلات کسانی نظیر آرامش دوستدار در "تغذیۀ انگلی (مثلأ فرهنگی) اسلام از کالبد ایران باستان" (6) روشن شده است. چون به معنی علم و فلسفه (!) "تن" و "کالبد" فرهنگی در ایران باستان موجود نبوده است، تا در متن آن به فرض محال "زیست انگلی" برای فرهنگی دیگر ممکن باشد! این خطای بزرگ نشان می دهد که سرسپردن به تخیلات متحجر شاعران نژاد و نژاده پرستی چون فردوسی که حتی در عصر خود نیز از نظر فکری عقب مانده بود، چه عواقبی برای مدعیان افکار ناسیونالیستی هزارسال بعد دارد!

یاد آوری این نکته نیز ضروری است که بسیاری از پان ایرانیست ها که اخیرأ با رد نظر اعراب مسلمان نسبت به رعایت حرمت در انتقاد از بانی اسلام، دعوی "شارلی بودن" کردند. زمانی که سخن به انتقاد از فردوسی و فردوسی گرایان می رسد، برآشفته و برافروخته انصاف را فراموش کرده و متوسل به ناسزا می شوند. این نشان می دهد که ایرانگرایان حمایت از آزادی بیان را شامل انتقادات از نظرات خویش نمی بینند، کمااینکه واکنش های برآشفته و برافروخته پان ایرانیست ها نسبت به نظرات خویش نتیجۀ فقر و درماندگی فرهنگی آنان است.

قریب یک دهه پیش من در مقاله ای توضیح دادم که به نصّ تحقیقات فرهنگشناسی منعکس شده در "تاریخ تمدن ویل و آریل دورانت"، "آریائیان (شامل یونانیان !)" خود تمدن ایجاد نکردند بلکه آنرا از دیگران (سومر، بابل و ایلام) به عاریت گرفتند (7). لذا هرچند که در ایران قدیم نیز تمدن و فرهنگ نظامیگری و دیوانی برگرفته از فرهنگ مادی و ایلامی (متاثر از فرهنگ سومری و بابلی) در میان بوده است. اما سابقۀ فرهنگی کافی برای نشو فرهنگ به معنی اخص (علمی، فلسفی) آن در ایران قبل از اسلام ممکن نشده است تا اثری از آن بجای ماند. لذا در مقابل نمونه های موجود علمی و فلسفی از سومر، بابل و چین قدیم، باوجود افسانه های عامیانه در مورد "کتابخانۀ جندی شاپور"، هیچ نمونۀ علمی و فلسفی (بعنوان پایه های اصلی و اساسی فرهنگ) از فرهنگ ایران پیش از اسلام دردست نیست. اعتبار این حقیقت تلخ برای ایرانگرایان چنان است، که در بحثی که قریب سه دهه پیش در نشریۀ «ره آورد» در گرفت، حتی محققین ایرانگرا نظیر فظل الله رضا و احسان یارشاطر نیز معترف به آن شدند.

در مقابل سکونت اقوام طالع بین و ستاره شناس «صابئین» (مُغتسله) در حرّان که ابن هیثم (الحسن) واضع علم اُپتیک نیز احتمالأ از میان آنان برخاسته است، روابط طولانی و ترکیبشان با اقوام عرب همجوار در بین النهرین، نشان میدهد که تحت تاثیر فرهنگ سومری ـ بابلی، سابقۀ علمی مستمری (در این زمینه مشخص) از قدیم میان اعراب آن نواحی برقرار بوده است. کمااینکه همین استمرار نجوم و "علوم" مربوط با آن نظیر مثلثات قدیم از اعصار پیشتر در میان اعراب، دلیل پیشرفت درخشان دانشمندان عرب نظیر ثابت ابن قرّه (صابئی) و البتانی در نجوم و مثلثات در اعصار اولیۀ اسلامی محسوب می شود. یعنی بدون آن سابقۀ قدیم علوم مذکور میان اعراب، آنان نمی توانستند در ادوار بعدی در این علوم به چنان پیشرفت درخشانی برسند. لذا این نمونه ها نشان میدهد که سابقۀ علم بعنوان اصل و اساس فرهنگ میان اعراب بین النهرین، تحت تاثیر فرهنگ های هم ناحیۀ سومری و بابلی که موجد اولیه علم نجوم (هزاره ها پیشتر از یونانیان!) در تاریخ محسوب می شوند، مستمر بوده است. یعنی از نظر منطقی (!)، قدرت ابداع پیشرفت های بعدی علوم نجوم و ریاضیات مربوط با آن میان اعراب که منجر به تکميل اختراع آلات نجومی نظیر «اسطرلاب» میان اعراب و علم «جبر» وسیلۀ خوارزمی در بغداد شد، تنها در صورتی بدون اعتقاد عامیانه به اعجاز علمی (!) میسر است، که معتقد به تداوم صور اولیه این علوم (تحت تاثیر زمینه های سومری و بابلی در نواحی عرب نشین) میان اعراب پیش از اسلام (!)، و تکامل تدریجی آن تحت تاثیرات بعدی آثار علمی هندی نظیر «سید هانتا یا سند هند» و یونانی باشیم (که خود تکامل یافته از صور اولیۀ علوم سومری ـ بابلی و مصری بوده است).

در رابطه با این سابقۀ فرهنگی اعراب که در تبادل با فرهنگ های شرقی دیگر منجر به فرهنگ اسلامی شد، ورود اصطلاحات و لغات تمدن قدیم عرب، در زبان ها و فرهنگ های اروپایی، در رابطه با تاثیرات فرهنگی اسلامی ـ عربی بر فرهنگ غرب، با توجه به درجۀ پائین تمدن و فرهنگ در اروپای قرون وسطی (به نص مورخین اروپایی)، امری بدیهی بنظر می رسد. یاد آوری می کنم که نه تنها شهرت و اعتبار ادبیات عرب در دوران پیش از اسلام بسیار بیشتر از ادبیات فارسی بوده است! بل که وسعت و کیفیت اصطلاحات مدنی اعراب وارد شده در تمدن اروپایی چنان است که حاکی از زمینۀ فرهنگی و تمدن قدیمی میان اعراب است. فرهنگ و تمدنی که دستکم قابل قیاس با آنچه که ایرانیان "فرهنگ باستان" خویش می پندارند، بوده است! لذا نمی توان در تفسیر تاریخ روابط و مخاصمات میان اعراب و ایرانیان ار سر شووینیسم از نابودی فرهنگ و تمدن درخشان ایرانی وسیلۀ قومی بی فرهنگ سخن گفت!

در مورد تاثیرات زبانی، باز لازم به یاد آوری است که باوجود اینکه فقر اتیمولوژی زبانهای غربی خود حاکی از دوام طولانی خطاهای بینش مخبط اروپامرکز است. اما متاسفانه ایرانیان ضد عرب از در کوته بینی باز به تکرار خبط های فرهنگی و زبانی (نظیر اختراع من درآوردی لغات فارسی سره می کوشند) که یک قرن پیش بنوعی دیگر در اروپا شایع شد و ابتدا منجر به فاشیسم فرهنگی و سپس منجر به نازیسم گشت.

لذا یاد آوری این نکته ضروری است که در میان اصطلاحات وارد شده از عربی به زبانهای اروپایی، به لغاتی بر می خوریم که یک اروپایی متوسط بدون استفاده از آن ها، دچار مشکلات اساسی در مکالمه روزمره اش (بعنوان میانگین مدنیت اروپایی) خواهد شد (8)!

بعضی از آن لغات و اصطلاحات آلمانی (فرانسوی و انگلیسی) برگرفته از زبان عربی این ها هستند (8):

"قهوه"، "بنزین"، "ژاکت"، "سوفا" (مُبل)، "کامین (شومینه)"، "ماتراتچه (ماتلا)"، "کوندیتور (کونفیسور)" (قنادی)، "موتچه" (کلاه)، "کیتل" (روپوش)، "کارافه"، "لیموناد"، "الکل"، "آپریکوز (آپریکو)"، "بانانه (بانان)"، "اورانژ"، "سوربه"، "اسپینات (اسپینار)"، "چیمت" (دارچین)، "استراگون"، "موکا" (قهوه غلیظ)، "تاسه" (فنجان)، "شوگر (سوکر)" (شکر)، "کندیس" (قند)، "ژاکت"، "سودا"، "پففر (پوُر)" (فلفل)، "دروگری (درُاگ استور (انگلیسی))" (داروخانه)، "اینگور (جینجر (انگلیسی))"، و ...

یاد آوری می کنم که منبع عربی این برگرفته های اروپایی ناظر بر منبع اتیمولوژیک لغات است و نه محل اکتشاف آن ها. مثلأ هرچند که "بنزین" را فارادی معروف کشف کرده است، اما نام آلمانی آن را یک شیمی دان آلمانی در رابطه با اصطلاح "بنزول" شیمی به آن داده است، که خود این اصطلاح شیمیایی از اصطلاح عربی "لَبَن جاوی" (لَ ـ بَن جاوی) برای «شیرۀ منسوب به جاوه (اندونزی)»، از طریق ناحیۀ «کاتالان» اسپانیا به ایتالیا ("بنزوی") و اروپا رسیده است.

این موارد تنها بخش کوچکی از تاثیرات فرهنگی و مدنی اعراب بر اروپا هستند. در حالیکه بنظر من بخش مهم آن در تاثیرات علمی فلسفه و علوم اسلامی ایجاد شده وسیلۀ متفکرین شرقی شامل ایران قرون وسطی نظیر ابن هیثم و ابن سینا نهفته است.

لکن حتی تعدد و وسعت نفوذ فرهنگی و مدنی این اصطلاحات به تنهایی چنان است که حاکی از فرهنگ و تمدنی قدیم میان اعراب بنظر می رسد. لذا شایسته نیست که میدان به انتشار عقاید عوامانه که "اعراب به جهت فقدان اصطلاحات، قادر به فلسفه نبوده اند" (آرامش دوستدار) یا "اعراب بی فرهنگ و تمدن" بوده اند، بپردازیم. شایسته نیست که قوم و زبانی که چنین به تعالی فرهنگ بشری و خصوصأ فرهنگ ایرانی خدمت کرده است، مورد تحقیر قرار بگیرد. به جای آن می بایستی خردمندی پیشه ورزیم و انصاف را رعایت کنیم و دیگران (اعراب) را مسئول ضعف فرهنگ ایرانی و شکست ها و عقب ماندگی ناشی از آن نشماریم. مسئولیت شکست ها را خود بعهده گیریم و از اینرو سعی در تغییر و بهبود فرهنگ ایرانی که در گرو حمایت از فرهنگ های غنی اقوام ساکن ایران و تبادلات سازنده با فرهنگ های همجوار است، کنیم.

..............................

حواشی و توضیحات:

(1) بنگرید به مقالۀ " علم و فرهنگ اروپای معاصر وامدار فرهنگ اسلامی ایران است"در:

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=31368

- Christopher I. Beckwith, “Warriors of the Cloisters”, Princeton University Press,
2012.

(2) جرج سارتن، "تاریخ علم" و "مقدمه بر تاریخ علم" و:

S. Sambursky, „ Der Weg der Physik“, dtv, 1978.

(3) بنگرید به مقالۀ "ملاحظاتی در تاثیرات ابن سینا بر علم و فلسفه جهانی"، «ایران نامه»، شمارۀ 28، 4 زمستان 2013.

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=29652

ـ و نیز "ملاحظاتی در یاد گیری استدلال فلسفی اروپا از شرق و مخصوصأ ابن سینا".

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=31720

ـ این تحقیقات راقم قبل از آشنایی من با منابع مذکور در حاشیۀ (4) صورت گرفته بود.

(4) Jon McGinnis, “AVICENNA“, Oxford University Press 2010.

Christopher I. Beckwith, “Warriors of the Cloisters”, Princeton University Press,
2012.

بنگرید به مقاله در همین سایت تحت عنوان "شبه سخنرانی آرامش دوستدار": (5)

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=33771

(6) آرامش دوستدار، " امتناع تفکر در فرهنگ دینی". در بخش "تغذیه اسلام نوزاد از کالبد ایران کهن" این شخص از "هستی انگلی اسلام" و "زیست انگلی اسلام در تن و کالبد ایران باستان" نوشته است. هم این ترمینولوژی نژادپرستانه ضد عربی ـ اسلامی را مثلأ می توان در نوشته های یاکوب بورکهاردت "پروتو فاشیست" که یکی از منابع ایدئولوژیک آرامش دوستدار بر علیه اعراب محسوب می شود، یافت. بنگرید به مقالات (پرانتز ها از راقم):

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=23450


http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=23972

(7) Wiiliam James and Ariel Durant, „Kulturgeschichte der Menschheit“, 18 Bände, Südwest, München 1978.

ـ بنگرید به مقاله در اینمورد در سال 2007:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=10581

ـ دقت کنید که در حوزه های فرهنگی انگلوساکسون و اروپا «فرهنگ» و «تمدن» بطرز متفاوتی ارزیابی شده و یکی شامل دیگری قلمداد شده است.

(8) Sigrid Hunke, „Allahs Sonne über dem Abendland, Unsere arabische Erbe“, Fischer Verlag, 1990/1991.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد