برای حسنا
که گفت قهرمان نیست
فقط حسنا ست
اما بلندتر از همۀ آنهائی بود
که در اطرافش فقط می پلکیدند
نمک دریا های خورشید بر پوستش می سوخت
چتر باز مناطق انسانی
که طاقی از نارگیل به سوی زمین می کشید
خانه ای را برای همگان شماره میزد
ساعتی از حرارت داغ ظهر
با شاخک هائی که دقایق نزدیکی خورشید را به زمین می سنجید
بر قرارگاه دستش می تپید
او خود علامتی بود
از رقص هر آنچه جوهره ی نیک آدمی ست
و از سیاره های دور او را می سنجیدند
از هر دری که بیرون می رفت
رایحۀ نسیم را می بُرد
و انسان را مُخّیر میکرد
میان انتخاب آزادی و آزادی
بیرون میکشید
از زیر آوارِ حمایتِ فروریخته
قانون یگانگی نوع بشر را
بی نیاز از اطلاعیه و اعلامیه
ازین پس
کتابهای کودکان و آرد شدن!
بچه های قصه می مویند
از پسِ آژیر ها و بمب ها
کجائی حسنا؟
Lassana Bathily
آفریقائی مسلما نی که جان مشتریان سوپر مارکتی را در پاریس با بخطر انداختن خود در قلب خطرنجات داد
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد