logo





مستقیم زل زده بر چشمانم

دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۲ فوريه ۲۰۱۵

ا. رحمان

تا دیروز هزار باراشک ریختی
مشتها را گره کردی، مثل دوران کودکی
سر لج که می افتادی، کسی حریفت نبود
تا نیمه های شب خواب برچشمانت نیامد
مدتهاست خواب را با چشمان خواب آلوده ات
به روز می سپاری
از مادر خواستی برایش دعا کند
برای شهری که درخون وآتش می سوخت
برای زنانی که پیشتاز فتح شهر بودند
گفتی، کی مردانگی زن را ابداع کرد
بهتر از آن می توان مغموم کرد
قدرت زنانگی را..!!
پنجره را که گشودی ، بادسحرهجوم آورد به خانه
وتونفس کشیدی وخواب آشفته
وسوسه ای بود، بین رفتن وماندن
گفتی، من که پایم قرص ومحکم به زمین چسبیده
گفتی، قلبم آنجاست، یارای رفتنم نیست
به کتابخانه نگاه میکنم، به دیوار
به عکسی که مستقیم زل زده به چشمانم
باآن کلاه وستاره ای که برپیشانی اش
هنوز می درخشد
گفتم، به عمو نگاه کن، آرام خواهی گرفت
تبسمی برلبانش نشست وآرام گرفت
گفتم، مدتهاست ازدورباطل زدن بیزارم
ازحرفهایی که بوی کهنگی ازآن میاید
گفتم، ازاندیشه های کپک زده۰۰۰
ازحرف بدون عمل، ازلاف زدن بیزارم
گفتی، سهم ما از زندگی چیست؟

گفتم، مدتیست کوه نرفتم، 
تا آویشن کوهی برایت بیاورم
گفتم، درحسرت آن سالها می سوزم
گفتم، ای کاش زمان ازحرکت بازمی ماند
ای کاش نسیم آزادی
درسرزمین سوخته ام دیگربارمی وزید
پنجره باز بود..
خانه پر بود از باد سحرگاه
و تو نفس می کشیدی
خواب نشسته بود بر چشمانت..

رحمان 10/بهمن/93


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد