همه با هم
هر کس مال جایی ست
با هم بودن توانایی ست
ایران چتر من و توست
به زیرچتربودن روشنایی ست
اگر تو به زیر چتر نمی آیی
بدان که عملت از بیوفایی ست
تو اصلت را در چه میجویی ؟
آذری و بلوچ و عرب زیبایی ست
من اگر فارسم و تویی آذری
دست در دست هم همآوایی ست
دور ایران اهریمن ست
انتظار از اهریمن بلایی ست
ای دل ! بگو که چرا نیست
آنچه نیست مفهوم جدایی ست
ایران من تیره شد وای !
هر کس به یکسو بینوایی ست
چه کنیم که آزاد گردیم ؟
همبستگی نمونهء والایی ست
او چکاره است در ایران ؟
بر همه می تازد - خدایی ست ؟
چه کرده ای که دیو آزاد است
سلاح بر گیر ! گرفتنت رهایی ست !
2014 10 28
====================================
چه کسی میخواست که تو نباشی
چه کسی میخواست
که خیابان سیاه شود
ولی تو در آن نباشی ؟
چه کسی می گفت
خیابان نیایی
که خیابان پر از گناه می شود
اگر تو
در آن باشی ؟
روی تو
به دیگران نمی خورد
لباس تو
بوی بهاری می داد
دهان تو
هجوم گل بود
که مخاطبش را
با بهار
آشتی می داد
چه کسی میخواست
که تو نباشی ؟
یک روز سرد
یک روز که خورشید
خود را پنهان می کرد
تو
بسوی ابرها پریدی
و گم شدی
و اینان
عشق از تو دزدند
و حالا
خورشید را می فروشند
به مقدار ناچیزی
اینان
عقل را از درو دزدیدند
تا کسی آنرا نبیند
تا نبینند
چه ها می کنند !
چه کسی می خواست
تو نباشی !
آنکه زردی را
بر سرخ برتر می دانست
آنکه صدای گلوله را
بر صدای سگ
مهمتر می دانست
آنکه جادهء خود را
بر جاده تو
بهتر می دانست
و تاج خورشید را
بر سر خود برتر و بالاتر می دانست ...
تا درختی نباشد
تبرزن بیکار است
تا تو نباشی
دیگران بر دارند .
چه کسی میخواهد
که تو نباشی
چه کسی میخواهد که خودش باشد
کسی از آنها باشد !
چه کسی میخواهد که او باشد
و بماند !
چه فرقی هست
میان جادهء سبز
و غروب سرد مردن ؟
چه فرقی هست
میان آنچه میبینی
و آنچه پیدا نیست - در تو
مگر به رمز ؟
چه کسی میخواست
که تو نیاشی
ولی صدای خشن مرگ
باشد !
برای همین است
که تو از پشت سنگر عقب نشسته ای!
برای همین است
که خورشید را
نمی توان گرفت
وقتیکه تو
در سراشیبی ی خیابان
بسوی حذف شدن میروی !
07 11 2011
شهاب طاهرزاده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد
