logo





شارل بودلر

دون ژوان در دوزخ

برگردان از مانی

جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۷ فوريه ۲۰۱۵

دُن ژوان قعرِ زمین پای به زورق چو نهاد (1)
و بدان سکه ی پول حق "شارون" (2) را چو بداد
ژنده پوشی (3)، به غرور همچو آنتیستن (4)، بگرفت
هردو پارو به غضب در کفِ دستانش سِفت!

جامه ها پاره، دو پستان برون آویزان،
آسمان تیره و تار، در تب و تابی سوزان
میدویدند به نعره ز پیِ آن زانی
خیلِ انبوه زنانِ شده قربانی!

دین خود می طلبید "اسگانارل" (5) با خنده!
" دُن لوئیس" (6) با سرِانگشت نشانش کرده
تا که اشباح ببینند زِ دو ساحل رویش:
او که خندید به ابروی سپید ومویش!

دگر "اِلویرِ" نجیب (7)، گشته چو میّت ازغم
نزد آن شوهرِ خائن که بودش همدم
گوئی میکرد ازاو باز طلب لبخندی
به همان لُطف که زد روز نخستین چندی!

زرهی بر تن سنگش، بزرگی خونخواه (8)
می درید سینه به سُکان زِامواج سیاه!
تکیه بر دسته شمشیر زده، خیره به رود
دُن ژوان، گردنِ شق، عینِ خیالش نبود!




(1) به روایت اساطیر یونان باستان درقعر زمین رودی بنام "ستیکس" ( Styx ) جاری ست که راه به دروازه دوزخ دارد و مردگان می بایست سوار بر زورقی بروی آن برانند تا به دوزخ رسند.

(2) ( Charon ) شخصیت اساطیری یونان باستان که ماموریت انتقال محکومان به دوزخ را بر عهده داشت.

(3) اشاره به صحنه ی نمایشنامه "مولیر" ( Molière ) که در آن "دُن ژوان" ( Don Juan ) گدای ژنده پوشی را مسخره و تحقیر میکند.

(4) ( Antisthène ) فیلسوف یونان باستان {365-444 ق.م.} از گروه فیلسوفان مکتب " کلبی" که تجمل را تقبیح و سائلی را تکریم میکردند.

(5) "اسگانارل"، ( Sganarelle )، پیش خدمت " دُن ژوان". در نمایشنامه "مولیر". " اسگانارل" در آخرین جملات خود در این نمایشنامه ادعا دارد که چیزی عایدش نشده و در طول خدمتش "دُن ژوان" او را بازی داده است .

(6) "دُن لوئیس"، ( Don Luis ) پدر "دُن ژوان" که در نمایشنامه "مولیر" مورد تمسخر پسر قرا میگیرد.

(7)" الویر" ( Elvire ) زن با عفتی که تسلیم "دُن ژوان" میشود و پس از طرد شدن بطور ناشناس و پوشیده در حجاب بار ها معشوق خود را از ارتکاب گناهان بیشتر و بی حرمتی به مقدسات بر حذر میدارد.

(8) کنایه از ناخدائی ست والامقام و تنومند که در نمایشنامه "مولیر" بدست "دُن ژوان"، که دختر او را فریب داده بود، در دوئلی کشته میشود. روزی در گذر از مقابل مجسمه سنگی مقتول " دُن ژوان" به تمسخر او را به شام دعوت میکند. مجسمه به حرف میاید و دعوت او را می پذیرد و بمنظور تنبیه وی اورا به سر میز شام در دوزخ میکشاند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد